نگاهی به فیلم سینمایی «چرا گریه نمی کنی؟» به کارگردانی علیرضا معتمدی

اثری متوسط به معنای واقعی کلمه

نگاهی به فیلم سینمایی هوک، دومین ساخته حسین ریگی

داستانهایی که یکباره رها می شوند

شیرهان نوجوانی بلوچ است که آرزو دارد روزی قهرمان ملی بوکس شود. در این راه برادرش میرهان که یکی از بوکسورهای سرشناس استان است تلاش دارد مسیر را برایش هموار سازد اما وقوع حادثه ای سبب می شود تا شکل زندگی شیرهان دگرگون شود.
کد خبر: ۱۳۹۶۹۲۰
نویسنده ندا الماسیان طهرانی - عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران

ضربه هوک یکی از چند ضربه اصلی در ورزش بوکس محسوب میشود . البته در هنرهای رزمی دیگر نیز این ضربه وجود دارد اما شاید با اختلاف های کوچک و کمی تفاوت. هوک یکی از ضربه های بسیار قدرتمند در بوکس محسوب میشود و بوکسورهای حرفه ای از این ضربه برای ناک اوت کردن حریف استفاده میکنند.

با چنین تعریفی از ضربه هوک وقتی به سراغ فیلم هوک دومین ساخته حسین ریگی فیلمسازبلوچستانی سینمای ایران میرویم انتظار داریم علاوه بر مساله شکلی انتخاب نام فیلم که ما را پیشاپیش به سمت و سوی تماشای یک فیلم با موضوع بوکس سوق می دهد در محتوا و مفهوم نیز منتظر باشیم تا ببینیم فیلمساز و قهرمانش ضربه نهایی برای ناک اوت کردن حریف را کجای قصه می زنند (یا بالعکس، این ضربه را در نهایت کجا دریافت می کنند). در چند جای قصه میتوان اشاراتی را برای ضربه نهایی هوک مشاهده کرد. نمونه اش صحنه فینال فیلم و آخرین مسابقه انتخابی تیم ملی که شیران به خاطر دیدن وضعیت آن نوجوان سندرم داون تصمیم نهایی را می گیرد یا صحنه مرگ میران که باعث جدایی شیران شده و زمینه های بروز تغییر رفتاری و شخصیتش را فراهم می سازد. اشاراتی که در همین حد مانده اند و به دلیل عدم پرداخت و زمینه سازی لازم و مناسب نمی توانند به عنوان ضربه نهایی برای مخاطب قابل باور و پذیرفتنی باشند. پس در حوزه نامگذاری فیلم به این نتیجه میرسیم که انتخاب نام اثر صرفا به دلیل جذابیتهای گیشه ای بوده و ارتباط چندانی با محتوا ندارد.
اما در فیلمنامه، زمانی که سیر روایی قصه را در فیلمنامه مرور می کنیم در درام با آنتاگونیست و پروتاگونیست مواجه می شویم. بر اساس تعاریف موجود آنتاگونیست، مخالف یا مبارزی است که علیه هدف قهرمان داستان یا شخصیت های اصلی کار می کند و درگیری اصلی را ایجاد می کند. آنتاگونیست می تواند یک شخصیت یا گروهی از شخصیت ها باشد. معمولا در روایات سنتی، آنتاگونیست مترادف با «آدم بد» است که با این تعریف به سادگی میتوان دریافت که آنتاگونیست ماجرا در هوک شخصیت کهور است. که البته همین آنتاگونیست به چهار شکل مختلف می تواند در درام خودنمایی کند: اول آنتاگونیست به مثابه شرور (بدطینت)تعریف سنتی آنتاگونیست یک شرور است – یک “آدم بد” در داستان، که اغلب برای اهداف شیطانی کار می کند تا یک پروتاگونیست قهرمان را نابود کند.با اینکه شرور پروتاگونیست نیز وجود دارد، اماشرورها زمانی آنتاگونیست هستند که شخصیت اصلی داستان نباشند، بلکه منبع اصلی درگیری برای شخصیت‌های اصلی باشند.(دقیقا مانند کهور)، دوم: آنتاگونیست مانندیک تضاد آفرین: لازم نیست یک آنتاگونیست “آدم بد” باشد. گاهی اوقات، آنها فقط شخصیتی هستند که اهدافش در تضاد مستقیم با قهرمان داستان است (که در هوک باز هم میتوان نشانه هایی را یافت که با اهداف کهور در این بخش منطبق باشد) ، سوم: آنتاگونیست به مثابه نیروهای بی جان لازم نیست یک آنتاگونیست انسان باشد – آنتاگونیست اصلی گاهی اوقات می تواند یک نیرو باشدمانند طبیعت. و چهارم: آنتاگونیست به مثابه خود پروتاگونیست داستان، با این توضیح که منبع اصلی تضاد در یک داستان می تواند از درون خود قهرمان داستان باشد – کاستی ها یا سستی های آنها مانع از رسیدن به هدفشان می شود.(که نمونه هایی از این بخش را نیز به صورت پررنگی در شیران مشاهده می کنیم) حال مشکل اینجاست که دو شکل اول آنتاگونیست در فیلمنامه هوک بدون منطق دراماتیک و پس از مرگ میران به حال خود رها شده و دیگر هیچ اثری از آثار دو شکل اول آنتاگونیست به چشم نمی خورد و از طرف دیگر شکل چهارم این موقعیت نیز به دلیل عدم پرداخت صحیح وکنشمند فیلمنامه در تغییرات و یا تحول شخصیتی و رفتاری شیران برای مخاطب داستان کاملا غیر قابل باور و به نوعی نچسب و تصویری از کلیشه معروف تحول شخصیت و پایان خوب است.

به همه این موارد باید وجود خرده پیرنگهای گوناگون در فیلمنامه را نیز اضافه کنیم که اکثرا نه تنها اثر گذار و کمک حال پیرنگ اصلی نیستند بلکه بیشترشان در جای جای قصه به حال خود رها شده اند و همین عامل بر کندی ریتم در روایت افزوده و شرایطی را پدید آورده که هیچگونه میلی را برای ادامه ماجرا توسط مخاطب بر نیانگیزد.

مشکلات فیلمنامه به کنار، ضعف در بخش بازیگری نیز یکی دیگر از نکات منفی هوک است. امیر جعفری، علی اوسیوند و رویا تیموریان هیچ شاخصه اثر گذاری در بخش بازیگری از خود بروز نمی دهند و صرفا با بهره گیری از لحظه بلوچی (که نمیدانم تا چه اندازه درست و صحیح به ان پرداخته اند) تلاش کرده اند که متفاوت باشند و نیستند. فقط بازی چشمگیر و درخشان بازیگر نقش نوجوانی شیران و اندکی بازی امیر مهدی ژوله در نقش کهور قابل توجه است و البته در اجزای ساختاری اثر نمیتوان به راحتی از موسیقی تحسین برانگیز فردین خلعتبری و فیلمبرداری چشم نواز شهرام نجاریان که بخشهایی از جاذبه های فرهنگی و بومی و محیطی سیستان و بلوچستان را به نمایش می گذارند به راحتی گذر کرد. نقاط قوتی که اگر وجود نمی داشتند، هوک ریگی چیز زیاد دیگری برای گفتن نمی داشت.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها