حرف‌های قدیمی و جدیدی درباره هواداری

دو آتیشه‌ها

«خدا را چه دیدی شاید جام‌جهانی یک‌سال افتاد همین زمین‌چمن کچل ورزشگاه ‌آزادی و رونالدو رو‌به‌‌روی تیم ملی‌مان بازی کرد». این حرف اگر از زبان یک مادربزرگ در دیالوگ با نوه‌ آرزو به دلش تا همین یکی دو سال پیش اتفاق می‌افتاد، احتمالا مضحک به نظر می‌رسید اما سیب دنیا چرخ‌هایش را زد تا طرفداران دوآتیشه ایرانی از پشت شیشه دودی اتوبوس تیم النصر در سال‌های پایانی حضور کریستین رونالدو در دنیای فوتبال، چشم‌شان به جمال بازیکن‌ محبوب‌شان روشن شود.
کد خبر: ۱۴۲۴۱۸۵
نویسنده زهرا قربانی - دبیر نوجوانه

بعد هم با یک هزینه حداقلی خودشان را به هتل اقامت او برسانند و زیر آسمانی که او نفس می‌کشد زندگی کنند و دعا به جان مسئولان باشگاه النصر و عربستانی‌ها کنند که ستاره‌های فوتبال را با هزینه‌های هنگفت به آسیا کشاندند. هواداری از آن پدیده‌های نه‌چندان قدیمی است که تب پرداختن به آن تازه دارد داغ می‌شود و با این‌که ما هم قبلا درباره‌اش حرف زده‌ایم این‌بار به احترام جناب رونالدو و خیل هواداران پشت در هتلش و به احترام آقای نیمار که قرار است میزبان این ستاره برزیلی و تیمش باشیم، لازم شد دوباره به این مسأله بپردازیم. 

تاریخچه

بازی یک‌چهارم نهایی جام‌جهانی۱۹۸۶ بود و یکه‌تازی‌های مارادونا تا همین جا هم دل‌های زیادی را تصاحب کرده بود، آن‌قدر که وقتی با پیراهن کشورش آرژانتین با دست توپ را به تور دروازه انگلیس می‌دوزد باز هم چیزی از ارزش‌های این اعجوبه کوتاه‌قد توی دل هوادار و غیرهوادار کم نمی‌کند. تاریخ نشان می‌دهد اولین و پررنگ‌ترین احساسات هواداری توی همین مستطیل سبز رقم خورده است. ورزش و آن‌هم فوتبال دقیقا جایی بود که یک آدم معمولی را شیفته هنرنمایی یک بازیکن می‌کرد و هیجانات درونی او را نسبت به تیمش به یک کنش و رفتار بیرونی مثل تخلیه احساسات با داد زدن و روی موج مکزیکی تشویق‌ها قرار گرفتن، تبدیل می‌کرد و توی روزمرگی‌های دنیایی که به سمت صنعتی‌شدن محض و تحول‌های بزرگ می‌رفت، هواداری یک فرهنگ نو و یک مخدر و راه فرار از دنیای واقعی و روزمرگی و سختی کار بود. رفته رفته این شور و شیفتگی افراطی در هواداری که در فضای فوتبال نمود پررنگ‌تری داشت و کم‌وبیش در نگرش‌های احزاب سیاسی هم دیده می‌شد با فراگیری صنعت فیلم، سریال و موسیقی و به معنای کلی‌تر سرگرمی، رنگ و بوی هنری‌تری هم گرفت و پیشرفته‌تر شد. اگر تا دیروز سخت می‌شد روی سکوی تماشاچی تیم محبوبت بنشینی یا آنتن تلویزیون‌ یاری نمی‌کرد تا بازی را بدون برفک ببینی، فیلم‌های روی پرده سینما محدود بودند و سیاه‌و‌سفید و اگر با هزار مکافات آلبوم جدید خواننده یا گروه محبوبت را می‌توانستی گوش کنی حالا از سال۲۰۱۰ به بعد قضیه فرق کرده بود. اینترنت روز‌به‌روز پیشرفت می‌کرد تا طرفدار، احساس نزدیکی بیشتری با فرد محبوبش پیدا کند. حالا می‌شد در فضایی مثل وبگاه‌های هواداری عضو شد و از آخرین اخبار بازیکن، بازیگر و خواننده مورد پسند باخبر شد و با آدم‌های ناآشنا در یک فضای نو ساعت‌ها حرف‌های مشترک و کری‌خوانی‌های بی‌انتها داشت تا امروزی که این اتفاق به یمن فضای مجازی و اپلیکیشن‌های مختلفش به یک عمل کاملا عادی تبدیل شود.

مزایا و معایب

الف) هوادار، طرفدار، فن، حامی،‌ کراش و واژه‌های جدیدی شبیه این خیلی پابرهنه و بی‌مقدمه آمده‌اند نشسته‌اند وسط ادبیات اغلب نوجوانان و جوانان امروزی و نتیجه‌اش این شده که با وجود طیف گسترده‌ای که همین قشر از جامعه در بین خود دارند، اکثرشان درگیر همین مفاهیم شده‌اند. اصلا اولین ضرر ماجرا همین است که یک جو عجیب و غریب نمی‌گذارد تو پایت را بکشی کنار و بگویی من دنبال این چیزها نیستم. به عبارت ساده‌تر یا تو طرفدار پرسپولیسی یا استقلال یا یک موجود بی‌ارزش. البته یادمان نرود تیم‌های امثال سپاهان و تراکتور هم به این دسته اضافه شده‌اند ولی منظورم را می‌فهمید. این‌که تو باید نشان بدهی طرفداری وگرنه ممکن است بین هم‌سن و سالانت جایی نداشته‌باشی؛ شده موجب برخی هواداری‌های کورکورانه و بی‌ربط یا منزوی شدن همان عده ‌اندک که ساز مخالف می‌زنند.
ب) مهم‌ترین گمشده نسل نوجوان در همه ادوار تاریخ از هابیل و قابیل گرفته تا همین امروز، «هویت» است. حالا به قول برخی‌ها از سوسول بازی و مقاومت امثال جناب خیام که تقریبا در همه علوم یک نقش به سزایی داشتند و باز هم می‌پرسیدند از کجا آمده‌ام و آمدنم بهر چه بود که بگذریم؛ غالبا خیلی زود به جواب این سؤال مهم نمی‌رسیم. حالا کمی قبل‌تر که بود، هویت را می‌چسباندند به کارهایی که می‌کردند و معمولا پای یک شغل و حرفه وسط بود. آن‌قدر که خیلی از قدیمی‌ها حتی فامیلی‌شان همان شغل‌شان بوده‌است. مثل نجار، جورابچی، آهنگر و... . 
اما آسیب این مدل هواداری‌های نسل نو این است که دارند هویت‌شان را در دنبال کردن و علاقه‌مندی به بازیگر و خواننده و تیم محبوب‌شان پیدا می‌کنند. آن‌قدر این هویت استقلالش را از دست می‌دهد که فرد نبود چهره یا تیم محبوبش را نبود خودش می‌داند.
ج) پیدا کردن «هیرو» یا همان قهرمان معمولا از دوران کودکی شروع می‌شود. اوایل زندگی کودک، پدر و مادرش قهرمان بی‌رقیب هستند که حرفشان حجت است. کم کم که نوجوانی شروع می‌شود، فرد می‌خواهد همه جوره خودش را جدا کند و برود پی رویاهایش. حالا اگر رویایش را از یک آدم معمولی که فقط در یک  زمینه هنری دارد یا در یک حوزه ورزشی توانایی دارد پیدا کرد، ابعاد مهم‌تر زندگی‌اش می‌لنگد. یعنی خیلی کوته‌نظرانه است که فکر کنیم آمده‌ایم در این دنیا تا بشویم فلان فوتبالیست یا فلان بازیگر یا بهمان خواننده. اصلا آنها که خودشان وجود دارند و دیگر نیازی به شبیه آنها نیست. قشنگ تنم مور مور می‌شود وقتی از یک نوجوان می‌پرسم می‌خواهی در آینده به کجا برسی و مثلا می‌گوید می‌خواهم مجری بشوم. تازه وقتی بدتر می‌شود و مغزم سوت می‌کشد که می‌گوید می‌خواهم مثل فلانی بشوم و اسم یکی از مجریان سرشناس تلویزیون را می‌گوید. درحالی‌که اولا مجری‌شدن هدف اصلی نیست و تازه اگر هم می‌خواهی مجری شوی، خودت بشو، نه شبیه هیچ‌کس!

انواع

نلسون پاویوتی، یک پیرمرد برزیلی است که به دو آتیشه‌ترین طرفدار جهان شهرت پیدا کرده است. او دقیقا توی ۲۰ سال گذشته زندگی‌اش هرجا که در انظار عمومی ظاهر شده با لباس‌های تیم ملی کشورش بوده. حالا توی خانه و در خلوت چطور بوده خدا می‌داند.این دیگر بر کسی پوشیده نیست که لااقل توی چند دهه اخیر هواداری تیم‌های ورزشی مثل فوتبال، کشتی، والیبال و بسکتبال به‌عنوان یک فرهنگ بین اغلب مردم جا افتاده است، استدلال هم اگر بخواهید می‌فرستم‌تان سراغ بیوگرافی تعداد زیادی از آدم‌ها زیر صفحه شخصی‌شان در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی تا از این جمله‌ها جلوی چشم‌تان ردیف شود که «وابسته تیمی شدم که معنی اسمش وابسته نبودنه. #استقلال» یا «بنویسید روی سنگ مزارم/ پرسپولیس شد همه دار و ندارم.»البته این جماعت طرفدار یا هوادار یا چیزی شبیه به این کلمات، خودشان انواع و اقسامی دارند و به عبارت بهتر دوز و حجم میزان هوایی که از تیم یا ورزشکار یا هنرمند محبوب‌شان دارند متفاوت است.

۱ــ گروه اول پیگیرند. همان‌هایی که در فضای مجازی هم حکم دنبال‌کننده آدم را دارند. یعنی فرقی ندارد محمدرضا گلزار باشد یا مهران رجبی، استاد علیرضا افتخاری باشد یا ماکان بند، پرسپولیس باشد یا گل‌گهر سیرجان، مسأله این است که فرد مورد نظر، یک علاقه ضمنی به فعل تیم یا فرد محبوبش دارد و آن را دنبال می‌کند. حالا با دیدن بازی‌های تیم محبوبش در تلویزیون یا شنیدن موسیقی خواننده محبوبش در گوشی تلفن‌همراه وسط شلوغی مترو. 

۲ــ گروه دوم از این کمی پیگیر‌ترند. اصلا یک جای دل‌شان گیر کرده به آن محبوب مورد نظر. مثلا در مورد طرفدار تیم می‌بینی که عکس بازیکنانش را هم به در و دیوار چسبانده و اصولا رنگ تیم مورد علاقه‌اش را هم می‌پوشد و نقطه روشن‌تر را می‌شود در این جا دید که با شکست تیمش خودش هم گویی تک‌تک کشتی‌هایش غرق شده باشد چمباتمه می‌زند گوشه اتاق و نم اشک هم احیانا می‌نشیند گوشه چشم مبارک. طبیعتا با بردش هم تقریبا همه خوشی‌های عالم را می‌ریزند توی دلش. 

۳ــ کمی جلوتر که می‌رویم جنابان طرفدار، حتی از بازیکنی که در تیم‌شان بد بازی کند هم کینه به دل می‌گیرند. شاید سر کل‌کل با طرفدار تیم رقیب کار را به جاهای باریکی بکشانند که عبور از آن کار حضرت فیل باشد. «بعضی از افرادی که علاقه زیادی به فوتبال دارند هنگام تماشای پخش زنده مسابقات به‌شدت احساساتی می‌شوند و سطح بسیار بالای هورمون کورتیزول جنگ و گریز را که معمولا با استرس همراه است تجربه می‌کنند.» این جملات که به‌اندازه کافی هم قلمبه سلمبه هستند حرف من نیستندها، مجله تک‌اکسپلوریست با تحقیقات فراوان به آن رسیده است. مثالش را می‌شود در مورد طرفداران گالاتاسرای ترکیه زد. اگر بخواهید وارد استادیوم شوید و در مقابل این تیم باشید با این جمله از شما استقبال می‌کنند: «به جهنم خوش آمدید».

۴ــ وقتی قیافه و مدل حرف زدنت هم شبیه خواننده محبوبت شد، وقتی شبانه‌روز همه فکر و ذکرت شد اتفاقات مربوط به تیم مورد علاقه‌ات، وقتی حاضر بودی جانت را بدهی که فلان بازیگر بیشتر عمر کند؛ کار دارد بیخ پیدا می‌کند. وقتی حتی علاقه‌ات به یک فوتبالیست باعث می‌شود با شنیدن نظرات غیرکارشناسانه‌اش مثلا در مورد سیاست، طرف او را بگیری و نه طرف حق را؛ تو دیگر طرفدار نیستی بلکه بنده چشم و گوش بسته‌ای هستی که مغزش را هم تعطیل کرده و دو دستی سپرده به محبوب احتمالا دوزاری‌اش!

کالت

دوباره داریم به ایام آبان ماه نزدیک می‌شویم. منظورم هفته نوجوان است؛ ۸تا۱۳آبان. البته امسال مثل قبل خیلی سر و صدای حمایت از نسل جدید بلند نشده‌است. احتمالا چون خیلی آرام نشسته‌اید و دارید زندگیتان را می‌کنید. وگرنه اگر اتفاقی رخ می‌داد یا وسط کوچه و خیابان بودید دوباره خیلی‌ها یادشان می‌افتاد که چه قشر مهمی از جامعه هستید. اما تحقیقات خودم یک نفر کافی است که بگویم یک گیرو گورهایی در شناخت نوجوان نسل جدید باعث شده خیلی نتوانند ارتباط درستی با شما برقرار کنند. مثلا ممکن است خیلی‌ها فکر کنند اگرچه نسل جدید دنبال هواداری دو آتیشه از بازیگر و خواننده و تیم فوتبال است ولی چیزی از تعصب لااقل نسبت به ارزش‌های جامعه درک نمی‌کند. اینجا نوجوانه موضعش دقیقا ۱۸۰درجه برعکس است. چون با یک مفهوم قدیمی اما در پوششی نو میان نوجوان‌های دهه هشتادی طرفیم. مفهوم «کالت». کلمه‌ای که در گذشته بیشتر برای طرفداران فرقه‌های شیطانی و زمینی مطرح می‌شد اما اصل حرفش مدلی از هواداری است که فرد خودجوش انتخاب می‌کند یا جمعی خودخواسته به سمتش می‌روند.مثلا همین سه دهه پیش یک کالت حول محور فیلم هامون شکل گرفت و شخصیت اصلی فیلم با بازی خسروشکیبایی هم مورد توجه خیلی‌ها بود و انگار ناخواسته یک عده شده‌بودند «هامونی». روحیه خودخواسته به سمت یک چیز رفتن در نسل جدید بیش از همیشه موج می‌زند و اگر قرار است نسبت به مفوم یا محصول یا ارزشی حس خوب پیدا کند، باید بستر را به گونه‌ای فراهم کرد که خودش بپذیرد. لااقل من یکی که این‌طور فهمیده‌ام.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها