زمین، ابتدایی‌ترین نیاز حیات و ارتزاق و عرصه‌ای برای شروع تاریخ است. میلاد و مرگ، جنگ و صلح و بارزتر از همه تمدن، زاده این بطن عظیم است؛ مادری که از دیرباز معرفتش را علم جغرافیایی نامیده‌اند.
کد خبر: ۱۰۴۴۰۱۱
جغرافیا و موسیقی

علوم جغرافیایی در رشته‌های متعددی چون، جغرافیای سیاسی، نظامی، اقتصادی و ورزشی جایگاهی ویژه دارد ولی شاخه جغرافیای موسیقایی در عین ملموس بودن همواره مهجور مانده است. پستی و بلندی، گرما و سرما، بارش و کم‌آبی، کویر و دریا در ایجاد و پرورش و شکل‌گیری موسیقی هر بلاد نقشی بسزایی دارد. ابر و باد، مه و خورشید و فلک و گذر روز و ماه، در روحیات و افکار و عادات انسان‌های لطیف موجب بروز و شکل‌گیری مقامات موسیقایی شده است. در اقلیم ما روزها تلالو کار و تلاش است و شب‌هنگام متولی دید و بازدید و سخن‌سرایی و آواز، در کنار شب‌چره «شور» با سوسوی چراغ محشور است و مژده طلوعی نو، ارمغان شور سرایان، امید و سازندگی و تلاش در الحان و مشتقات این دستگاه دلربایی می‌کند.

در کنار کار و تلاش روزانه، عشق‌ورزی هیچ‌گاه از منظر ایرانیان سخت‌کوش دور نمانده است؛ اشتیاق و رادمردی زنان و مردان این پهنه کهن به کالبد «همایون» جان بخشیده و حزن شیرین دلباختگی در گوشه «بیداد» بیداد کرده و تداوم زندگی و اتحاد میان عاشق و معشوق در آواز «اصفهان» و «شوشتری» طنازی می‌کند. پایبندی به سنن بخصوص شادی پیوندها و تولد نوباوگان و مضاف بر همه، اعیاد در تمامی نقاط این سرزمین هنرپرور با روح والای موسیقی همذات است و خود را بیشتر در «ماهور» پیشکش می‌نماید. ماهور دستگاهی شاد و مفرح که به‌سان ازدیاد مخاطبینش دارای ردیف‌های متعدد پنجاه‌گانه است. این دستگاه که به نام گلی مزین است نقطه عطفی است که موسیقی غرب هم از آن بی‌بهره نمانده.

روز و شب، همزاد اما در تضاد، آرام جان اذهان هوشیار، که نه شادی را ابدی می‌دانند و نه غم را پابرجا، زمزمه پختگان که همچون رودی آرام نه می‌خروشند و نه باریک می‌شوند، همیشه جاری‌اند، معتدل می‌خندند و به قاعده می‌گریند، نه شادان‌اند و نه محزون و البته بسیار کمیاب، دستگاه «نوا» غوغاگر اعتدال آنهاست، گویی نه هیاهوی جشنی در راه است و نه شیون غم و عزایی در کار و تنها جاری بودن حکمفرماست.

و اما غم، همراه همیشگی زندگی، از دست دادن بزرگان، حماسه‌آفرینی جوانان و ناله جانسوز مادران داغدار، در ذات موسیقی که شریک غم و شادی انسان‌هاست این بار نیز با آواز «دشتی» هم‌سرا شده و ناله جگرسوز را با همنوعان خود قسمت می‌کند. همان‌طور که از اسمش پیداست زاده دشتستان است و تاریخ دشتستان گواه آن، از جنس مادر است و آرام آرام حس همزاد‌پنداری‌اش از راه سینه پر درد چوپان‌ها و مسافران از جنوب به شمال می‌رسد و «دیلمان» را به ایلاد می‌رساند. در این اقلیم زیبا، عشق و شادی و غم و اندوه همه در مایه موسیقایی‌اش موزون و شنیدنی است و البته در پس مرزهای پرگوهرش زبانزد و گفتنی.

رنگ صدا و انعکاس حنجره‌های خوش الحان در فضای بیکران نه‌تنها اشتیاق به زندگی و عشق میان عشاق و نشاط و دوستی‌ها را تعمق بخشیده بلکه تحمل اندوه و زجر سوته‌دلان را نیز مرهم نهاده است. چه ناب دیاری که از نوای لالایی مادرانه‌اش تا زمزمه‌های شبان فراق دیده‌اش جملگی شعر است و ریتم و فراز و فرود و ساز دلنواز پیران و عشاقش از زخمه گرفته تا پوست و از چوب گرفته تا سیم جملگی ارمغان است؛ ارمغانی که سخاوتمندانه طبیعت از راه امانتی به ما ارزانی داشته که نامش زمین است.

مصطفی محمدی

پژوهشگر موسیقی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها