در جستجوی شغل مناسب

اغلب انسان‌ها تصور می‌کنند مساله انتخاب شغل صرفاً در نوجوانی و جوانی است که مطرح است. برای مثال فقط از کودکان می‌پرسند که بزرگ شدی می‌خواهی چکاره شوی؟ البته این سؤال در کودکی دو کارکرد مهم دارد، اول تحریک رؤیاهای کودک برای آینده خود و دوم ایجاد مقدماتی برای فکر کردن جدی به مساله انتخاب شغل.
کد خبر: ۸۲۰۷۲۵
در جستجوی شغل مناسب

اما واقعیت این است که موضوع شغل و انتخاب آن می‌تواند در هر دوره و مقطعی برای انسان مطرح باشد و از قضا این سؤال با بحران شغلی در بزرگسالی و میانسالی بیشتر شکلی جدی و سرنوشت‌ساز به خود می‌گیرد. در نوجوانی آنچه مطرح است بیشتر تصوراتی خام و خیالبافانه است. در آن سن استعداد هنوز کشف نشده است یا بسیار ابتدایی است و بیشتر هم توسط دیگران تشخیص داده می‌شود. رؤیاهای خود فرد هم مبتنی بر امیال است که ساخته می‌شود، اما در بزرگسالی است که شغل با رضایت و آرامش خاطر و معنای زندگی پیوند می‌خورد.

مفهوم رضایت از شغل

حتماً برای شما هم اتفاق افتاده است که هر روز به مکانی می‌روید، کارهایی تکراری را انجام می‌دهید، از کسی که الزاماً از شما کاربلدتر نیست حرف و اعتراض و حتی اهانت می‌شنوید و بعد به خانه بر می‌گردید. از ناامنی مالی می‌ترسید و سال هاست این مسیر ملال‌آور، آن کار تکراری و آن آدم‌های غریبه را تحمل می‌کنید بدون این‌که هیچ یک را دوست داشته باشید. احساس می‌کنید کاری که دارید انجام می‌دهید کار شما نیست، استعدادهای شما را ندید می‌گیرد و عمر شما را به بیهودگی می‌گذراند. گاه حتی در کارتان موفقید، ثروت زیادی به دست آورده‌اید، اما روزها هنگامی که در خلوت چای می‌نوشید و فکر می‌کنید، به این نتیجه می‌رسید که از کارتان راضی نیستید. احساس می‌کنید آنقدر که باید شما را شکوفا نمی‌کند و ترجیح شما در کار، چیز دیگری بوده است اما موفقیت مالی و قدرت در شغلتان اجازه نمی‌داده این خواسته اصلی خود را که مثلاً شغلی را که کم‌درآمدتر، اما آرام‌تر است، تشخیص دهید و در پی آن بروید.

بله احساس رضایت یا بهتر است بگویم نارضایتی از کاری که انجام می‌دهید هر لحظه و در هر سنی ممکن است سراغتان بیاید و شما را به سمت تصمیمی بحرانی و دشوار سوق دهد. تغییر شغل برای جوانی که بین 20 تا 30 سال دارد ساده است، اما برای مردی 40 ساله می‌تواند دشوارترین کار دنیا باشد.

در گذشته مردم آنچنان انتخاب نمی‌کردند، آنقدر درگیر نیازهای اولیه و استخراج مایحتاج خود از زمین سخت و طبیعت متغیر و غیر قابل اعتماد بودند که دیگر رضایت شغلی و معنادار بودن آن برای فرد مطرح نبود. مساله سیرکردن شکم، داشتن ذخیره‌ای محدود برای روزهای سخت و قحطی و نیروی بیشتر برای کار بود. برای همین هم فرزند پسر ارزشمند بود چرا که نیروی کار خانواده را افزایش می‌داد. اما در عصر جدید با توسعه و رفاه بیشتر، شغل تبدیل به امری شد که باید از آن رضایت داشته باشیم و برایمان معنا داشته باشد. پس انتخاب شغل بر اساس رضایت و معنایی که برای فرد دارد، از محصولات توسعه است. در هر جامعه‌ای که مردمان آن شغلی را که انتخاب می‌کنند، دوست داشته باشند، می‌توان نتیجه گرفت که شاخص‌های توسعه در آن جامعه متحقق شده و در درجه بالایی قرار دارد. پس رضایت شغلی با توسعه اجتماعی و وضع رفاه عمومی نیز ارتباطی عمیق دارد.

رضایت شغلی چگونه حاصل می‌شود؟

رضایت شغلی به طور خلاصه زمانی میسر می‌شود که فرد احساس کند از هویتی که در انجام کار خود دارد و با آن شناخته می‌شود راضی است. احساس صلح می‌کند و پس از انجام کار و به ثمر رساندن آن، خشنود می‌شود. برای مثال برای نویسنده این سطور رضایت شغلی زمانی معنادار خواهد بود که با به پایان رساندن این نوشته احساس کند کار مفیدی انجام داده و از کرده خود راضی باشد، نه این‌که با خود بگوید: «از دست این نوشتن رنج آور خلاص شدم و حالا می‌توانم بدون فکر کردن به این مزخرفات به زندگی‌ام برسم.» کاری که دوست داریم وقت ما را نمی‌گیرد بلکه آن اوقات را که به آن مشغولیم غنی می‌کند. شغل مطلوب هر فرد باید فارغ از درآمدش برای فرد معنا داشته باشد و به او احساس مفید بودن بدهد.

اگر شغل شما صرفاً مثل یک عابر بانک بی جان است که التماسش می‌کنید تا پولی را به دستتان برساند، پس باید بدانید این شغل شغل شما نیست.

عمل کردن بیشتر از تخیل و حتی مطالعه کردن درباره یک کار مفید است. کاری کار ماست و رضایت و معنای لازم را در زندگی ما تأمین می‌کند که ما به لحاظ عملی در آن موفق باشیم

شغل مناسب را مجموعه متنوعی تشکیل می‌دهد. شما مناسب آن چیزی هستید که با انجام آن احساس می‌کنید در جامعه خود جایگاهی دارید. پس پذیرش اجتماعی و کمک به چرخیدن چرخه جامعه، بخشی از رضایت شغلی انسان را تشکیل می‌دهد. این فایده جمعی می‌تواند با شغلی مثل پزشکی، کشاورزی، آهنگری و لوله‌کشی و پیشه‌های اینچنینی حاصل شود یا می‌تواند برای فردی دیگر با کنش سیاسی، مطالعات اجتماعی، روزنامه‌نگاری، مددکاری یا تبلیغ دین حاصل گردد.

مهم این است که در چرخه جامعه، انسان احساس داشتن جایگاه و کنش کند. نکته بعدی در این است که فرد احساس کند کار با روحیات او و استعدادهایش هماهنگ است. اما تشخیص این امر برای اغلب افراد دشوار است. به طور خلاصه از راهکارهای تشخیص هماهنگی شغل با روحیات و استعداد، عدم تضاد کار با اعصاب و سلامت روان است. روان نژندی، عصبیت‌های مداوم حتی از چیزهای ساده و کوچک، اضطراب ناخوشایند و نداشتن اعتماد به نفس در محیط کار نشان‌دهنده نا هماهنگی کار فرد با شخصیت اوست. اگر فرد در کار خود احساس کسالت می‌کند این نشان می‌دهد روحیه او کاری پر انرژی تر و پر تلاطم را می‌طلبد و اگر به نظرش استرس‌های محیط کار برایش غیر قابل تحمل است و کارش را به دارو و دکتر می‌کشاند،باید بداند او احتیاج به کار و محیط کاری آرام‌تری دارد.

از عوامل پر اهمیت دیگر در تشخیص رضایت کار و شغل مناسب با روحیات و استعداد، عدم تضاد فکری و عملی در کار است. اگر در انجام کاری خوب هستیم، باید نتایج دست کم تا حدودی عملی و قابل محاسبه داشته باشد. میزان رضایتمندی مخاطب کار ما از کار ما، سود مالی به دست آمده از آن و ارزیابی درونی فرد از انجام کارش و در صورت سلامت سلسله مراتب و مدیران، رضایت آنها و پیشرفت در جایگاه و موقعیت شغلی، همه به فرد کمک می‌کند تا این ارزیابی را از کار خود داشته باشد.

تضاد میل و استعداد

شغل‌ها صورت‌های مختلفی دارند و در طول زمان تغییرات زیادی می‌کنند. برخی شغل‌ها ظاهر جذابی دارند، مثل هنرپیشگی و خیلی از کارهای هنری. برخی شغل‌ها ظاهری پر طمطراق دارند مثل پزشکی و وکالت و برخی دیگر در این رقابت بزک و ظاهر، کمتر به چشم می‌آیند، مثل تکنیسین برق و مکانیک. اما واقعیت این است که این ظاهر در اکثر موارد فریبنده است و آدم‌ها را گمراه می‌کند.

اغلب پزشکان و وکلای موفق با اهدافی والا و معنادار در کارشان به جایگاه مطلوبی رسیده‌اند و خیلی از هنرپیشه‌ها و هنرمندان به سبب جذابیت ظاهری و فانتزی بودن ظاهر کار هنری نبوده است که به سمت شغل خود گرایش پیدا کرده‌اند و بیشتر توانایی‌ها و لذت‌های عملی آن کار، آنها را جذب کرده است. میزان رضایت و استمرار اتفاقاً در مشاغلی که ظاهر و باطن شان مشابه است بیشتر است. چرا که افراد با تصورات و محاسبات واقعی آن کار را انتخاب کرده‌اند، نه با تخیل و میل گذرای صرف، بنابراین آنچه انجام می‌دهند با فکرشان درباره آن، بیشتر نزدیکی دارد.

آنچه اینجا در تضاد میل و توانایی راهگشاست، توانمندی عملی است. کار را نه با تخیل که با کنش می‌توان پیش برد و به ثمر رساند، برای همین عمل کردن بیشتر از تخیل و سال‌ها به فکر نشستن و حتی مطالعه کردن درباره یک کار مفید است. کاری، کار ماست و رضایت و معنای لازم را در زندگی ما تأمین می‌کند که ما به لحاظ عملی در آن موفق باشیم. پس تشخیص استعداد علاوه بر کمک گرفتن از مشاوران و خبرگان، تنها با عمل میسر می‌شود. اگر عمل شما در بازار کارتان مورد استقبال قرار گرفت و در درون خود و در روند عینی انجام کار رشد را لمس کردید، پس آن کار، کار شماست. اما اگر سال‌ها با کاری و میلی در ذهن خود سرو کله می‌زنید، مطمئن نباشید آشنایی ذهنی آن کار را مطلوب شما می‌کند. شغل از آن دست موارد است که عملگرایی را می‌طلبد هر چند اغلب فایده گرایی صرف در آن اشتباهی بزرگ و ناامیدکننده است.

واقعیت و پندار در شغل

پندار و وهم در مورد خود، رضایت را نابود می‌کند. این که من خود را نسبت به موقعیت کاری‌ام فرادست یا فرودست بپندارم، یعنی آن چیزی را که هستم، با تصور خود از توانایی‌هایم یکی نمی‌دانم. این تصور به این معناست که رضایت را درباره کار و فعالیت خود مدام دست‌نیافتنی می‌کنم. رضایت شغلی در جایی میان فرادست پنداشتن و فرودست شمردن خود رخ می‌دهد. در واقعیتی که از پندار و وهم و تصورات مغشوش جداست.

پندار فرادست بودن برای انسان منتهی به حسادت می‌شود. انسان در این حالت جایگاه بالاتر از خود را مال خود می‌پندارد. جایگاهی غصب شده و صاحب آن جایگاه را دزد جایگاه خود می‌پندارد، یعنی برای مثال من رئیس خود را کسی می‌پندارم که بر جایی تکیه زده که حق او نیست، او جای مرا به ناحق اشغال کرده است. این حسادت نتیجه پندار فرد درباره جایگاه و توانایی کاری خود است که در نهایت کینه و ناآرامی را سبب می‌شود و می‌تواند یک وضع خوب در زندگی را به رضایت نرساند. نارضایتی از شغل در فرادست دیدن خود، انسان را کینه‌ای و عصبی می‌کند.

در مقابل فرودست پنداشتن خود منتهی به باور غلط دیگری می‌شود که می‌تواند موجب احساس حقارت و عدم استقلال شود. مدیری که جایگاه خود را حق خود نمی‌داند و خود را فروتر و کوچک‌تر از شغلش می‌پندارد، در نهایت از خود انسانی ضعیف و وابسته می‌سازد که تمام تصمیماتش از روی ترس و نبود اعتماد به نفس گرفته می‌شود.

رضایت‌مندی از شغل تنها زمانی برای انسان اتفاق می‌افتد که وهم را از واقعیت جدا کند و به جای بها دادن به پندار، واقعیت خود را بپذیرد و سعی در پیشرفت و شکوفایی در آن داشته باشد.

علیرضا نراقی

اندیشه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها