خبر کشف جسد در شهر پیچیده و سر و صدایی به‌پا کرده بود. خانواده‌هایی که دخترانشان بیرون از خانه بودند با آنها تماس می‌گرفتند تا مطمئن شوند، دختر آنها قربانی این جنایت نشده است. بازار شایعه هم داغ شده بود و تفسیرهای مختلفی از قتل می‌شد.
کد خبر: ۱۲۴۰۷۰۳

کارآگاه مصطفی، در گام اول سعی کرد صحنه جرم را کنترل کند. مسؤولان شهر به آنجا آمده بودند و هرکدام دستوری برای رسیدگی به پرونده صادر می‌کردند. با فضای ایجاد شده روند تحقیقات هم تحت‌تاثیر قرار گرفته بود. کارآگاه سراغ دادستان رفت و از او خواست صحنه جرم را خلوت کند تا بتواند، تحقیقات را شروع کند. «با این وضع همه سرنخ‌ها از بین می‌رود. نگاهی به زمین کنید، بین این همه رد پا و خودرو می‌توانید تشخیص دهید که کدام رد مربوط به قاتل است؟! برای تحقیق نیاز به آرامش داریم.»
دادستان نگاهی به اطراف انداخت و به کارآگاه قول داد، همه شرایط را برای تحقیقات در آرامش آماده کند. بعد به ماموران کلانتری دستور داد اطراف جسد را با نوارهای بررسی صحنه جرم مشخص کنند. بعد هم فقط اجازه داد، تیم جنایی در محوطه باشند و بقیه افراد محوطه را ترک کنند.
کارآگاه مصطفی دفترچه‌اش را از جیب بیرون آورد و آنچه در صحنه می‌دید را در آن یادداشت می‌کرد. جسد متعلق به زنی حدود 25 ساله بود که قاتل ابتدا قصد داشته او را دفن کند و بعد از آن پشیمان شده بود. مقتول لباس بیرون از خانه به تن داشت و مشخص بود که خفه شده است. طلاهای زن جوان همراهش بود و این نشان می‌داد، انگیزه قتل این زن سرقت نبوده است.
هوا رو به تاریک شدن بود و جسد با دستور دادستان به پزشکی‌قانونی منتقل شد تا علت مرگ مشخص شود. کارآگاه هم به اداره آگاهی رفت تا شاید بتواند هویت مقتول را مشخص کند. به مامورانی که در محل حضور داشتند، گفت: اگر فردی احتمال داد، مقتول دختر یا همسرش است بگویید به اداره آگاهی بیاید.
به نزدیکی اداره آگاهی رسیده بود که پزشک جنایی با او تماس گرفت و خواست به پزشکی قانونی برود. مسیرش را تغییر داد و راهی ساختمان پزشکی قانونی شد.
جسد زن جوان روی میز تشریح بود. دکتر برگه‌ای را از کنار جسد برداشت و سمت کارآگاه آمد و گفت: زیر ناخن‌های مقتول کمی از پوست قاتل را پیدا کردیم. به نظر می‌رسد او با قاتل درگیری شدیدی داشت و خیلی تلاش کرده تا از دست او نجات پیدا کند، اما نکته مهمی که وجود دارد، تعرض قاتل به دختر جوان است. با توجه به آنچه در صحنه دیدم، انگیزه قتل همین بوده است.
بهتر است به دنبال قاتلی متجاوز باشی.
کارآگاه حرف‌های دکتر را نوشت و از او خواست اگر مورد جدیدی پیدا کرد حتما تماس بگیرد. بعد هم راهی پلیس آگاهی شد. وقتی به مقابل در رسید، سربازی که جلوی در بود، سمتش آمد و گفت: جناب سرگرد خانواده دختر جوانی آمده‌اند و می‌گویند دخترشان از صبح که بیرون رفته به خانه برنگشته و احتمال می‌دهند، مقتول دخترشان باشد.
الان کجا هستند؟
گفتم پشت در اتاقتان منتظر باشند.
سرگرد تشکر کرد و به سمت دفترش رفت. زن و مرد سالخورده‌ای پشت در اتاق نشسته و نگران به هم چشم دوخته بودند. کارآگاه خودش را معرفی کرد و از آنها خواست به داخل اتاق بیایند. زن چادرش را روی سر انداخت و جلوتر از شوهرش به راه افتاد.
-شما را به خدا کمک کنید. دختر دسته‌گلم صبح از خونه بیرون رفت و دیگر برنگشت. می‌ترسم اتفاقی برایش افتاده باشد. او بی‌خبر بیرون از خانه نمی‌ماند. از وقتی شنیدم، دختری را سر بریدند دیگه طاقتم طاق شد.
+ دختری را خفه کردند، سرش را نبریدند. مشخصات دخترتان چطور بود؟ عکسی از او دارید؟
- مرد از جیب داخل کتش عکسی بیرون آورد و روی میز گذاشت. «این دخترمه»
کارآگاه عکس را بررسی کرد. مقتول دختر این زوج بود. نمی‌دانست ماجرا را چطور به آنها بگوید. با صدای پیرزن به خودش آمد. «چی شد، دخترم بود؟»
+هنوز نمی‌توانم قطعی بگویم. راستی دخترتان برای چه کاری از خانه بیرون رفت.
- دانشجو هست و امروز صبح به دانشگاه رفت و دیگر بازنگشت.
+با کسی مشکل داشت؟
- نه. آزارش به مورچه هم نمی‌رسید.
+ خدا بهتان صبر بده. متاسفم، مقتول دخترتان است.
صدای شیون پیرزن فضای پلیس آگاهی را پر کرد و بعد بیهوش نقش بر زمین شد.
ادامه دارد...

امیرعلی حقیقت طلب
تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها