شکاف طبقاتی انگلستان غیرقابل کنترل شده است

کاپیتالیسم اقتصادی بریتانیا درحال فروپاشی

در حالی لندن به عنوان شهری جذاب برای صاحبان سرمایه به سمت جدایی از اتحادیه اقتصادی اروپا حرکت می‌کند که بسیاری از کارشناسان اقتصادی بر این باورند، افق‌های روشن اقتصادی در این شهر نه تنها به دلیل جدایی از اتحادیه اروپا در حال خاموشی است بلکه فاصله طبقاتی بسیار زیادی که میان یک درصد ثروتمند انگلستان با 99 درصد باقیمانده ایجاد شده، به این روند سرعت بخشیده است.
کد خبر: ۱۱۰۴۹۰۲
کاپیتالیسم اقتصادی بریتانیا درحال فروپاشی

در این زمینه، بسیاری از کارشناسان بر این باورند که سیاست‌های کاپیتالیستی دولتمردان انگلستان برای راضی نگهداشتن قشر ثروتمند ساکن این کشور باعث شده به نقطه امروزی برسیم و منتظر انفجاری بزرگ باشیم.

تحلیلگران اقتصادی با اشاره به شکاف عظیم اقتصادی ایجاد شده در این کشور که ارمغان پیروی از سیاست‌های اقتصادی ایالات متحده آمریکا بوده، می‌گویند: رویدادها و اتفاق‌های اجتماعی و بحران‌های اقتصادی گذشته، درس عبرتی برای دولتمردان نبوده و سیاست‌های اقتصادی آنها باعث شده تا ساعت شنی بحران در این کشور به حرکت درآمده باشد.

لندن، دنباله رو نیویورک

ژاک پِرِتی، روزنامه‌نگار معتقد است: دارایی ابرثروتمندان در حال افزایش است، به صورتی که امروز 85 نفر ثروتی معادل نیمی از دارایی جهان را در اختیار دارند که این واقعیت در قرن حاضر قابل قبول نیست.

پرتی می‌افزاید: شاید طبقات اجتماعی و اقتصادی در قرون وسطی مورد قبول جامعه قرار داشت، اما امروز این شکاف عظیم باعث شده بحران‌ها و چالش‌های گسترده‌ای در اقصی نقاط جهان ایجاد شود و اکنون لندن در لبه پرتگاه قرار گرفته است.

این روزنامه‌نگار معتقد است، راهی که لندن پیموده، مسیری است که نیویورک برای آن تعیین کرده، چون امروز فاصله درآمدی میان افراد عادی و یک درصد ثروتمند هر دو شهر تقریبا تفاوتی صد برابری دارد، به صورتی که درست زمانی که در هفته‌های مد این دو شهر یک دست لباس با قیمتی بیش از 100 هزار پوند معامله می‌شود، بخش عمده‌ای از جامعه برای ساعتی پنج دلار درآمد مشغول چانه‌زنی هستند.

پرتی درباره سیاست‌ دولتمردان در دهه اخیر می‌گوید: دیدگاه بسیاری از سیاستمداران این است که کاهش قدرت اقتصادی افراد متوسط جامعه و نزول آنها به لایه‌های فقیر، فرصت‌های طلایی اقتصادی برای یک درصد بالایی جامعه ایجاد می‌کند.

وی بهانه دولتمردان برای حمایت از یک درصد ثروتمند جامعه را کارآفرینی آنها اعلام می‌کند و می‌افزاید: دولت‌هایی که حامی سیاست‌های اقتصادی کاپیتالیستی هستند، به این نکته تاکید می‌کنند که اگر اقشار ثروتمند نباشند، فرصت شغلی هم ایجاد نمی‌شود در حالی که این فریب عامه جامعه است.

سراب سرزمین رویاها

کنتس باترس، کارشناس اقتصادی می‌گوید: پس از دوران جنگ جهانی دوم و اوایل دهه 70 میلادی ایالات متحده به عنوان سرزمین رویاها میان افراد شناخته شده بود چون بسیاری از مردم اعتقاد داشتند اگر خود را به این منطقه برسانند و پشتکار کافی و تخصص داشته باشند، می‌توانند به لایه‌های بالای اقتصادی دست یابند.

با ترس می‌افزاید: این رویای گذشته است چون امروز تنها از آن تصویر جذاب سرابی بیش باقی نمانده، اما نکته اینجاست که همچنان لندن دنباله رو همان سیاست‌است و به افراد القا کرده که تنها شهر مناسب برای دستیابی به رویاهای اقتصادی اروپا اینجاست.

وی تاکید می‌کند، 99 درصد پایین جامعه لندن نگران آینده اقتصادی خود هستند، به صورتی که می‌گویند، چیز زیادی نمانده تا کلاه از سرمان برداریم و به یک درصد بالایی بگوییم، لطفا یک کاسه غذای بیشتر به من بدهید. این حاصل فاصله طبقاتی گسترده در جامعه انگلستان است که بمب ساعتی را به کار انداخته است.

باترس معتقد است، طی پنج سال گذشته در انگلستان هیچ یک از کارگران طبقه متوسط امید نداشته‌اند بتوانند به شرایط خوب زندگی در لایه‌های بالایی گام بگذارند، حتی اگر استحقاق و پشتکار آن را هم داشته باشند، چون ثروتمندان در حال مکیدن ثروت ملی کشور بوده و اصولا چیزی برای دیگر اقشار جامعه باقی نمانده است.

رقابت فقیر و غنی برای سودجویی

کریستیا فریلند، مورخ اقتصادی می‌گوید: آنچه مشاوران اقتصادی به صاحبان ثروت توصیه می‌کردند، فصل تازه‌ای در اقتصاد جهان ایجاد کرد، چون دقیقا جامعه به دو بخش فقیر و غنی با فاصله‌ای باور نکردنی ایجاد شد.

فریلند می‌افزاید: این پایان کار نبود، چون این تقسیم‌بندی در راستای منافع اقتصادی ثروتمندان بود. این گونه که آنها نه‌تنها در بخش مربوط به طبقه اقتصادی خودشان سرمایه‌گذاری می‌کردند و به سرمایه‌هایشان می‌افزودند؛ بلکه از بخش فقیر جامعه نیز سود قابل توجهی به دست می‌آوردند.

این مورخ اقتصادی معتقد است، دقیقا زمانی که ثروتمندان مشغول معامله سهام شرکت‌های کشتیر‌انی تفریحی بودند، مشاوران اقتصادی آنها درحال برنامه‌ریزی برای حضور ثروتمندان در دفاتر سهامی شرکت‌های بزرگ خرده فروشی مثل والمارت بودند تا به این ترتیب از دو قشر موجود جامعه، بیشترین منافع را به دست آورند.

فریلند تاکید می‌کند: شاهد مثال این که قشر 99 درصدی فقیر جامعه برای افراد ثروتمند بهترین فرصت اقتصادی بودند. اینجاست که هر روز شاهد افزایش تعداد شعب فروشگاه‌های زنجیره‌ای خرده فروشی، دفاتر ارائه وام‌های روزانه و دفاتر تسهیلات اعتباری ساده در مناطق فقیر نشین لندن هستیم. وی معتقد است در این دوره آنچه باعث رضایت مردم شده بود، دسترسی ساده آنها به وام و منابع مالی اعتباری بود در حالی که هیچ توجهی نداشتند کم‌کم در حال غرق شدن در گردابی بودند که هیچ راه فراری از آن نداشتند و تنها نتیجه پر شدن بیشتر کیسه ثروتمندان بود.

دولت، مشاغل ساعتی را به جامعه هدیه داد

دیوید لپن، مدیرعامل شرکت سلامتی ایکس معتقد است، در دوره بحران اقتصادی بیکاری بیداد می‌کرد و کارگران برای دستیابی به حقوق روزانه باید در سایت‌های کاریابی ثبت‌نام می‌کردند تا اول صبح پیامکی دریافت کنند، مبنی براین که کارشان کجاست؛ هرچند این پیامک ممکن بود اصلا ارسال نشود و در میانه راه هم امکان منتفی‌شدن کار وجود داشت.

لپن تاکید می‌کند: در دوران رکود اقتصادی دولت تاکید داشت همواره در حال ایجاد شغل است و هر روز نسبت به گذشته مشاغل بیشتری به اقتصاد هدیه داده است، درحالی که نیمه پنهان این مشاغل موقتی بودن و بدون پشتوانه بودنشان بود؛ نکته‌ای که اصلا کسی به آن توجهی نکرد.

این فعال اقتصادی می‌گوید: در این زمان به ازای هر سه فرصت شغلی ایجاد‌شده دو فرصت ساعتی بود و اصلا خبری از مشاغل دائم با حقوق و مزایای دقیق نبود. بهانه دولت هم این بود که این روش باعث ایجاد انگیزه در میان کارگران است.

همه چیز از سیتی گروپ آغاز شد

پروژه فاصله طبقاتی برای دستیابی به فرصت‌های طلایی اقتصادی حدود دو دهه قبل در شهر نیویورک آغاز شده است؛ جایی که کارشناسان اقتصادی سیتی گروپ به صاحبان سرمایه توصیه کردند چطور می‌توانند توان مالی خود را چندین برابر کنند.

توبیاس لوکویچ، رئیس بخش استراتژی‌های مالی سیتی گروپ می‌گوید: اوایل سال 2000 میلادی، محققان این موسسه مالی برنامه‌ای اقتصادی را تدوین کردند که در آن سوژه‌های مناسب اقتصادی برای سرمایه‌گذاری صاحبان سرمایه مشخص شده بود.

لوکویچ می‌افزاید: در این برنامه تمام مراحل خرید سهام یا حتی خرید شرکت‌های مناسب برای دستیابی به ثروت بادآورده مشخص و به مشتریان سیتی گروپ توصیه شده بود، در شرکت‌های مربوط به اقشار ثروتمند جامعه سرمایه‌گذاری کنند؛ مثل شرکت‌های تولیدکننده قایق‌های تفریحی، هتل‌های لوکس یا حتی مراکز تفریحی و باشگاه‌های اختصاصی.

این استراتژیست مالی تاکید می‌کند: محققات سیتی گروپ مشخص کرده ‌بودند کمتر از ده سال آینده بخش قابل توجهی از ثروتمندان جامعه به دنبال استفاده از خدمات ویژه‌ای خواهند بود که امروز برای آنها هنوز پاسخی وجود ندارد. به گفته وی، ثروتمندان به دنبال این نکته هستند که حتی وقتی خواب هستند، بتوانند پول درآورند که توصیه‌های سیتی‌گروپ برایشان بسیار جذاب بوده و همه دیدیم که به واقعیت رسید.

لوکویچ می‌گوید، دستیابی به ثروت‌های بادآورده و بدون زحمت، شیوه‌ درآمدزایی در قرن حاضر است که پیش نیاز آن اختلاف طبقاتی گسترده در جوامع مختلف است. هرچه فاصله طبقاتی جوامع بیشتر باشد، ریسک‌های اقتصادی نیز افزایش یافته و مثل این است که فرصت‌ گسترده‌ در دودوتای اقتصاد ثروتمندان برای پول درآوردن افزایش یافته باشد.

به گفته وی این نوع توصیه اقتصادی اگرچه غیر انسانی است، اما ثروتمندان و صاحبان سرمایه از موسسات مالی انتظار دارند، آن موسسه که پولشان در آن نگهداری می‌شود، همواره راهی برای افزایش سودآوری بیشتر ارائه کند. در غیر این صورت، قطعا سرمایه‌ها از آن شرکت خارج خواهد شد، نکته‌ای که صاحبان موسسات مالی، تمایلی به تجربه آن ندارند.

این استراتژیست اقتصادی تاکید کرد: شاهد مثال شرایط اقتصادی در شهر لندن این است که فروشگاه‌های لوکس ایجاد شده در سراسر شهر نشان‌دهنده شکاف طبقاتی بالا در منطقه است که می‌تواند آینده نگران‌کننده‌ای را در جامعه به تصویر بکشد.

معادله‌ای برد ـ برد برای ثروتمندان

دبورا هارگریوز مدیرعامل یک موسسه اعتباری محلی درباره مشکلات موجود اقتصادی در لندن می‌گوید: افزایش فاصله طبقاتی در لندن باعث شده بتوانیم فرصت‌های اقتصادی بالاتری داشته باشیم، چون فاصله دستمزدها از تورم بسیار زیاد است و می‌تواند مردم را به سمت موسسات اقتصادی و ارائه وام‌های کوتاه‌مدت هدایت کند.

هارگریوز می‌افزاید: این سبک پول درآوردن به دهه 70 بازمی‌گردد، زمانی که بسیاری از معادلات اقتصادی بسرعت یکسان‌سازی شده بود و تقریبا همه با هم برابر بودند.

به گفته وی، در آن دوره یک درصد ثروتمند جامعه تنها 6 درصد از کل درآمدهای موجود را در اختیار داشتند که کمترین میزان ثروت در اختیار این افراد در طول تاریخ بوده است. به عنوان مثال مدیرعامل یک بانک تجاری بزرگ همانند یک معلم حقوق دریافت می‌کرد.

هارگریوز تاکید کرد: این سبک زندگی و شکل‌گیری جامعه، منافع اقتصادی قابل قبولی برای یک‌درصد بالای جامعه نداشت.

به همین دلیل روند افزایش فاصله طبقاتی در این دوره آغاز شد، اما نه آن طور که مردم متوجه باشند. به گفته وی، افزایش قیمت نفت در دهه 70 میلادی باعث شد، کمبودهایی در سطوح مختلف جامعه ایجاد شود و در شهر لندن خاموشی‌های گسترده و کمبود سوخت برای گرمایش کاملا محسوس باشد، اما ناگهان معجزه از راه رسید تا ثروتمندان از این آب گل‌آلود به نفع خود ماهی بزرگی صید کنند.

هارگریوز می‌افزاید: دو اقتصاددان آمریکایی، معادله‌ای را به نام بلک شولز پیشنهاد کردند که در آن به گونه‌ای تاکید بر افزایش فاصله طبقاتی جامعه برای افزایش ریسک و دستیابی به منابع بالای اقتصادی شده بود. این آغاز شکاف جوامع مختلف بود که بازهم از آمریکا آغاز شد.

مدیرعامل این موسسه اعتباری می‌گوید: براساس این معادله، هر چه اقشار پایین جامعه در مشکلات اقتصادی بیشتری قرار گیرند، فرصت اقتصادی غیرقابل تصوری برای اقشار ثروتمند یا همان یک درصدی جامعه فراهم خواهد شد. به گفته وی این فرمول جهان را تغییر داد و باعث شد ثروتمندان به این باور برسند که نباید از ریسک ترسید بلکه باید سوار موج آن شد؛ باوری که امروز توانسته، سرمایه یک درصد بالای جامعه را به 10 برابر هر آنچه در سراسر جهان تولید شده است، برساند.

بیگ بنگ در انگلستان

نیکلا هارلیک، مدیرعامل گلنتام کاپیتال درباره مشکلات اقتصادی آینده لندن به دلیل شکاف طبقاتی می‌گوید: رونق فروش مسکن و افزایش وام‌های رهنی، ساعت شنی اقتصاد انگلستان را برگرداند تا بیگ بنگ اقتصادی در این کشور تجربه شود.

هارلیک می‌افزاید: دقیقا مانند آمریکا اشتهای خرید مسکن در میان تمام اقشار خانواده‌های لندن ایجاد شد، بدون این که این افراد توجه داشته باشند، آینده اقتصادی خانواده چه خواهد شد؟ به این ترتیب، شرکت‌های مالی روز به روز شاهد افزایش سودآوری شدند و نسبت به گذشته می‌توانستند درآمدهای غیرقابل تصوری را تجربه کنند.

وی تاکید می‌کند: چاشنی انفجاری درست زمانی به کار افتاد که با سودآوری بیشتر شرکت‌ها حقوق مدیران هم رشد را به خود دید تا جایی که مسابقه افزایش حقوق مدیران در لندن و سایر شهرهای بریتانیا آغاز شد که خط پایان آن فاجعه بود، اما یک درصد ثروتمند انگلستان از این فرصت برای افزایش دارایی‌های خود استفاده کردند و هرگز این روند متوقف نشد. هارلیک معتقد است، شرکت‌های ارائه‌دهنده وام بخصوص وام‌های رهنی برای صاحبان سرمایه و سهامداران شرکت، ماشین‌های پولسازی بودند که سوخت آنها بدهی اقشار ضعیف‌تر بود. پس سیاستمداران نیز به سمت ایجاد سوخت رفتند و تسهیلات ساده‌ای در اختیار افراد قرار دادند.

مدیرعامل گلنتام کاپیتال می‌گوید: قشر ضعیف اقتصادی جامعه با آغوش باز به این سمت حرکت کرد و هرچه وام‌ها راحت‌تر ارائه می‌شد، آنها بیشتر وام می‌خواستند تا جایی که میان بانک‌ها برای تولید کارت‌های اعتباری رقابت گسترده ایجاد شده و میلیون‌ها کارت اعتباری در اختیار مشتریان قرار گرفته بود.

پیش‌بینی بحران از سوی نیروی امنیتی

دریاسالار کریس پری با اشاره به شرایط جامعه و آنچه شش‌سال پیش در لندن تجربه شد، می‌گوید: پس از سال 2011 تحقیقات سری و مخفیانه‌ای در ستاد مرکزی بحران بریتانیا از سوی نیروهای امنیتی انجام شد که نه وابسته به دولت بود و نه منافع اقتصادی در آن دخالت داشت.

به گفته پری در این تحقیقات مشخص شد وقتی شکاف اقتصادی در جامعه زیاد باشد، بحران در کمین جامعه است و نقطه انفجار آن اصلا مشخص نیست چه روزی خواهد بود؛ دقیقا شرایطی که امروز اقتصاد لندن تجربه می‌کند، بنابراین هر روز باید منتظر انفجار بزرگ باشیم.

به گفته وی، سیستم کاپیتالیسم اقتصادی امروز و در قرن بیست و یکم نمی‌تواند پاسخگوی افکار عمومی باشد و نمی‌توان آن را نادیده گرفت چون نگرانی‌های اقتصادی برای مردم به گونه‌ای است که باید برای آن پاسخی ارائه کنیم.

این مقام امنیتی در لندن معتقد است، تنها 40 سال از تعادل اقتصادی گذشته است که می‌بینیم یک درصد بالای جامعه انگلستان 14 درصد از کل درآمد ناخالص ملی را در اختیار دارند؛ این به معنای آتش زیر خاکستر است، چون امروز فاصله درآمدی اقشار ضعیف و غنی بریتانیا تقریبا 30 برابر شده است.

پری تاکید می‌کند، امروز بخش قابل‌توجهی از جامعه انگلستان به عنوان طعمه اقتصادی بخش بسیار کوچکی از جامعه شناخته شده و این احساس می‌تواند مانند انفجاری بزرگ جامعه را به چند تکه تبدیل کند.

سودآوری سهامداران در مقابل مشاغل موقت

نیکیل سِوال، مورخ مالی می‌گوید: روند رو به رشد دستمزد مدیران باعث شد هرچه بیشتر شاهد کاهش فرصت‌ شغلی در جامعه باشیم. بی‌ثباتی شغلی و کاهش فرصت‌های شغلی پایدار در جامعه به گونه‌ای است که می‌تواند مشکلات عمده‌ای را برای جامعه فراهم کند.

سوال تاکید می‌کند: در این دوره شاهد افزایش تعداد مراکز کاریابی و ارائه‌دهنده پیشنهاد شغلی بودیم و هر روز مقابل آنها صدها نفر صف می‌کشیدند تا بلکه بتوانند برای تامین هزینه‌های خود مبلغی دریافت کنند. این مورخ مالی معتقد است: این روند باعث شد تا اواخر دهه 90 میلادی یک درصد ثروتمند جامعه لندن مالک 10درصد ثروت ملی انگلستان باشند. به این ترتیب تنها ظرف دو دهه شاهد دو‌برابر شدن ثروت یک درصدی جامعه لندن در مقابل نابودی قشر فقیر بودیم.

رویایی شیرین برای فقرا

روبرت دال، معامله‌گر اوراق رهنی در این باره می‌گوید: با استفاده از معادله یاد شده در دهه 70 ثروتمندان توانستند میلیاردها دلار سرمایه‌ به جیب بزنند؛ دقیقا سرمایه‌ای که از قشر ضعیف جامعه جذب شده بود.

دال با اشاره به دخالت سیاستمداران در انجام پروژه به نفع ثروتمندان می‌افزاید: در دهه 70 میلادی همه سیاستمداران ایالات متحده اعلام کردند، برنامه‌هایی برای ارائه وام به آمریکایی‌ها جهت خرید مسکن دارند و می‌گفتند هر آمریکایی یک خانه باید داشته باشد.

به گفته وی در آن دوره سیل وام‌های ارزان قیمت و ساده در اختیار اقشار مختلف جامعه قرار گرفت؛ دریغ از این که در آینده نزدیک این افراد نمی‌توانند از پس پرداخت اقساط خود برآیند.

دال معتقد است، مردم در این دوره بسیار شاد و سرحال بودند چون خانه و ماشین داشتند یا هرچه می‌خواستند بسادگی با وام می‌خریدند ولی این خوشی بسیار کوتاه‌مدت بود، چون آینده درخشان افراد در دوره زندگی آنها داشت از بین می‌رفت. به گفته این دلال اوراق رهنی، اواسط دهه 80 این نوع معاملات به بریتانیا نیز وارد شد تاجایی که رونق مسکن، به نوعی غیرقابل تصور بودن سرمایه‌گذاری در خانه بخصوص خانه‌های لوکس توانست سودهای سرشاری به شرکت‌های معامله‌کننده هدیه دهد. این فرصت طلایی فاصله اقشار کم‌درآمد را با اقشار ثروتمند بیشتر کرد چون قشر پایین جامعه بدهکارتر شده بود ولی قشر یک درصدی به حجم ثروت خود افزوده بود.

کاهش تورم، بهانه‌ای بزرگ

پروفسور دیوید گریبر، اقتصاددان مدرسه اقتصاد لندن می‌گوید: در این دوره سیاستمداران با استفاده از فرمول اقتصادی بلک شولز به گونه‌ای برنامه‌ریزی کردند که مردم هرچه بیشتر نسبت به گذشته بدهکار باشند تا ثروتمندان یا همان یک درصد بالای جامعه بتوانند منافع بالاتری داشته باشند و دولت را حمایت کنند.

گریبر معتقد است، این سیاست دستاورد بهتری هم برای دولت داشت چون با بدهکاری هرچه بیشتر، مردم می‌توانستند نرخ رشد تورم را هم کنترل کنند؛ نکته‌ای که بازی رسانه‌ای گسترده برای دولت به ارمغان آورد و جو روانی بالایی به نفع آنها در جامعه برقرار کرد. به اعتقاد وی، سیاستی که دولت از اواسط دهه 70 تا اواخر دهه 80 در پیش گرفته بود، قربانی کردن 99 درصد مردم به نفع یک درصد ثروتمند جامعه بود که هیچ کس درباره آن احساس پشیمانی نمی‌کرد.

حقوق‌ نجومی از راه رسید

سر ریچارد جوردانو، مدیرعامل شرکت بی او سی درباره بحران ایجاد شده به دلیل شکاف طبقاتی می‌گوید: شرکت‌های اعتباری سودآوری بالایی به خود دیده بودند و هر روز شاهد دستیابی به منافع اقتصادی بالا بودند، اما شیرینی این پیروزی در درآمد مدیران عامل دیده نمی‌شد.

جوردانو تاکید می‌کند: اوایل دهه 80، بحران حقوق‌های نجومی از راه رسید تا جایی که هر روز یک موسسه برای این که نظر صاحبان سرمایه را به خود جلب کند، حقوق مدیرش را بالاتر اعلام می‌کردند. نکته‌ای که سراشیبی سقوط غیرقابل تصور را برای اقتصاد انگلستان به ارمغان می‌آورد. وی معتقد است، افزایش مدیران به دلیل درآمد بالاتر بود و درآمد بالاتر با کاهش هزینه‌ها ایجاد می‌شود، اما هیچ کس سوال نمی‌کرد، هزینه‌هایی که قرار است کاهش داشته باشند، کدام هزینه‌ها هستند.

به گفته جوردانو پاسخ این سوال کاملا مشخص بود. حقوق‌ پرسنل اولین و بزرگ‌ترین هزینه هر شرکت است که مدیرعامل برای افزایش سود و خوشحالی سهامداران آن را قربانی می‌کند. اینجا بسیاری از کارگران از کار بیکار شدند یا حقوق کمتری نسبت به گذشته دریافت کردند؛ مشکلی که در پرداخت اقساط نمود داشت.

باز هم کمک به یک درصد؟!

سرمارتین سورل، مدیرعامل wpp درباره حقوق نجومی مدیران می‌گوید: نظام اقتصادی حاکم براین باور بود که مدیران به دلیل ارزش افزوده‌ای که ایجاد کرده‌اند، باید حقوق بالاتری داشته باشند تا مشاغل بیشتری در جامعه ایجاد شود در حالی که خلاف واقع بیان شده بود.

سورل تاکید می‌کند: در این دوره هر روز شاهد بیکاری گسترده‌تر در جامعه بودم و روند شکل‌گیری مشاغل موقت غیرقابل باور بود در حالی که همواره دولت از ایجاد شغل در جامعه سخن می‌گفت. وی معتقد است، اوایل سال 2000 دوباره بحران از سرزمین فرصت‌ها به انگلستان رسید چون در این دوره بانک‌ها به دلیل ناتوانی در پرداخت بدهی افراد فقیر جامعه که بدهکار بودند، یکی پس از دیگری اعلام ورشکستگی کردند و از دور اقتصاد خارج شدند. به گفته این فعال اقتصادی، صفوف گسترده‌ای برای دریافت پول مقابل بانک‌ها ایجاد شده بود و مردم کم کم درحال رسیدن به نقطه انفجار بودند که دولت وارد عمل شد و برای نجات مالی بانک‌ها 375 میلیارد پوند هزینه کرد؛ رقمی که اگر آن را به تعداد افراد ساکن بریتانیا تقسیم می‌کردیم، به هر نفر 24 هزار پوند می‌رسید.

مدیرعامل wpp می‌گوید: همه براین باور بودند که این رقم برای کمک مالی به اقشار ضعیف هزینه شده است، در حالی که چنین نبود. دوباره این پول در اختیار قشر ثروتمند قرار گرفت و باعث افزایش قدرت اقتصادی آنها شد. شاهد مثال این نکته هم رونق مجدد مشاغل لوکس در اوج بحران اقتصادی است.

نسبت 75 درصدی درآمد یک درصد جامعه

پروفسور توماس پیکتی، نویسنده و اقتصاددان می‌گوید: تفاوت درآمدها به خودی خود مشکل نیست، اما وقتی این تفاوت به نقطه بحرانی و غیرمنطقی مثل امروز می‌رسد، واکنشی غیرقابل تصور از سوی مردم ایجاد می‌کند.

وی معتقد است، امروز 75 درصد درآمدها در اختیار یک درصد جامعه قرار دارد، ولی 25 درصد باقیمانده برای همه است؛ رقمی که هیچ وقت قابل دفاع نیست. بحران اشغال وال استریت اولین نشانه این واکنش بود و لندن هم چندی پیش در سال 2011 همین تجربه را داشت. به گفته این اقتصاددان اگرچه این نوع اقتصاد در قرون گذشته جواب داده، اما امروز به دلیل تفاوت‌های فرهنگی ایجاد شده، مردم حاضر به قبول آن نیستند و نسبت به آن واکنش نشان می‌دهند. به این ترتیب که یا دست از بازی افزایش فقر برخواهند داشت یا به سطح خیابان ریخته و اعتراض می‌کنند، چون چیزی برای از دست دادن ندارند.

عماد عزتی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها