وقتی حرف از آدم‌حسابی‌ها می‌شود آنهایی که راه‌های نرفته را راحت گام‌ می‌زنند، آنها که جسم‌شان در شهرها و روح‌شان در اعلا است، همان‌ها که زلالند مثل آب و پذیرایند مثل دریا و آفتاب‌وار بر همه مهر می‌تابانند، آری، وقتی حرف از این آشنایان می‌شود آدم دلش پر‌می‌کشد برای بودن‌شان و حس حضورشان اما به گمانم ما خودمان راه را دور می‌کنیم و عقب می‌نشینیم؛ راه که به قول معروف یک قدم است و مجلس هم که عمومی است و در شهر می‌شود با هر کدام از خلق خدا نشست.
کد خبر: ۱۴۴۸۹۰۵
نویسنده محمد مظاهری - شاعر و سردبیر خبر صداسیما
 
دارم از خودمان حرف می‌زنم‌‌؛ می‌گویند فلان کار را بکن و فلان ریاضت را بکش و اینچون باش و آنچون؛ اما شنیده‌ایم که می‌گویند بنده خدایی بود که قفل‌سا‌ز بود و درستکار و این طریقت روزمره و پاک، او را همنشین فرزند آدم کرده بود. در همین تهران چقدر شنیده‌ایم از آن کاسب دلبر که «وجه نقد می‌دهیم حتا به شما» جمله طلایی مغازه‌اش بود و… .
این روزها که مشکلات مالی گردن همه را گرفته والبته چشم وهمچشمی، آدم را مجبور می‌کند برای چیزهایی که نمی‌خواهد و لازم ندارد، خودش را بندازد وسط رینگ و با قرض و قوله و وام و چک، هی رنگ عوض کند و در این‌گیر و دار شیطان، خوب آدم را می‌فریبد.می‌دانیم که در هر کاری می‌شود دغل بود‌ یا رو راست، اگر شیطان فرمان دهد کار و کاسبی که هیچ، نماز هم آلوده می‌شود‌ و متأسفانه فریب‌خورده‌ها به‌ویژه در میدان بازار و کاسبی کم نیستند که با اندک غش وخلطی درآمد زلال خود را کدر می‌کنند و برکت را از دخل‌شان می‌رانند. درهر صنفی که نگاه کنیم یک جورش را می‌بینیم. 
از میز خودمان شروع کنیم؛ کارمند‌جماعت که از خزانه حقوق می‌گیرد در اصل منصوب شده تمام مردم ایران است و از جیب آنها حقوق می‌گیرد، پس باید بداند که ۸۰میلیون صاحب کار بر گردن او حق دارند اما دریغ که ساعت‌های کاری را با وبگردی و حاشیه‌های رنگ و وارنگ پر می‌کند و تجهیزات و امکانات عمومی را در خدمت خواسته‌های شخصی می‌گیرد و دلش نمی‌سوزد که فلان دستگاه روشن مانده و فلان وسیله خراب شده؛ گویی که او را به بردگی آورده‌اند و این وسایل، اموال دشمنان است. در مشاغل دیگر هم که سیر کنیم سایه‌هایی می‌بینیم که ذهن‌های کاسب را طماع کرده و آب را با شیر آمیخته است. بساط‌داری که خودش خوب می‌داند کدام میوه لکه‌دار است و کدام سالم‌ و چیدمانی کرده که با سرعت و بدون این‌که مشتری بفهمد همان میوه‌ها را که باید کنار می‌انداخت در کیسه می‌اندازد. قصابی که هرچه دستش می‌رسدرا چرخ می‌کند و به عنوان گوشت درجه یک می‌فروشد. بقالی که…بنایی که…کارگری که… مدیری که .…
اما زمین هنوز می‌چرخد و روز همچنان چادر سیاه شب را جارو می‌کند؛ به برکت کاسب‌ها و کارمندان و کارگرهایی که خوب تا‌می‌کنند با خودشان و مردم‌ و در این هیاهوی بزن در رو، قانونی دارند در کارشان‌ و تو را از آن سوی شهر چون نوری در تاریکی به سمت خودشان می‌کشاند تا مشتری همیشگی‌شان شوی. 
یکی ازاین درستکاران آقای نجومی است که دو عدد و یک کیلو شیرینی که بخواهی فرقی ندارد؛ او ابتدا ظرف شیرینی را پارسنگ می‌کند و سپس شیرینی را برایت می‌کشد تا تو جعبه را به نرخ شیرینی نخری و اصلا جعبه را با تو حساب نمی‌کند. او مثل خیلی‌ها نیست که خامه را چنان سنگین بزند که چهار تا شیرینی یک کیلو دربیاید. عطر وطعم شیرینی او به ما می‌گوید که مواد اولیه‌اش باید عالی و با کیفیت باشد. تازه شیرینی‌اش آن‌قدر تازه و خوشگوار است که وقتی مشتری‌اش شدی دیگر طعم هیچ شیرینی‌ای به کامت شیرین نمی‌آید‌ و در روزگاری که خیلی از کاسب‌ها پشه می‌پرانند ورو به کسادی می‌روند،مغازه‌اش همیشه صف در صف مشتری دارد و اگر آخر وقت دلت هوای نون‌خامه‌ای کند با یخچال‌های خالی روبه‌رو می‌شوی.از آن کاسب خوشرو هم بگویم که برای یک پرس چلوکباب باید نوبت بگیری ودرهمین حال می‌بینی که گوشت تازه را جلوی خودت به سیخ می‌زند و روی ذغال برایت کباب بروجردی درست می‌کند و تو با اولین خرید، مشتری همیشگی‌اش می‌شوی و با خودت می‌گویی که درستکاربودن چقدر خوب است؛ چقدر خوب است که به این کاسب‌ها اعتماد داری و باخیال آسوده پولی را که با زحمت درآورده‌ای، خرج می‌کنی. دلت می‌خواهد تمام آدم‌ها این مسلک و مرام را الگوی خود قرار دهند وگمان نکنند که کار دنیا یک روز و دو روز است و خودشان را زرنگ ندانند.اینها که فهمیده‌اند برکت، ماندگارتر از طمع است؛ اینها که دخل‌شان، چشمه‌ای همیشه جاری است وکارو کاسبی‌شان را با درستکاری بیمه کردند و در عین حال دینی به گردن کسی ندارند و خدا نگهدارشان است. 

newsQrCode
برچسب ها: دخل خرج برکت
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها