زینب سلیمانی در مراسم رونمایی از کتابی که صدای زنان راوی جنگ است

«اینجا سوریه است» نیاز امروز ماست

مروری بر روایت‌های زنانه از جنگ در خرمشهر که زمین بازی روایت را تغییر می‌دهند

مادرانه‌ های مقاومت

چه کسی گفته جنگ چهره زنانه ندارد؟ هرجا زندگی هست لاجرم زنان نیز هستند و هرجا زنان هستند زندگی نیز هست. انگار زنان را با زندگی نوشته‌اند و زندگی بدون زنان معنایش را از دست می‌دهد؛ کافی است بخش اول واژه «زندگی» را حذف کنید تا ببینید هیچ از آن نمی‌ماند.
کد خبر: ۱۳۱۷۳۹۳

جنگ نیز از این قاعده دور نیست و جنگ به خصوص آن جنگی که ما از آن با عبارت دفاع مقدس یاد می‌کنیم بدون زنان هیچ پشتوانه‌ای ندارد و امری بیهوده است.

ما از چیزی دفاع می‌کنیم که برایمان باارزش است و زندگی آن چیزی است که ارزش دفاع کردن و ایستادن دارد.

دفاع آنجایی معنا پیدا می‌کند که ما در جست‌وجوی زندگی باشیم و در جنگ تحمیلی و دفاع مقدس رزمندگان ما برای زندگی، برای آسایش آن، برای نماد این آسایش که زنان در قامت مادران، همسران و خواهران باشند پا در معرکه گذاشتند و دشمن را از خاک مادری بیرون کردند.

دفاع مقدس ما نه از جنس جنگ‌های غربی است و نه از جنس کشتارهای شرقی، دشمنی مست از همنشینی با کدخداهای پوشالی غرب و شرق هوس آب رکن‌آباد کرد و پایش را از گلیمش درازتر کرد و جوانان کشور من هم به غرورشان برخورد که دشمن بی‌اجازه پا در حیاط خانه ما گذاشته است، حیاطی که خواهران و مادران‌شان در آن با خیال آسوده زندگی می‌کردند، تا دشمن را سرجایش ننشاندند اسلحه را کنار نگذاشتند و درسی به همه دشمنان دادند که تا همیشه یادشان باشد که اینجا سرزمین شیران است. اما این دفاع یک نکته دارد و آن هم این‌که اگر نبودند زنان و دخترانی که پابه‌پای مردان اسلحه دست گرفتند و تیر شلیک کردند و آنهایی که بی‌اسلحه بودند دست از حمایت و پشتیبانی نکشیدند تا مردان احساس نکنند پشت و پناهی ندارند.

زنان اگر بیشتر از مردان نه، ولی کمتر از آنها نیز در روند دفاع مقدس نبودند و بسیاری از اتفاقات و پیروزی‌ها جز با حمایت معنوی مادران و زنان این سرزمین روی نداد.

زنانی که اگر دعای خیر و حمایت روانی‌شان نبود شاید بسیاری عطای خاکریز و جبهه را به لقایش می‌بخشیدند و آن وقت معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظارمان است، مادری که وقتی به امام خمینی(ره) رسید و دید رهبر انقلاب برای فرزند شهید این زن اشک می‌ریزد گفت بچه‌ام را داده‌ام که گریه تو را نبینم، باز هم اگر پسر داشتم در این راه می‌دادم.

یا یادی کنیم از ننه عبدا... جبهه‌ها، زنی که چهار پسرش همزمان در جبهه بودند و او را تبدیل کرد به نمادی در دفاع خرمشهر! اصلا مگر می‌شود زنی مثل فرنگیس را فراموش کرد؟ چه بسیارند زنانی که هیچ اسم و رسمی از آنها در تاریخ نیست ولی آنها به طریقی در دفاع مقدس نقش و حضور داشته‌اند.

چه کم روایت شده‌اند زنانی که در تاریخ جنگ حضورشان در پشت جبهه و صبر و دلگرمی‌شان به رزمنده‌ها، خاکریزها را پر کرد تا رزمندگان محکم در برابر دشمن ایستادگی کنند.

«دختر شینا»ها و دیگر دختران ایران‌زمین همه با هم مردان را در ایستادن تشویق کردند تا یک وجب از سرزمین مادری زیرچکمه‌های اجنبی نماند.

آنهایی که می‌خواهند دفاع مقدس را بشناسند باید سرنوشت زنانی را بخوانند که در روزهای جنگ کنار یا پشت‌سر مردان ایستادند تا دشمن خیال خام فتح چند روزه تهران را از سرش دور کند. زنانی که هرچند همیشه (انگار در سرشت‌شان است) با زندگی عجین و همراهند ولی در روزهایی که جنگ سایه سیاهش را بر سر زندگی در کشور ما انداخته بود به آن پشت کردند تا مردان با خیالی آسوده غول سیاه دشمن را از مرزها و خاک کشور دور کنند.

در این شماره به مناسبت سالروز فتح خرمشهر، فتحی که بعد از گذشت قریب به چهل سال هنوز خاطراتش شیرین و هیجان‌آور است، می‌خواهیم از زنان خرمشهر حرف بزنیم، زنان و دخترانی که اسلحه دست گرفتن، کوچه به کوچه جنگ خیابانی کردن، پشتیبان مدافعان شهر بودن و حضور در مسجد جامع را به امن و آسایش گوشه خانه و شهرهای دورتر از خرمشهر و خوزستان ترجیح دادند و خونین‌شهر را به‌سختی تحویل دشمن دادند و فصل مشترک همه مدافعان شهر اشک‌هایی است که حین تخلیه شهر بر گونه‌هایشان غلتیده است.

شهری که امروز نماد مقاومت دفاع مقدس است بدون زنان روایتش تکمیل نیست و اگر می‌خواهیم روایتی بخوانیم یا بنویسیم باید از زنان شروع کنیم.

اولین نه آخرین!

شاید باید «دا» را معروف‌ترین کتاب در زمینه روایت زنانه خرمشهر دانست. کتابی که از اولین‌های این حوزه بود و توانست تا مدت زیادی پرچمدار این حوزه باشد و به‌عنوان تنها صدای موجود بارها خوانده شود. تنها صدایی که به روایت رسمی قرابت بسیار داشت.

کتابی که خواننده در آن تصویری دیده نشده از خرمشهر را تماشا می‌کرد هرچند بعدها کتاب‌های دیگری نیز پا به عرصه گذاشتند (در همین گزارش چند نمونه از آنها را معرفی کردیم) ولی راوی و نویسنده توانستند کاری کنند که بسیاری از تصاویر جابه‌جا شوند و نگاه تازه‌ای به جنگ ایجاد شود. البته که نباید از نقدهایی که به این کتاب وارد است و برخی از آنها نیز درست و معتبرند رد شد ولی به‌عنوان اولین کتاب و اولین تجربه از روایت زنانه به این شکل در حوزه مستندنگاری باید با تسامح با کتاب مواجه شد و آن را مطالعه کرد.

این در حالی است که در روایت خرمشهر و مدافعان آن کتب دیگر اگر بیشتر نباشند کمتر از «دا» نیستند. «دا» حالا بعد از گذشت سیزده سال (1387) از انتشارش دیگر تنها روایت و تنها صدای موجود نیست، زنان بسیاری جرات پیدا کردند و روایت‌شان، نه فقط از خرمشهر بلکه از جنگ را برای تاریخ بازگو کردند.

تکه‌ای از خرمشهر

زهره فرهادی راوی «چراغ‌ های خاموش شهر» است. دختری 15 ساله که هر آنچه دیده را در قالب روایت این کتاب بازگو کرده و در اختیار نویسنده قرار داده‌است. راوی صادق در این کتاب تلاش می‌کند تصویری از حضور و اثرگذاری زنان در جنگ به‌خصوص دفاع از خرمشهر را به خواننده نشان دهد و از روایت‌های غیرواقعی و غلوآمیز برآمده از گذر زمان پرهیز کرده‌است.

راوی از این‌که بگوید حجاب استفاده نمی‌کرده یا این‌که خانواده‌اش شاه را دوست داشته‌اند، ابایی ندارد و بی‌تعارف از آن سخن می‌گوید. «یک ساعت در شهر چرخیدیم. جمعیت در خیابان شعار می‌دادند: «زنده و جاوید باد سرباز فراری». مادرم می‌خواست شعار آنها را تکرار کند اما ناخودآگاه گفت: «زنده و جاوید باد سلطنت پهلوی». همسایه‌ها به مادرم گفتند: «نگو... نگو این شعار رو!» مادرم جواب داد: «حواسم نبود. اشتباهی گفتم». ما شاه را خیلی دوست داشتیم و طبیعی بود شعارهای سابق به‌راحتی از ذهن‌مان پاک نشود.» این صداقت که سعی نمی‌کند خود را دربست در خدمت آرمان‌های انقلاب توصیف کند سبب می‌شود خواننده از زاویه‌ای تازه با مقوله جنگ و زندگی در خوزستان آشنا شود. فرهادی به‌عنوان راوی سعی می‌کند جزئیات را از قلم نیندازد و در این مسیر گاهی کاری می‌کند که خواننده نمی‌تواند به خواندن ادامه دهد و این ویژگی روایت واقع‌نمایانه راوی و نه مرسوم از جنگ است. این کتاب روایتی تازه از تجارب یک دختر نوجوان در مواجهه با پدیده جنگ است. تجربه‌ای بازگو‌نشده که ابعاد تازه‌تر و زنده‌ای از حضور زنان در جنگ را برای خواننده و تاریخ بازگو می‌کند. این کتاب را باید یکی از تکه‌های بازگو نشده مقاومت مردم ایران و البته زنان، دختران و مردان خرمشهر دانست.

مخزن‌الاسرار شهر خون

«صباح وطن‌ خواه» از آن اسامی و نام‌هایی است که اگر کتاب‌های خاطرات افراد مختلف از خرمشهر را ورق زده باشید حتما با آن روبه‌رو شده‌اید. زنی که در جریان مقاومت خرمشهر حضور فعال و چشمگیری داشته و بعد از گذشت نزدیک به چهل سال خاطراتش به صورت مکتوب در آمده و به دست مخاطب مقاومت خرمشهر و تاریخ رسیده است.

او در خاطراتش که فاطمه دوست‌ کامی آن را تدوین و تألیف کرده از روزهای مقاومت خرمشهر سخن گفته و روایتی از حضور زنان در دفاع از خرمشهر را بازگو کرده‌است. او از امدادگران و نیروهای مردمی در جریان مقاومت در خرمشهر است که از همان روزهای اول جنگ در خرمشهر و بعد در آبادان حضور دارد و به‌عنوان یک نیروی مردمی هرآنچه دیده و از سر گذرانده، نقل کرده‌است.

کتاب به سیاق دیگر آثار خاطرات به‌ویژه از زبان زنان، با توصیف و ذکر جزئیات همراه است. این کتاب را نیز باید به‌عنوان خرمشهر از زاویه نزدیک آن هم زبان یک زن معرفی کرد که راوی از زاویه‌ای که مختص خود او و تجربیاتش است با خواننده و تاریخ سخن گفته است.

در «صباح» گویی خرمشهر است که دهان باز کرده و بعد از حدود چهار دهه، هرآنچه را در سینه داشته نقل کرده‌است؛ از غم هجران و مهاجرت‌های اجباری به شهرهای اطراف گرفته تا خمسه خمسه‌هایی که امان یک شهر را نتوانست ببرد و مردمی که در یک پیمان نانوشته، خانه به خانه مقاومت کردند.

زندگی از زاویه نزدیک

«ساجی» در نگاه اول بعید است توجه خواننده را به خود جلب کند ولی اگر کمی دقت کند با اسم بهناز ضرابی‌زاده روبه‌رو می‌شود.

بعید است کسی در فضای خاطرات جنگ و تاریخ شفاهی دفاع مقدس مطالعاتی کرده باشد ولی اسم کتابی مثل «دختر شینا» را نشنیده باشد؛ کتابی که با اقبال بسیار بالایی یکی از آثار مهم در حوزه روایت جنگ از زبان زنان این سرزمین است.

کتابی که بهناز ضرابی‌زاده آن را نوشته و با همین کتاب اسم او بر سر زبان‌ها افتاد و تبدیل به نویسنده‌ای مهم در نوشتن خاطرات شد. به‌خصوص وقتی کتاب بعدی‌اش با عنوان «گلستان یازدهم» منتشر شد و دیگر حرف و حدیثی باقی نگذاشت که خانم ضرابی‌زاده هم مختصات روایت را می‌شناسد و هم در نوشتن از زنان تبحر ویژه‌ای دارد. ساجی را وقتی شروع کنید خیلی زود متوجه می‌شوید که انتخاب درستی کرده‌اید.

خیلی زود پی می‌برید که باز هم ضرابی‌زاده توانسته از پس روایت بربیاید و خواننده را با راوی کتابش همراه و البته مهم‌تر از آن، همدل کند.

ساجی شما را صفحه به صفحه در خود فرو می‌برد. هرقدر جلوتر می‌روید روایت دست و پای شما را بیشتر می‌بندد و مانع از این می‌شود که بتوانید کتاب را کنار بگذارید و از دست روایتش خلاص شوید.

بهناز ضرابی‌زاده که تا پیش از همسران شهدای همدانی را دستمایه روایتش قرار داده بود این‌بار سر از خرمشهر در‌آورده و یکی از پرجاذبه‌ترین آثار در ارتباط با موضوع دفاع مقدس و خرمشهر را خلق کرده‌است. او در این کتاب پای صحبت‌های نسرین باقرزاده، همسر شهید بهمن باقری نشسته و او را با تمام علایقش به زندگی و همسر و فرزندانش برای مخاطب خواندنی کرده‌است.

این کتاب روایتی است که در آن خانم باقرزاده طوری از زندگی حرف می‌زند که تردید نمی‌کنید زندگی یک شیء چسبناک است. ما در روایت این کتاب زندگی را به عنوان یک موجود زنده، حاضر و ناظر اتفاقات می‌بینیم و پیوسته به ما یادآوری می‌شود که زندگی این است.

این کتاب با روایتی که از یک دختر خرمشهری در سال‌های جنگ ارائه می‌کند کلیشه‌های رایج از زنان و دختران آن سال‌ها را برای خواننده از بین می‌برد و تصویری نزدیک‌تر به واقعیت را برای او بازسازی می‌کند. تصویری که همه چیز در آن حول محور زندگی می‌چرخد. روایتی که در میان آثار مرتبط در زمینه زنان و خرمشهر متفاوت و برجسته است.

ام‌البنین جنگ

محمد نورانی اسمش با مقاومت و مدافعان خرمشهر گره خورده‌است. اسمی که کنار محمد جهان‌آرا، سیدعبدالرضا موسوی، صالح موسوی، احمد فروزنده و دیگر رزمندگان و مدافعان خرمشهری می‌آید و این نشان از اهمیت او در تاریخ مقاومت خرمشهر دارد.

در ماجراهای مقاومت و آزادی خرمشهر، علاوه بر محمد نورانی، چهار برادر دیگرش: عبدا...، غلامرضا، محمود و عبدالرسول چهارده‌ساله هم بودند. همچنین مادرشان (ننه‌عبدا...) به‌جز مدت کوتاه مهاجرت به شیراز به آبادان بازگشته و دیگر از صحنه جنگ دور نشد.

او می‌خواسته نزدیک پسرهایش باشد. پسرانی که هرکدام سرنوشتی در جنگ داشتند؛ عبدالرسول و غلامرضا شهید شدند و سه برادر دیگر جانباز جنگ هستند.

این کتاب را باید مادرانه‌ای برای جنگ و مقاومت دانست. این اثر که سعید علامیان (از مستندنگاران و نویسندگان برجسته دفاع مقدس) آن را تدوین و تالیف کرده روایتی پراحساس از برادرانی است که در جبهه حضور داشتند و مادرشان حلقه اتصال آنها با زندگی بوده‌است.

این کتاب از این منظر که دریچه‌ای تازه بعد از گذشت قریب به چهل سال از فتح خرمشهر، به جنگ و مدافعان شهر انداخته در خور توجه است. روایتی که طی این سال‌ها بازگو نشده بود و علامیان پس از حدود 40 ساعت مصاحبه آنها را به بند کلمات کشیده است.


کتابی که نشان می‌دهد هنوز روایت‌های بازگو نشده‌ای از جنگ وجود دارد که برخی از آنها تا این اندازه مهمند.

روایت‌هایی که از زاویه‌ای نزدیک می‌تواند خواننده را با واقعیتی به نام خونین‌شهر آشنا کند. روایتی که از مقاومت، سقوط و آزادی خرمشهر سخن می‌گوید و خواننده را در مواجهه‌ای تازه با این شهر قرار می‌دهد.

این کتاب که اخیرا از سوی نشر سوره مهر منتشر شده می‌تواند حرف‌های بسیاری برای علاقه‌مندان به این شهر و تاریخ مقاومت آن داشته باشد.

سعید کربلایی عباس - روزنامه‌ نگار / ضمیمه قفسه روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها