چرا سازمان سینمایی به دنبال ایجاد محدودیت است؟

سینمای کمدی را نابود نکنید

درباره برنامه‌های صدا وسیما در سال‌های ابتدایی دهه 60

از زمان نخستین سال تغییر نام «رادیو تلویزیون» به «صدا و سیما» در سال اول بعد از پیروزی انقلاب، مدیران و تماشاگران تلویزیون، به موازات هم توفیقی اجباری در آشنایی با شاهکارهای مهم این سینما را درک کردند و از سر گذراندند.
کد خبر: ۶۸۱۴۷۴
درباره برنامه‌های صدا وسیما در سال‌های ابتدایی دهه 60

ماجرا از این قرار بود که متولیان تلویزیون در برهوت کم‌فیلمی و اصلا بی‌فیلمی (در شرایطی که در نوشته‌های پیشین به اشارت و گاه تفصیل، شرح آن از نظر شما خوبان گذشت) چاره را در رویکرد به برخی آثار سینمای کمدی کلاسیک دیدند. به این ترتیب طی مدتی کوتاه پخش نسبتاً مرتب و سروقت این فیلم‌ها برای بینندگان و کارکنان تلویزیون به شکل عادتی مألوف و دلپذیر درآمد. رویه‌ای که حالا نوستالژیک می‌نماید و چند تا از بهترین خاطره‌های دو سه نسل از فیلم‌بینان حرفه‌ای را در ایران شکل بخشیده و با حسرت و گفتن «یادش بخیر» آن را به یاد می‌آورند و نقل می‌کنند.

***

آن تعداد از آثار صامت سینمای کمدی کلاسیک، جزو نخستین سری یا مجموعه از بین فیلم‌هایی بود که به کنداکتور پخش تلویزیون در سال‌های پس از انقلاب راه یافت؛ فیلم‌هایی که در آنها بیشتر، نام و چهره چارلی چاپلین و هارولد لوید به عنوان بازیگر به چشم می‌خورد. بجز این دو، معدودی از آثار باستر کیتون هم نمایش داده می‌شد.

اما براستی علت اصلی رویکرد تصمیم‌گیران پخش به این فیلم‌ها چه بود؟ در واقع، سینمای کمدی صامت و سیاه و سفید که تعدادی از برجسته‌ترین و مشهورترین آثارش در آن سال‌ها پخش ‌شد (و تکرار همان‌ها تا سال‌ها بعد ادامه یافت) سینمایی معصومانه بود، به علاوه این‌که فارغ از این عنصر غریب و این روزهای کیمیاوار سینمایی، در دهه‌های ابتدایی قرن بیستم میلادی، بویژه در غرب، هنوز وضع پوشش آدم‌ها با سر و شکل امروزینش خیلی فاصله داشت و فیلمسازان نیز چندان تلاش نمی‌کردند از هنجارهای آن زمان دور شوند. بر همین اساس، گنجینه سینمایی موصوف، تأمین‌کننده خوبی برای خوراک ظهرهای جمعه (حدود ساعت 14) یا دو سه ساعت بعد از آن در تلویزیون محسوب می‌شد. البته تا آنجا که ذهن یاری می‌کند، این فیلم‌های کمدی و صامت، معمولا در روزهای جمعه، جدای از فیلم سینمایی‌ای که برای عصر همان روز در نظر گرفته شده بود، پخش می‌شد.

***

سینمای صامت، در شرایط ابتدایی و نبود بسیاری از جلوه‌های فناورانه و افزودنی‌های تکنولوژیک یا حتی هنری سال‌های بعد، بیشترین نزدیکی را با ذات سینما داشت و چاپلین یکی از باورمندترین سینماگران تاریخ هنر هفتم به این اصل بود. او هرچند فیلمی همچون «کنتسی از هنگ‌کنگ» را هم در کارنامه دارد اما هیچ‌گاه پدیده افزودن صدا و رنگ به سینما را به صورت دربست و کامل نپذیرفت. جوان‌ترهایی که هنوز فیلم‌های صامت می‌بینند، همراه قدیمی‌ها، حتما می‌دانند که وظیفه ارائه اطلاعات تکمیلی داستانی یا انتقال برخی دیالوگ‌های کاراکترها در سکانس‌های مهم و تأثیرگذار را ـ پیش از ظهور سینمای ناطق‌ ـ میان‌نویس‌ها به عهده داشتند. میان‌نویس‌هایی که با زیرنویس‌های مترجم امروزی بسیار متفاوت بودند. علاوه بر اینها چیزی شبیه نام فصل (در کتاب) یا میان‌تیتر در نشریات هم جا به جا و گاه و بی‌گاه در فیلم‌های صامت (که در اینجا نوع کمدی آن مورد بحث است) به چشم می‌خورد. در نسخه‌هایی که اوایل انقلاب از تلویزیون پخش می‌شد، این دیالوگ‌ها و نام‌های فصل‌ها را که معمولا به زبان انگلیسی بر پرده کوچک نقش می‌بست، یک گوینده ایرانی بازخوانی می‌کرد. این گوینده یا دوبلور، هنگام خواندن بخش‌هایی که دیالوگ محسوب می‌شد ـ و نه نام فصلی از فیلم ـ می‌کوشید به تونالیته و لحن صدایش شکلی دراماتیک ببخشد و آن را با حس و حال واقعی ادا کند.

موسیقی کلاسیک یا شبه کلاسیکی هم بر زمینه صوتی فیلم‌های صامت مذکور شنیده می‌شد که طبق شنیده‌ها و خوانده‌ها در ابتدای اختراع هنر هفتم، گروهی نوازنده، درست پای پرده سینماها آن را به صورت زنده اجرا می‌کردند و از قرار، ‌باید پس از اضافه شدن عنصر صدا به سینما روی همین فیلم‌ها اضافه شده باشند. در مورد فیلم‌های چاپلین هم مشهور است که او چون نت نمی‌دانست ولی از قریحه موسیقایی بالایی برخوردار بود، ملودی‌های مورد نظرش برای صحنه‌های مختلف آثار خود را با دهان و سوت می‌نواخت و در ادامه، این نواخته‌های دهانی را موسیقیدانانی به رشته تحریر درمی‌آوردند و سرانجام در صحنه‌های مختلف اجرا می‌کردند.

***

جاویدان شدن سکانس‌های مختلف فیلم‌های کمدی آن دوره، در ذهن ما چندان هم بی‌دلیل نیست. کافی است شما هم همین الان به مدد فناوری‌های روز با چند کلیک رایانه‌ای یا فشردن دکمه کنترل از راه دور سینمای خانوادگی چنین صحنه‌هایی را مرور کنید، یا مثل نگارنده از ذهن بگذرانید:

صحنه‌هایی مثل سکانس تلاش برای خوردن لنگه‌کفش پخته در اوج برف‌گیر شدن و سرمای موجود در داستان و لوکیشن «جویندگان طلا» توسط چاپلین که باز هم یک همراه تنومند و زورگو را با خود دارد معنا می‌‌یابد یا مثلا همه زحمت‌هایی که هارولد لوید برای کشیدن دندان دردناک و مزاحم آن مرد غول‌پیکر، آن‌ هم درست در وسط معرکه بزرگی چون میدان جنگ، می‌کشد و دست آخر هم به شکلی کاملا اتفاقی دندان کشیده می‌شود مثال دیگر «عصر جدید» چاپلین است که آن سال‌ها، زنده‌یاد دکتر علی شریعتی را دوستدار این فیلم معرفی می‌کردند و هیچ‌گاه نمی‌توان صحنه به ماشین تبدیل‌شدن چاپلین را از یاد برد، جایی که از فرط تکرار در چرخاندن همزمان آچار و دستش هنگام کار با آن نوار نقاله، در اتفاقی ـ توأمان ـ شیرین و تلخ، دیگر نمی‌تواند جلوی حرکت مداوم دستش را بگیرد و همان کاری را که با دستش تکرار می‌کند، با بینی و عضلات صورت یکی از همکارانش در کارخانه نیز تکرار می‌کند یا مثلاً در صحنه دیگری از همین فیلم چاپلین، در راه رساندن پرچم سرخ‌رنگ ماشین آتش‌نشانی به آتش‌نشانان، ناخواسته و کاملا اتفاقی جلوی تظاهرکنندگان معترض قرار می‌گیرد و مأموران با بی‌رحمی و بدون توجه به دفاع او از خودش دستگیرش می‌کنند و سردسته معترضان معرفی می‌شود.

/Media/Image/1392/02/15/635033415674717612.jpg

یاد «خیابان آرام» هم واقعا به خیر. چاپلین در این فیلم پلیس بود و دست کم در دقایقی از قالب کاراکتر مشهور و همیشگی‌اش ـ ولگرد ـ بیرون می‌آمد. با این‌ همه، باز هم به بزن بزن‌هایش با «آدم بد»ها، به شیوه معمول در بقیه فیلم‌های خود ادامه می‌داد. ابتدا چون قد و وزنش همواره به میزان یک‌پنجم از بدمن‌ها و افراد شرور کمتر بود، یک ضربه غافلگیرکننده به طرف مقابل می‌زد و سپس با فرزی بسیار، «جاخالی» می‌داد! در «خیابان آرام» چاپلین با آن جثه نحیفش مجبور بود با گردن‌کلفتِ قوی‌هیکل، ترسناک و زورگوی این خیابان دربیفتد. اتفاقا آن بدمن در شروع درگیری، می‌کوشید حسابی از چاپلین زهر چشم بگیرد (و تماشاگر هم به‌عنوان سمپاتی و جانبداری از این کمدین دوست‌داشتنی، توی دلش خالی می‌شد) ولی از قضا در پایان، چاپلین با کارهای همیشگی‌ خود (همان‌جاخالی‌دادن‌هایش در مقابل ضربه‌های آن مرد تنومند، یا مثلا استفاده نه‌چندان «جوانمردانه» از شیر گاز!) بر آن مردقلدر محل چیره می‌شد و آرامش را ـ این‌بار واقعا ـ به «خیابان آرام» برمی‌گرداند!

***

نمی‌شود از سینمای کمدی گفت و فقط سراغ «صامت‌»هایش را گرفت. استن لورل و الیور هاردی، هرچند پای در سینمای صامت داشتند و از آنجا می‌آمدند اما برای نسل ما فیلم‌های ناطق آنها دریایی از نمک و شیرینی توأمان بود. با صدای دوبلورهای کارکشته ایرانی در نسخه‌های فارسی‌شده فیلم‌های این دو بازیگر همیشه محبوب.

هاردی و لورل یا همان چاقه و لاغره، که هنوز هم شاید برخی تشخیص ندهند هاردی کدام‌یک از این دو است و لورل کدامین یک، در واقع تکمیل‌کننده حماقت‌های همدیگر بودند، با این تفاوت که هاردی خود را عاقل‌تر از لورل می‌داند. در حالی که لورل، بی‌ریا و بدون هیچ ادعایی، معصومانه به لودگی‌هایش مشغول است. این دو البته به پیشرفت هم می‌اندیشند؛ مثلا در «احمق‌ها در آکسفورد» که برای دقایقی لورل برای اولین و آخرین بار سلطه‌ای بی‌چون و چرا بر هاردی پیدا می‌کند، آن دو ابتدا به پیشه رفتگری مشغولند، روزی خسته از جاروکشی و نومید از آینده، جلوی در ورودی بانکی نشسته و مشغول درد دل کردن با همدیگرند. لورل در حالی که دیالوگ‌هایش را به هاردی می‌گوید [ما باید پیشرفت کنیم، برای پیشرفت هم حتما باید درس بخونیم و سُحاب (حِساب) یاد بگیریم!] ـ نقل به مضمون ـ پوست موزی را که خورده بر زمین می‌اندازد و برنامه کلی‌اش نیز این است که ‌باید دونفری به کلاس‌های «اَکابِر» (معادل امروزی کلاس‌های سوادآموزی) بروند تا از این فلاکت نجات یابند. دست بر قضا دزدی که موفق به سرقت دارایی‌های بانک شده، هنگام گریز، پایش بر پوست موز سُر می‌خورد و پلیس در قدردانی از هالوها، آن‌ دو را که فقط و فقط سودای مینی‌مالیستی و قناعت‌گرانه حضور در کلاس‌های سوادآموزی داشتند، بورسیه تحصیل در آکسفورد می‌کند! بقیه ماجرا را هم همه می‌دانند. در نامنتظره‌ترین فیلم لورل و هاردی، این‌بار و بر خلاف رسم مألوف و همچنان که اشاره کردیم، «لاغره» سوار، مسلط و به قول قدیمی‌های تهران «اَفضَل» بر «چاقه» است و با شدیدترین تنبیه‌های بدنی و تحقیرهای زبانی و رفتاری او را استثمار می‌کند! از قضا این‌بار و بر خلاف معمول، دوبلور لورل نیز زنده‌یاد حسن عباسی نیست و شادروان اصغر افضلی، وظیفه نقش‌گویی برای لورل را به دوش کشیده و بخوبی هم از پس دوبله این نقش برآمده است. البته حسن عباسی، که یادش بخیر، نیز خاطره‌های خوبی را در گفتن این نقش از خود به یادگار گذاشته است... (علی شیرازی/ ضمیمه قاب کوچک)

newsQrCode
برچسب ها: کمدی طنز صامت
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها