گفت‌و‌گو با سارق بدشانس طلافروشی

نقشه‌ای حرفه‌ای برای سرقت دو کیلو طلا طراحی کردم

قرار بود با سرقت دو کیلو طلا از طلافروشی در پایتخت، برای خودش پولی به جیب بزند اما بخت با او یار نبود و درست در دقیقه 90، همان لحظه که فکر می‌کرد طلاها در دستش هستند، ورق برگشت. از بدشانسی کامران، او نه تنها یک گرم طلا به جیب نزد بلکه توسط مردم دستگیر شد و برای هجدهمین بار پرونده‌ای برایش تشکیل شد تا به زندان برود.
کد خبر: ۱۳۷۴۳۴۰
نویسنده مجید غمخوار - تپش

زمانی که دستگیر شد یک کلت کمری و شش فشنگ همراهش بود. گرچه بعد از دستگیری سعی کرد از دیوار حاشا بالا برود و مدعی شود در این سرقت تنها نقش راننده را داشته و جرم دیگری مرتکب نشده است اما دو برادر طلافروش اظهارات او را رد کردند و راز آدمربایی و سرقتی را که قرار بود به‌وقوع بپیوندد برملا کردند. سارق جوان که شاید بتوانیم مهر یکی از بدشانس‌ترین سارقان امسال را روی پرونده او بزنیم، در گفت‌و‌گو با تپش از جزئیات نقشه‌اش و دستگیری‌اش می‌گوید.

 

 نقشه‌ات برای سرقت چه بود؟
من نقشه‌ای داشتم که تا به‌حال هیچ سارق طلافروشی آن را اجرا نکرده بود. شگردی خاص و منحصربه‌فرد بود.
 این شگرد چه بود؟
قبل از سرقت، تجهیزات پلیسی از اسلحه گرفته تا دستبند تهیه کردم. بعد هم برگه‌ای جعل کردم که نشان می‌داد حکم قضایی است و من به‌عنوان مامور می‌توانم او را بازداشت کنم. برگه را که نشان مرد طلافروش دادم، باور کرد. حتی به دست‌هایش دستبند زدم و با این ترفند که گزارش طلای تقلبی به ما داده شده است، از او خواستم دو کیلو طلا هم برای ارزیابی با خودش بیاورد. همه کارها خوب داشت پیش می‌رفت اما یکهو همه چیز تغییر کرد.
 چه اتفاقی افتاد؟
برادر مرد طلافروش که او هم در همان طلافروشی کار می‌کرد، آمد. همان حرف‌ها را به او زدم اما او مرا شناخت و شروع به داد و فریاد کرد و از مردم کمک خواست.
 مرد طلافروش چطور تو را شناخت؟
مدتی قبل با او طرح دوستی ریختم و معامله‌ای هم انجام دادم. در این معامله بود که متوجه شدم دو برادر وضع مالی خوبی دارند و می‌توان‌ از آنها پول خوبی به‌دست آورد. همین مسأله باعث شد تا نقشه سرقت به ذهنم خطور کند. اگر شگردم می‌گرفت، می‌توانستم دو کیلو طلا سرقت کنم و باقی‌اش را خودتان بهتر می‌دانید.
 شما سوار بر خودروی پژو پرشیا با سه مرد دیگر بودید؟ با همدستان‌تان چطور آشنا شدید؟
برای سرقت با شگرد مامور نیاز به نیرو داشتم. هیچ ماموری تنها نمی‌رود متهم بگیرد که من دومی‌اش باشم اما همدستانم از ماجرای سرقت طلا بی‌خبر بودند.
 پس به آنها چه گفتی که با تو همراه شدند؟
گفتم از یک نفر پول طلب دارم اما پولم را نمی‌دهد. به‌عنوان شر‌خر آنها را استخدام کردم و قرار هم بر این شد که اگر من بتوانم پولم را از بدهکار بگیرم، مبلغی را به آنها بدهم.
 همدستانت چه شدند؟
ما سوار بر خودروی پژو در کمین مرد طلافروش بودیم. زمانی که محل طلافروشی خلوت شد وقت برای اجرای نقشه سرقت را مناسب دیدم. من از خودرو پیاده شدم و به سمت مرد طلافروش رفتم که مقابل مغازه‌اش ایستاده بود. ‌خودم را مامور معرفی کردم و برگه‌ای را که حکم قضایی بود و مرد طلافروش از جعلی بودن آن روحش هم خبر‌دار نبود، نشانش دادم. او با دیدن برگه و اسلحه و دستبند‌ی که همراه داشتم باور کرد که من مامور هستم و در حال رسیدگی به پرونده‌ای هستم اما برایتان گفتم، یک‌دفعه نمی‌دانم چه شد که برادرش آمد و همه‌چیز لو رفت. همدستانم که مرا در محاصره مردم دیدند و با فریادهای مرد طلافروش برای کمک‌خواهی و دستگیری‌ام مواجه شدند، ترسیدند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. الان هم نمی‌دانم کجا هستند و چکار می‌کنند. راستش را بخواهید نام و نشان دقیق هم از آنها ندارم.
 در بررسی‌های صورت گرفته، مشخص شد که تحت تعقیب پلیس یکی از شهرستان‌های جنوب کشور هستی؟
بله، به‌دلیل درگیری، اسمم در لیست پلیس آن شهرستان قرار گرفت. وقتی دیدم پلیس دنبالم است، با خودم گفتم ماندن در اینجا فایده‌ای ندارد. هر‌جا می‌رفتم از سایه خودم هم می‌ترسیدم، چون دیر یا زود توسط پلیس شناسایی و دستگیر می‌شدم. به همین دلیل راهی تهران شدم، هم شهر بزرگ‌تر است و هم این‌که مردم همدیگر را نمی‌شناسند. از کنارشان هم رد شوی آن‌قدر در دغدغه‌ها و روزمرگی‌هایشان گم هستند که تو را نمی‌شناسند. از طرفی می‌توانستم در تهران دست به جرم دیگری بزنم.
 سابقه داری؟
تاکنون هفده بار بازداشت شده‌ام اما جرایمم بیشتر یا به خاطر مواد بوده یا درگیری. من جرم دیگری انجام نمی‌دهم. این بار هم اشتباه کردم.
 اما در استعلام سوابقت سرقت مسلحانه هم در پرونده‌ داشتی؟
متهم جوان سکوت می‌کند.
 17 بار زندان؟ برای کسی که سن و سالی ندارد، زیاد نیست؟
و باز هم متهم جوان سکوت می‌کند. 
 الان آزاد شوی دوباره سراغ شگرد و جرم جدیدی می‌روی؟
باید دید شرایط چطور پیش می‌رود. تو وقتی یک‌بار دستگیر شوی، ‌مهر سابقه‌دار بودن روی پیشانی‌ات حک می‌شود و کسی به تو کار نمی‌دهد. از طرفی مزه پول مفت زیر زبانت مزه می‌دهد‌. شما خودتان را جای من بگذارید، ‌کسی با شرایط من برای کار سراغ‌تان بیاید،‌ به او کار می‌دهید؟ من هم آزاد شوم باید یک جوری شکمم را سیر کنم و وقتی کاری نباشد مجبورم سمت خلاف بروم.

منبع: ضمیمه تپش روزنامه جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها