یک نصف روز با ساکنان سالخورده یکی از قدیمی‌ترین خانه‌های محله بازار تهران

این خانه دیگر همسایه ندارد

حاج علی درویش مبهوتیان و پسرش حاج کاظم را شاید شما نشناسید، اما قدیمی‌های بازار بزرگ تهران ‌آنها را بخوبی می‌شناسند؛ این پدر و پسر به اندازه صد سال خاطره دارند از وجب به وجب کوچه‌های بازار بزرگ تهران. مو سپید کرده‌اند در گذر ایام زیر سقف تاریک گذرهای شلوغ بازار و حالا تاریخ زنده روزگاری هستند که داستانش را فقط باید در کتاب‌ها خواند؛ روزهایی که بازار قلب تپنده تهران بود؛ شلوغ و پررفت و آمد، با حجره‌های کوچک و بزرگی که حجره‌دارانش جایی همان نزدیکی‌ها خانه داشتند، در کوچه پس‌کوچه‌های منتهی به بازار؛ جایی مثل سه‌راه نایب علی و گود زنبورک‌خانه.
کد خبر: ۸۳۵۶۰۱
این خانه دیگر همسایه ندارد

حاج علی و حاج کاظم، از اهالی قدیمی همین محل هستند؛ آن‌قدر قدیمی که می‌توانید با آنها همراه شوید و تقویم اتفاقات تاریخی طهران قدیم را با تمام جزئیاتش با مرور خاطرات آنها ورق بزنید.‌ این پدر و پسر از معدود بازمانده‌های نسل قدیم بازار هستند؛ آدم‌هایی که دل به دل بازار و گذرهای تنگ و باریکش داده‌اند از سال‌ها پیش و دل نمی‌کنند از این همه هیاهو و شلوغی. قدیمی‌هایی که هنوز زیر سقف یکی از معدود خانه‌های این منطقه سراسر تجاری زندگی می‌کنند؛ در بنایی 370 متری، قدیمی و پر از خاطره از گذشت روزگار.

از ابتدا تــا انتهای کوچــه شهید صراف‌ها را که بروید، فقط این خانه هنوز خانه مانده است. ساختمان‌های دیوار به دیوار خانه این پدر و پسر و ساختمان‌های روبه‌رویی از ابتدا تا انتهای کوچه، حالا کارگاه‌هایی کوچک و بزرگ‌اند؛ انبارهایی شلوغ برای کالاهایی که در بازار به فروش می‌رسند. حاج علی و حاج کاظم بازمانده‌هایی تنها هستند از روزگاری که دیگر نشانش هم کم‌کم از روی نقشه تهران حذف می‌شود. ‌ کوچه‌ها و محله‌هایی که حالا مدت‌هاست اسم عوض کرده‌اند و دیگر کسی آنها را با نام قدیم‌شان نمی‌شناسد حتی اگر نشان شما برای رسیدن به این خانه گذر معروف لوطی صالح باشد.

خانه‌ای بدون همسایه

ساختمان‌ها شانه به شانه هم قد کشیده‌اند روی تن کوچه از خیلی سال پیش؛ از همان زمان که صدای بازی بچه‌های محل، بعدازظهرهای این کوچه قدیمی را قرق می‌کرد تا حالا که دیگر نه بچه‌ای مانده و نه محله‌ای. تا همین امروز که چرخی‌های بازار امان بریده‌اند از کوچه؛ همین امروز که از سر صبح کارگرها یکی‌یکی می‌آیند و از خم کوچه نگذشته، هر کدام در یکی از خانه‌ها را می‌کوبند و چند دقیقه بعد پا می‌گذارند به دنیای پشت ورودی خانه‌ها. در که بسته می‌شود، آنها هم گم می‌شوند در هیاهوی دنیایی که پشت دیوار این خانه‌ها قد کشیده در این سال‌ها. حالا هر کدام از این خانه‌ها یک دنیای کوچکند برای خودشان. کارگاه‌هایی با چند کارگر و کارفرما، با دستگاه‌های برش بزرگ و کوچک، چرخ‌های خیاطی، گلدوزی و...

خانه‌های کوچه صراف‌ها، زیر آفتاب بی‌رمق این روزهای شهریور ماه هنوز سرپا ایستاده‌اند. پشت درهای یکی از این خانه‌ها، زندگی به سبک طهران قدیم جریان دارد هنوز؛ جایی که حاج علی مبهوتیان و پسرش زندگی می‌کنند، خانه‌ای بزرگ است و قدیمی. حاج علی از وقتی خانه‌نشین شده، روز و شبش را در یکی از اتاق‌های طبقه دوم می‌گذراند. اتاق، پنجره بزرگی دارد رو به کوچه. کوچه اما آن کوچه قدیم نیست. از صبح کارگرها چرخی‌ها و موتوری‌ها مثل مورچه روی تن کوچه بالا و پایین می‌روند. حاجی دل ندارد پشت این پنجره بایستد و پایین را نگاه کند. قدیم‌ها اینجا که می‌ایستاد، بچه‌های محل دنبال یک توپ پلاستیکی خیس و عرق کرده به این طرف و آن طرف می‌دویدند. بچه‌های خود حاجی هم در همین کوچه قد کشیدند و بزرگ شدند. حالا اما کوچه و آدم‌هایش برای حاج علی ناآشنا هستند. حاجی دیگر کسی را نمی‌شناسد، همسایه‌ها یکی‌یکی از این محل رفته‌اند. حاجی از این تنهایی دل پری دارد: «قدیم وضعیت این طور نبود. از اینجا تا سرگذر لوطی صالح تا حمام چال، همه همدیگر را می‌شناختند، با هم سلام علیک داشتند. مثل الان نبود که آدم حتی همسایه دیوار به دیوارش را هم نشناسد؛ تازه اگر همسایه داشته باشد. نه مثل ما که دیگر اینجا همسایه هم نداریم.»

تنهایی آدم‌هایی از نسل دیروز

حاج علی 98 ساله است؛ از 15 سالگی پایش به بازار و شلوغی‌اش باز شده، اول روبه‌روی دبیرستان حافظ در بازار کیلویی‌ها قهوه‌خانه داشته و بعد به سرای حاج محسن بالاتر از چهارسوق اسباب‌کشی کرده و از سال 1340 هم مالک کوچک‌ترین قهوه‌خانه ایران است؛ فضایی به مساحت دو مترمربع در نزدیکی مدرسه عبدالله‌خان، سر یک گذر باریک؛ قهوه‌خانه‌ای عجیب با استکان‌های شماره‌دار و مشتری‌های ثابت. چراغ قهوه‌خانه را سال‌ها حاج علی روشن نگه داشته و حالا پسرش حاج کاظم، مسئول اداره آنجاست.

برای حاج کاظم هم که 59 سال پیش، دو کوچه پایین‌تر از خانه فعلی و در همین محله به دنیا آمده و در همین کوچه قد کشیده، جوانی کرده و بزرگ شده، کوچه‌های این محل یک قاب پر از خاطره‌اند. خاطره یک عمر زندگی: «محله ما یکی از قدیمی‌ترین محله‌های تهران است؛ نقشه‌های تهران قدیم را که نگاه کنید، امکان ندارد گود زنبورک‌خانه در آنها مشخص نشده باشد؛ این محله ماست. خانه ما همین جا از اول اینجا بوده. کوچه‌های این محله بیشترشان دو تا شهید دارند؛ مثل کوچه برادران شهید سیدآقا. برادران شهید صراف‌ها، برادران شهید معظم و... اینها همه رفقا و بچه‌محل‌های ما بودند، حالا فقط ما مانده‌ایم. وقتی بین دیوارهای این کوچه‌ها راه می‌رویم، این دیوارها انگار ما را محاکمه می‌کنند؛ مدام یاد گذشته می‌افتیم؛ گذشته‌ای که دیگر نشانی از آن باقی نمانده؛ آن ارزش‌ها آن باورها همه از بین رفته ‌است. همه بازاری‌ها قبلا خانه‌شان دم بازار بود؛ فاصله خانه تا محل کارشان پنج دقیقه بود. در محله حمام چال اصلا مغازه‌ای وجود نداشت، سراسر محله خانه بود. ما همین جا در این محله فوتبال بازی می‌کردیم، الان همه آن خانه‌ها کیپ تا کیپ مغازه شده‌اند.»

امنیت بازار تحت تاثیر تجاری شدن بافت مسکونی

تجاری شدن خانه‌های فرسوده بافت قدیمی بازار، فقط بحث از بین رفتن هویت و تاریخ گذشته این محله‌ها نیست. خوب که دقیق شوید، به مشکلات و معضلات دیگری می‌رسید که حاج کاظم به عنوان یکی از افرادی که مدت‌هاست با آنها درگیر است پشت سرهم ردیف می‌کند: «یک خطر بزرگ این خانه‌ها که حالا انبار و کارگاه شده‌اند، این است که امنیت بازار را تهدید می‌کنند. این خانه‌ها همه قدیمی هستند با سن بالای 35 سال. حالا بیشترشان یا انبار شده‌اند یا کارگاه. مشکل اینجاست که برق این خانه‌ها یک کنتور دارد که آن هم صنعتی نیست، خانگی است، اما از صبح تا شب چند تا دستگاه خیاطی و برش و... با همین برق کار می‌کنند. بجز این در هر کدام از اتاق‌های این خانه‌ها حداقل پنج کارگر کنار هم پیراهن می‌دوزند؛ آن هم در اتاقی که نه نور کافی دارد و نه فضا و بهداشت مناسبی؛ بحث آسیب‌های اجتماعی و کارگرهای خانمی که به صورت هفتگی در این کارگاه‌ها مشغول کار می‌شوند هم به کنار. این کارگاه‌ها و انبارها هیچ کدام مجوز ندارند. اصلا معلوم نیست چه کسی می‌آید و چه کسی می‌رود. شهرداری هر وقت جدیت به خرج می‌دهد، می‌آید جلوی اینها یک بلوک سیمانی می‌گذارد کارگاه چند وقت تعطیل می‌شود بعد دوباره درش را باز می‌کنند و از روی همین بلوک سیمانی رفت و آمد می‌کنند.»

قصه ساکنان این خانه، قصه زندگی آدم‌هایی است از نسل قدیم بازار. آنها نمی‌توانند از این خانه، این کوچه و این گذر دل بکنند. چراغ این کوچه به حضور آنها روشن است. حاج علی و حاج کاظم هم که بروند، پرونده ساکنان قدیمی این کوچه هم مثل بقیه کوچه‌های قدیمی بازار برای همیشه بسته می‌شود؛ دیگر کسی نیست که از تاریخی که بر این کوچه و آدم‌هایش گذشته به اندازه هزار و یک شب قصه بگوید.

کاهش جمعیت مسکونی بازار

معاون شهرسازی و معماری منطقه 12 تهران با تاکید بر این‌که در حال حاضر شاهد کاهش حضور شهروندان در این منطقه برای زندگی هستیم، می‌گوید: یکی از مهم‌ترین دلایل این کاهش جمعیت، تبدیل خانه‌های مسکونی به انبار و کارگاه‌های تولیدی پشتیبان برای بازار تهران است. مهدی حضرتی می‌گوید: در مقایسه نسبت سرشماری سال 85 با سرشماری سال 90 جمعیت منطقه 12 به طور قابل توجهی کاهش پیدا کرده است که دلیل آن می‌تواند کمبود خدمات پشتیبان سکونت در این منطقه باشد.

مینا مولایی

جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها