ارتش ۸۰۰ هزار نفری شاه در ۲۲ بهمن به ۷۰۰ نفر رسید
یک کارشناس تاریخ نظامی در گفتگو با جام جم آنلاین:

ارتش ۸۰۰ هزار نفری شاه در ۲۲ بهمن به ۷۰۰ نفر رسید

چند روز قبل از رفتن شاه، خانواده وی خروج را آغاز کردند. به گزارش نیویورک پست، ابتدا ملکه مادر و اشرف، ایران را به سوی کالیفرنیا ترک گفتند. سپس فریده دیبا، علیرضا و لیلا پهلوی با یک هواپیمای نظامی در ۲۵دی‌ از ایران رفتند.
کد خبر: ۱۴۴۱۰۶۱
 
مزد خیانت
شاه تصمیم گرفت در ۲۷دی‌ با ملکه فرح، ایران را ترک کند. شاه تصمیم خود را به سالیوان اعلام کرد و توقع داشت آمریکا به این مسافرت جنبه نیمه رسمی بدهد و از طریق فرودگاه نظامی آندرور مسافرت کند اما آمریکاییان چنین تقاضایی را نپذیرفتند. آنها معتقد بودند این اقدام آمریکا خطر تظاهرات گروه‌های مخالف و درگیری را در پی دارد، بنابراین بهتر است شاه برای ورود به آمریکا فرودگاه دورافتاده‌ای را انتخاب کند و حتی‌المقدور در ساعات شب وارد آمریکا شود و سپس از این فرودگاه عازم پایگاه نیروی هوایی آمریکا در کالیفرنیا شود و از آنجا با یک هلیکوپتر نظامی به ملک شخصی آننبرگ برود. این نهایت ناجوانمردی درحق کسی بود که سالیان متمادی ازمنافع آمریکا محافظت کرده بود. آمریکاییان اصل پذیرفتن شاه را بر این تحلیل قبول کردند که فکر می‌کردند پناه دادن شاه مورد خشم و غضب امام‌آیت‌ا... خمینی واقع نخواهد شد؛ بلکه بر عکس تصور می‌کردند چون موجبات تسریع خروج شاه را ازایران فراهم آورده‌اند، امتیازی‌هم به دست خواهند آورد. سرانجام شاه تسلیم نظر آمریکاییان شد وبه سالیوان گفت جزئیات مسافرت را به اطلاع سپهبد ربیعی، فرمانده نیروی هوایی می‌رساند.
     
آخرین جلسه
 شاه روز ۲۳دی‌ برای اولین بار همه فرماندهان ارتش را با هم به کاخ نیاوران فراخواند. بختیار نیز در جلسه حضور داشت. شاه خطاب به اعضای جلسه گفت: «به علت وقایع اخیر کشور، خیلی خسته شده‌ایم و احتیاج به استراحت داریم. قبلا هم قرار بود برای معاینه مسافرتی بکنیم. حال که دولت جدید برابر قانون اساسی تشکیل شده در نظر داریم بعد از تشکیل شورای سلطنت به خارج از کشور مسافرت بنماییم لذا لازم بود که با حضور آقای نخست‌وزیر، دستوری به ارتش بدهیم. چون آقای نخست‌وزیر و دولتی که تشکیل داده‌اند پشتیبان قانون اساسی است، ارتش شاهنشاهی وظیفه دارد از دولت قانونی پشتیبانی نماید.» بختیار هم قول داد که دولت از قانون اساسی پشتیبانی کند و به‌زودی نظم و آرامش در کشور مستقر خواهد شد.
     
مسافرت خصوصی!
شاه در ۲۴دی‌، تلفنی به ربیعی دستور داد تا هواپیمایش حاضر و آماده رفتن باشد. ابتدا قرار شد شاه در ۲۷دی‌ مسافرت کند ولی او برای خروج، لحظه‌شماری می‌کرد. غروب روز ۲۵دی، شاه به سپهبد بدره‌ای، فرمانده نیروی زمینی و گارد جاویدان گفت: مسافرت، فردا انجام خواهد شد. بدره‌ای به قره‌باغی تلفنی اعلام کرد: «اعلیحضرت به‌جای چهارشنبه، فردا روز سه‌شنبه صبح حرکت خواهند کرد و مسافرت خصوصی و غیررسمی است.»
     
عجله شاه برای خروج از ایران
۲۶دی‌ جلسه شورای امنیت ملی تشکیل شد و تصمیم گرفتند هنگام رفتن شاه با تظاهرکنندگان مدارا کنند  تا با اعمال خشونت بهانه جدیدی به دست مخالفان داده نشود.لحظه موعود فرا رسید. ساعت، کمی بیشتر از ۱۰ را نشان می‌داد که شاه و ملکه با بالگرد سلطنتی که شش فروند بالگرد نظامی آن را اسکورت می‌کردند از کاخ نیاوران پرواز و در فرودگاه مهرآباد جلوی پاویون سلطنتی به زمین نشستند و از سوی ارتشبد قره‌باغی رئیس ستاد مشترک، دکتر سجادی رئیس مجلس سنا و دکتر اردلان وزیر دربار مورد استقبال قرار گرفتند. شاه و ملکه وارد سالن پاویون سلطنتی شدند، در حالی که با یکدیگر صحبت می‌کردند قدم می‌زدند تا نخست‌وزیر و رئیس مجلس شورای ملی به آنها بپیوندند. ساعت ۱۲و۳۰دقیقه دکتر شاهپور بختیار، نخست‌وزیر و دکتر جواد سعید، رئیس مجلس شورای ملی با یک فروند بالگرد به فرودگاه رسیدند. بختیار از شاه عذرخواهی کرد که چون مردم بسیاری در اطراف مجلس تجمع کرده بودند نتوانستند با اتومبیل خود را به فرودگاه برسانند و مجبور شده‌اند درخواست بالگرد کنند. دکتر سعید خبر رأی اعتماد مجلس به بختیار را به اطلاع شاه رساند. شاه برای رفتن عجله داشت. بلافاصله به طرف هواپیمای آماده جت ۷۲۷ شاهین حرکت کرد و در یک گفت‌وگوی کوتاه به خبرنگاران گفت «تهران را به مقصد آسوان در مصر ترک خواهم کرد و چندروز در آنجا به استراحت خواهم پرداخت. مدتی است که احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت دارم. همان‌طور که قبلا گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد به مسافرت خواهم رفت، این سفر امروز آغاز می‌شود. با رأی امروز مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شده، امیدوارم که دولت بتواند هم در ترمیم گذشته و هم در پایه‌گذاری آینده موفق شود. برای این کار ما مدتی به همکاری و حس وطن‌پرستی به اشد کلمه احتیاج داریم.» شاه در مورد مدت مسافرتش گفت: «این بستگی به حالت مزاجی من دارد و نمی‌توانم آن را الآن مشخص کنم.» ملکه نیز گفت: «اطمینان دارم استقلال ملت و وحدت ملی همیشه پایدار خواهد ماند. به ملت ایران اعتقاد دارم. به فرهنگ ایران اعتقاد دارم و امیدوارم و می‌دانم که خداوند همیشه پشتوانه ملت ایران خواهد بود.»
شاه و ملکه در واقع می‌دانستند این مسافرت بی‌برگشت است به همین جهت موقع سوار شدن به هواپیما، حاضران، شاه و شهبانو گریستند.شاه در خاطراتش اعتراف دارد در آن لحظات «احساس می‌کردم واقعه شومی در شرف وقوع است، زیرا با تجربه‌تر از آن بودم که درباره آنچه احتمال وقوعش می‌رفت، تصوری نداشته باشم. می‌خواستم خود را قانع کنم که رفتنم از ایران هیجانات را فروخواهد نشاند و از تنفرها خواهد کاست». نه‌فقط شاه که بسیاری از بدرقه‌کنندگان نیز می‌دانستند برای آنها این سفر شوم خواهد بود به همین جهت سکوت دلخراشی حکمفر‌ما بود که جز با هق هق گریه شکسته نمی‌شد.شاه از پله‌های هواپیمای سلطنتی بالا رفت و یکسره به کابین خلبان رفت و خود هدایت هواپیما را به‌عهده گرفت. ساعت ۱۳و۱۰ دقیقه بود که شاه با خفت و خواری برای همیشه ایران را ترک گفت در حالی که تاریخ زندگی مملو از جنایات، قتل‌عام‌ها، شکنجه‌ها، زندان‌ها و خودفروختگی او را به بیگانگان در خود ثبت کرد.
     
جشن ۴ میلیون نفری
خبر خروج شاه چون رعدی در آسمان ایران پیچید. مردم به خیابان‌ها ریختند، فریاد شادی می‌کشیدند. ا... اکبر سر می‌دادند، به امام خمینی تبریک می‌گفتند، همدیگر را می‌بوسیدند، نقل و گل می‌پاشیدند، عکس‌های امام را به اهتزاز درمی‌آوردند، عکس‌های شاه را پاره می‌کردند، مجسمه‌های خاندان پهلوی را به زیر می‌کشیدند، پایکوبی می‌کردند، چراغ اتومبیل‌ها را روشن می‌کردند و بوق می‌زدند. ایران سراسر جشن بود و شادی، غریو تکبیر بود و لبخند.
به گزارش کیهان در تهران چهار میلیون نفر رفتن شاه را جشن گرفتند. دانشجویان در دانشگاه ملی و صنعتی مجسمه‌های شاه را ساقط کردند. مردم در شهرهای آمل، بندرعباس، دزفول، ساری، کاشان، چالوس، اندیمشک، زنجان و... مجسمه‌های شاه و رضاشاه را پایین کشیدند و عکس‌های امام‌خمینی را به‌جای آن نصب کردند. مردم در کرمان سه مجسمه را پایین کشیدند و پرچم ا...اکبر به‌جای آن نصب کردند.
به گزارش اطلاعات، با رفتن شاه، ایران غرق در نور و گل و شادی بود. مردم در شهرها مجسمه‌های شاه را پایین می‌کشیدند و تصاویر امام خمینی را نصب می‌کردند.

«شاه رفت» چگونه تیتر یک روزنامه شد
تیتر «شاه رفت» یکی از ماندگار‌ترین تیترهای مطبوعات دوران انقلاب ۱۳۵۷ است که در ۲۶ دی ماه در صفحه نخست روزنامه اطلاعات نقش می‌بندد. مرحوم غلامحسین صالحیار، سردبیر وقت روزنامه اطلاعات در خاطرات شفاهی خود به تاریخ ۲۴ دی‌ماه ۵۷، می‌گوید: «چون رفتن شاه قطعی است و توانسته‌ایم تاریخ و حتی ساعت پرواز را هم به‌دست بیاوریم باید پیش‌بینی کار‌ها را بکنم. می‌دانم در ساعتی که پرواز انجام می‌شود، رساندن عکس به روزنامه و انعکاس جزئیات چگونگی انجام این حادثه مهم مقدور نیست؛ از این‌رو از فرصتی که پیش آمد استفاده کردم و عباس مژده‌بخش، رئیس شعبه صفحه‌بندی و مسئول آرایش صفحه اول روزنامه را به کنج خلوت می‌کشم و با او به صحبت می‌نشینم. از مدتی قبل مسأله تیتر اول روزنامه در روز رفتن شاه فکر مرا به خود مشغول کرده است.‌‌ همان دو کلمه را روی یک تکه کاغذ کوچک نوشتم و دادم دست مسئول فنی و پرسیدم: می‌توانی این دو کلمه را با دستگاه «آگران» طوری بزرگ کنی که تمام عرض بالای صفحه اول را بپوشاند؟ یکه خورد و گفت مگر تمام شد؟ گفتم: می‌شود اما فعلا فقط بین من و تو باشد. می‌خواهم کارمان را جلو بیندازیم. ضمنا هم خودت در آرشیو بگرد و یک عکس از شاه و فرح با لباس زمستانی در فرودگاه مهرآباد پیدا کن که آنها را پشت به دوربین در حال نزدیک شدن به هواپیما نشان دهد. طوری باشد که دارند می‌روند. دور می‌شوند. آن را هم سه ستونی بساز ‌تیتر و گراور را هم بعد از آن‌که به من نشان دادی، بگذار در کشویت و درش را هم قفل کن. فکر نمی‌کنم زیاد در کشو بماند. به عباس مژده‌بخش اطمینان صد‌در‌صد داشتم. هنوز دو ساعت نگذشته بود که این‌ بار او مرا به‌‌ همان کنج خلوت کشاند و نمونه کار را نشان داد. درست‌‌ همان چیزی بود که خواسته بودم. خندیدم و از هم جدا شدیم...
۲۶ دی‌ از‌‌ همان اولین ساعات صبح، خبرهای رسیده از دربار، نخست‌وزیری، فرودگاه مهرآباد و منابع دیگر نشان می‌دهد که امروز خروج شاه قطعی است. مهم‌ترین قسمت تدارک کار امروز قبلا دیده شده و فقط مسائلی نظیر استقرار خبرنگار و عکاس در فرودگاه و نظایر آن باقی مانده است. ناگهان صدای رئیس دفترم بلند شد که گوشی دیگری را به دستم داد و گفت: فرودگاه! صدای خبرنگار مستقر در فرودگاه را شنیدم و کلماتش را به این شرح یادداشت کردم: «هواپیمای بوئینگ ۷۲۷ حامل شاه و فرح سر ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه از زمین بلند شد و من الان دارم با چشمم مسیر اوج گرفتن آن را در آسمان دنبال می‌کنم.» گوشی را گذاشتم و عین جمله‌ای را که یادداشت کرده بودم در گوشی تلفنی که به دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا وصل بود با صدای بلند برای آنها و همچنین جماعتی که دور میزم و در سالن تحریریه اجتماع کرده بودند، قرائت کردم. صدای نماینده دانشجویان خطاب به دوستانش با فریاد بلند شد: بچه‌ها خبر رسمی، شاه رفت. غریو شادمانی را از یک‌سو به‌وسیله خط تلفنی از هزاران کیلومتر دور‌تر در لس‌آنجلس می‌شنیدم و از سوی دیگر از اجتماعی که در سالن تحریریه و به‌خصوص کنار میز من حلقه زده بود. در این میان قیافه مژده‌بخش جلب نظر می‌کرد که از پشت حلقه جمعیت با حرکات دست و سر و گردن می‌خواست مرا متوجه خود کند. وقتی دیدم چشمم به او افتاده است، فریاد زد: برم؟! جواب دادم: برو! کار اصلی‌اش را در صفحه اول، برای نخستین بار دو روز زود‌تر انجام داده بود.»
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها