با فریبا کلهر، داستان‌نویس و خالق قصه‌های یک دقیقه‌ای

مستأجر ادبیات بزرگسال و صاحبخانه در ادبیات کودکم

فریبا کلهر به نسلی تعلق دارد که به قول خودش وقتی شروع به نوشتن کرد، نادیده گرفته شدن کسانی همچون او، رسم روزگار بود. او درباره روزهای سختی که بر خودش و هم نسلانش رفته است، می‌گوید: «اگر نبود حمایت یکی دو نفر آگاه و دلسوز، زیر آن همه تحقیر و به حساب نیاوردن، کاملا له می‌شدیم.» با همه این شرایط سخت، او فریبا کلهر است، یکی از چهره‌های ادبیات کودک و نوجوان که البته حالا چند رمان بزرگسال هم در کارنامه ادبی خود ثبت کرده است.
کد خبر: ۷۹۹۶۲۸
مستأجر ادبیات بزرگسال و صاحبخانه در ادبیات کودکم

فریبا کلهر فعالیت خود را از دهه 60 و با حضور در مجله‌های مربوط به ادبیات کودکان و نوجوانان آغاز کرد و سال‌ها سردبیری ماهنامه سروش کودکان را به عهده داشت. او یکی از معدود نویسندگان کودک و نوجوان است که موفق شده با کتاب «سوت فرمانروا» در سال ۱۳۶۸ ـ یعنی زمانی که فقط 28 سال داشت ـ برگزیده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شود. از این حیث کلهر تا امروز تنها کسی است که این جایزه را در این سن دریافت کرده است. این نویسنده اواخر دهه 80 طبع خود را در نوشتن داستان‌های بزرگسال هم آزمود و اوایل دهه 90 چند رمان بزرگسال از او منتشر شد. با این حال کلهر معتقد است در ادبیات کودک و نوجوان صاحب خانه و در ادبیات بزرگسال مستاجر است. قصه‌های یک دقیقه‌ای او الهام بخش بسیاری از نویسندگان در کوتاه نویسی و به کار گرفتن اشیا به عنوان شخصیت‌های داستانی بوده است. کلهر با نوشتن بیش از هزار قصه و بازنویسی، «بانوی هزار قصه» لقب گرفته است.

در بیست‌و‌هشتمین نمایشگاه کتاب تهران سه اثر از او عرضه شد. به همین مناسبت گفت‌وگویی با او ترتیب داده‌ایم.

در نمایشگاه کتاب امسال شاهد انتشار سه عنوان کتاب جدید در حوزه نوجوان از شما بودیم. درباره این سه کتاب و فضای داستانی آنها توضیح دهید.

دو عنوان از این سه عنوان جدید نیستند. «جزیره افسونگران» و «سنجاقکی نشسته بر کف استخر» قبلا در نشرهای دیگر چاپ شده‌ اما به دلیل این‌که مدت‌ها از تمام شدن موجودی این دو کتاب گذشته بود و ناشرها چاپ مجدد نکرده بودند، تصمیم گرفتم آنها را در نشر فریبا دوباره چاپ کنم اما کتاب سوم یعنی «ولادیمیر می‌گوید:» چاپ اول است. رمان جزیره افسونگران یک رمان فانتزی است. عناصر و اسامی و کلا حال و هوای این رمان از اسطوره‌های ایرانی گرفته شده . رمان «سنجاقکی نشسته بر کف استخر» زندگی نامه داستانی شیخ شهاب‌الدین سهروردی است اما زندگی نامه‌ای که بیشتر مبتنی بر خیال‌پردازی است تا واقعیت. دلیلش هم مشخص است. اسناد و شواهدی وجود ندارد که به ما بگوید سهروردی چگونه زیسته است. رمان «ولادیمیر می‌گوید:» که مایلم بیشتر درباره اش حرف زده بشود برای اولین بار اواخر سال 93 چاپ شد و به موضوع مهاجرت می‌پردازد. در این رمان خانواده سه نفره‌ای بدون فکر و ارزیابی درست از توانایی‌هایشان به کانادا مهاجرت می‌کنند اما آنجا با مشکلات اقتصادی و به دنبالش مشکلات خانوادگی روبه‌رو می‌شوند. مادر خانواده به ایران بر‌می‌گردد اما پدر و دختر هشت‌نه ساله‌اش در کانادا می‌مانند. پدر تسلیم نمی‌شود و از آنجا که یک جورهایی فیلسوف است با کمک گرفتن از افکار و اندیشه‌های بزرگان راه‌های تازه‌ای را برای زنده ماندن در محیطی غریب با مشکلاتی جدید جستجو می‌کند. نهایتا پدر موفق می‌شود زندگی جدید و مناسبی را پی‌ریزی کند و بقیه ماجرا... قصه را دختر خانواده روایت می‌کند و ما مهاجرت را از دید او بررسی می‌کنیم.

بعد از انتشار چند رمان بزرگسال در اوایل دهه 90 باز هم به ادبیات کودکان و نوجوانان بازگشتید، علت این رجعت چیست؟

همیشه گفته‌ام که من در دنیای ادبیات کودک و نوجوان صاحبخانه‌ام و در دنیای ادبیات بزرگسال مستاجر و غریب. سال‌های زیادی برای کودکان و نوجوانان کار کرده‌ام و همیشه تلاش داشته‌ام رمز و رازها یا زیر و بم‌های نوشتن برای این گروه را پیدا کنم و خودم هم چیزی برآنها بیفزایم. حاصل کارم مشخص است. هرچند راضی‌کننده نیست اما خوشحالم که بیراهه نرفته‌ام. قصه‌های کوتاهم را دوست دارم. زمانی که آنها را تحت عنوان «قصه‌های یک دقیقه‌ای» نوشتم کمتر کسی از دوستان نویسنده این فرم نوشتن را می‌پسندید. رمان‌های نوجوانم را هم خیلی دوست دارم. بازنویسی‌ها، نوشته‌های علمی ساده برای کودکان و ده‌ها کار دیگر احساس خوبی به من می‌دهد. وقتی به گذشته برمی‌گردم و کارهایم را نگاه می‌کنم راضی‌ام. شاید کار فوق‌العاده‌ای انجام نداده باشم، اما خیلی جاها ردپای خودم را گذاشته‌ام، ردپایی که خاص خودم است. به جای این‌که پایم را جای پای دیگران بگذارم خودم جای پا ساختم و این راحت به دست نیامده است. من عمرم را در نوشتن برای کودکان و نوجوانان صرف کرده‌ام. می‌خواهم بگویم رجعتی در کار نبوده است. همیشه در خانه ادبیات کودک و نوجوان حاضر بوده‌ام. حالا اگر گاهی می‌روم توی ایوان و کمی هواخوری می‌کنم به این حساب نگذارید که شیفته ادبیات بزرگسال شده‌ام. ادبیات بزرگسال برایم تفنن است، اما ادبیات کودک و نوجوان ضرورت.

با توجه به این‌که شما را به عنوان یکی از نویسندگان موفق در حوزه کودکان و نوجوانان می‌شناسند، بازخورد مخاطبان از رمان‌های بزرگسال شما چطور بود؟ آیا به گونه‌ای بود که شما را از نوشتن در حوزه بزرگسال دلسرد کند یا برعکس، شما را ترغیب کرد؟

نمی‌توانم جواب قطعی به این سوال بدهم. خیلی‌ها رمان‌های بزرگسالم را دوست دارند، خیلی‌ها نه. منظورم از این خیلی‌ها کسانی هستند که با کتاب‌های کودک و نوجوان من بزرگ شده‌اند. «هوشمندان سیاره اوراک» برایشان نوستالژی شده یا در دنیای رمان‌های «دختر آینه‌پوش»، «سالومه و خرگوش»، «مرد سبز شش‌هزارساله»، «ابروهای جادویی کیوکیو» و... سیر کرده‌اند و لذت برده‌اند. خیلی از این مخاطب‌ها، رمان‌های بزرگسالم را با رمان‌های نوجوان مقایسه می‌کنند و دلسرد می‌شوند. آنها دنبال همان حس‌های نوجوانی در رمان بزرگسالم هستند. یک مقدار از این دلسرد شدن مخاطب برمی‌گردد به حال و هوایی که مخاطب نوجوان دیروز دیگر ندارد اما هستند کسانی که رمان‌های بزرگسالم را می‌پسندند و آنها را در ادامه همان رمان‌های نوجوانم می‌بینند. اینها و دلایل دیگری که جای گفتنش نیست خیلی وقت‌ها باعث می‌شود از این‌که اسمم را وارد ادبیات بزرگسال کرده‌ام، پشیمان بشوم اما خودم را دلداری می‌دهم که خیلی از نویسنده‌های دنیا از ادبیات کودک وارد ادبیات بزرگسال شده‌اند و بالعکس.

ایده‌های داستانتان را بخصوص در داستان‌های جدیدتان از کجا می‌آورید؟

سوژه یابی و نوشتن واقعا ربطی به محیط زندگی دارد؟ آن هم در دوره و زمانه‌ای که ارتباطات این قدر زیاد شده که شما اصلا احساس نمی‌کنی هزاران کیلومتر از ایران دور هستی. اگر این طور باشد هیچ نویسنده‌ای نباید از سرزمین مادری‌اش حرکت کند و جای دیگری زندگی کند در حالی که کم نبوده و نیستند نویسنده‌هایی که در کشور دیگری زندگی می‌کنند و حتی همان جا رشد کرده‌اند و بالیده‌اند. از طرف دیگر ارتباط من با ایران قطع نشده، مکررا به ایران سفر می‌کنم و همین باعث مزاح دوستان شده است. دوستی می‌گفت تو مثل اتوبوس‌های تجریش ـ راه‌آهن هی می‌روی و می‌آیی!

خیلی از سوژه‌ها و دیدگاه‌ها و زبان و شخصیت‌های داستانی ام در همین رفت و آمدها پیدا شده‌اند. بیشتر شخصیت‌های رمان «ولادیمیر می‌گوید:» در سفر تابستان 92 من به کانادا سروکله شان پیدا شد. ایده رمان بزرگسال «شروع یک زن» از نشستن روی نیمکتی در میدان کوچکی که جای رفت و آمد ایرانی‌ها و چینی هاست به ذهنم رسید. اتفاقا فکر می‌کنم سفر کردن و زندگی به سبک و شیوه من برای نوشتن نه‌تنها مانع و مخرب نبوده، بلکه ذهنیت مرا نسبت به دنیا و زندگی و مخاطب و کشورم گسترش داده است.

به نظر شما که از نزدیک با تجربه‌های جهانی در عرصه ادبیات کودک روبه‌رو هستید، ادبیات کودک ما امروز چه جایگاهی دارد، بخصوص که شما در گفت‌وگویی عنوان کرده بودید تا پیش از انقلاب ادبیات کودک به آن شکل وجود نداشت؟

طبیعی است که 40 سال پیش ادبیات کودک واقعا کودک باشد و تاتی‌تاتی کند. همین کودک مثل کودک انسان رشد کرده و بزرگ شده است. می‌خواهم بگویم این‌که ادبیات کودک چهل‌پنجاه سال قبل ضعیف بوده. بر اساس همان اندام‌های ضعیف است که امروز ادبیات کودک می‌تواند راه برود.

با وجود رشدی که اتفاق افتاده جایگاه ما در دنیا جایگاه قابل دفاعی نیست. دلایلش هم متعدد است. ادبیات کودک به شکل امروزی‌اش از غرب آمده است و ما هرچه می‌نویسیم در غرب تجربه شده و نمونه‌های متعددی دارد. برای همین هم هست که آنها افسانه‌های ما را می‌خواهند نه تالیف‌های امروزی ما را. ما قصه‌ها و داستان‌های آنها را مثل الگوی لباس گذاشته‌ایم جلویمان و ادبیاتی تولید کرده‌ایم و می‌کنیم که آنها خودشان بهتر و خالص ترش را دارند. پس چه لزومی دارد قصه‌های ما را بپسندند. کتاب‌هایی هست که نویسنده‌های مطرح کشورمان نوشته‌اند و جایزه هم گرفته‌اند و همه تعریف و تمجید کرده‌اند، اما نمونه‌های خارجی‌اش هم وجود دارد. جغدهای خوابالو، خرگوش‌های زبل، هزارپاهایی که هزار جفت کفش دارند یا ندارند، گوساله‌هایی که دنبال مادرشان می‌گردند، بچه میمون‌هایی که خوابشان نمی‌برد، پرنده‌های ترسو برای پرواز کردن، دخترهایی که لباس پسرانه می‌پوشند تا از مهلکه‌ای فرار کنند... اینها و هزاران موضوع و تیپ‌های داستانی به وفور در ادبیات دنیا هست. حالا اگر من قصه‌ای با همین شخصیت‌ها و دیدگاه‌ها بنویسم، چه لطفی برای آنها دارد؟ اخیرا نویسنده‌هایی تحت تاثیر ادبیات ترسناک در دیگر کشورها سعی کرده‌اند قصه‌های ترسناک بنویسند. خیلی خوب است که ما قصه‌های ترسناک خودمان را داشته باشیم، اما این‌که دیگران بیایند دنبال این قصه‌ها انتظار بی ثمری است. قصه‌هایی که حال و هوای بومی دارد، برایشان جالب است. همان اتفاقی که در سینما افتاده و فیلم‌هایی که به زعم آنها ذات کشور ما را نشان می‌دهد، مورد توجه شان قرار گرفته است.

برنامه‌ای برای ترجمه داستان‌هایتان به زبان‌های دیگر دارید؟

من برنامه‌ای ندارم. شاید آژانس‌های ادبی و مترجم‌ها برنامه‌ای داشته باشند. هر چند وقت یکبار کسی از جایی زنگ می‌زند و می‌گوید از فلان آژانس ادبی است و از من می‌خواهند سرنوشت بعضی کتاب‌هایم را به دستشان بسپارم. سال‌ها پیش این کار را کردم و آقایی با امضاهایی که از نویسنده‌ها گرفته بود از ارشاد کمک مالی گرفت که کارش را شروع کند، اما هرگز شروع نکرد ... از این ترفندها که بگذریم ساز و کار ترجمه کتاب در کشورهای دیگر آن چیزی نیست که ما فکر می‌کنیم. اگر کتابی در ایران سر و صدا کند حتما خارجی‌ها دنبالش می‌آیند، همان‌طور که در‌باره تعدادی از نویسنده‌های بزرگسال این اتفاق افتاده است. به هیچ وجه راه ورود کتاب‌های ایرانی به بازار جهانی این نیست که ناشرهای دولتی دست به کار بشوند. بهترین‌ها که نوشته بشود شاید بشود امیدوار بود که بیایند دنبالش. محدودیت موضوع، حق‌التالیف‌های ناچیز و پرداخت‌های بی‌ضابطه و رفتار نابرابر با نویسنده‌ها از مشکلاتی است که برخی ناشرها دارند. برای همین اولین وظیفه‌شان ایجاد محیطی امن برای نویسنده است. من هرگز از ناشرهای دولتی و غیردولتی انتظار نداشته‌ام کتاب‌هایم را ترجمه کنند و بفرستند آن‌ور آب. این کارها از وظایف ناشرها نیست. ناشرها مخصوصا دولتی‌ها باید کتاب با کیفیت از هر نظر چاپ کنند و با قیمتی مناسب وارد چرخه پخش کنند.

خوشحال می‌شویم که از سیر مطالعاتی خودتان هم برای خوانندگان بگویید.

سال‌هاست مطالعات من تحت تاثیر رمانی بوده که دارم می‌نویسم. روزگاری برای نوشتن رمان «پایان یک مرد» که انتشارات مرکز آن را چاپ کرده، در فلسفه غرق شده بودم و اسپینوزا می‌خواندم. برای نوشتن رمان نوجوان «مرد سبز شش‌ هزار ساله» که بهترین رمان نوجوانی است که تا امروز نوشته‌ام و بعید می‌دانم بتوانم بهتر از آن بنویسم دنیای اسطوره‌های سومری و کلا بین‌النهرین را شناختم. برای نوشتن «ولادیمیر می‌گوید:» کلی درباره پانداها، سنگ‌های نیمه گران بها، کاج‌ها و مهاجرت مطالعه کردم و حتی ساخت زینت‌آلات بدل را یاد گرفتم. این روزها که دارم روی رمان بزرگسال بسیار عریض و طویلی کار می‌کنم مطالعه‌ام درباره آداب و رسوم شهرهای همدان و قم است به اضافه شناخت دوران مصدق و جنگ غزه و عکاسی جنگی. می‌خواهم بگویم خیلی کم پیش می‌آید که کتابی را بدون فکر کردن به این‌که چه استفاده‌ای در رمان می‌خواهم از آن بکنم، بخوانم و این هم خوب است، هم بد...

زنانی که داستان متولد می‌کنند

نگاهی به تاریخ ادبیات ایران نشان می‌دهد آن توفیقی را که زنان شاعر پس از قرن‌ها موفق شدند به دست بیاورند، زنان داستان‌نویس در کمتر از چند دهه تصاحب کردند. البته دلیل آن هم مشخص است: عمر داستان‌نویسی در ایران کلا به زور صد سال می‌شود.

با این حال نباید فراموش کنیم سده‌های بسیاری از شعر فارسی گذشت و با وجود بزرگانی مانند فردوسی، سعدی، حافظ، مولانا و خیام، نخستین بار که نامی آشنا از یک بانوی شاعر سر زبان‌ها افتاد، پروین اعتصامی. اما در داستان‌نویسی اگر ما محمدعلی جمالزاده را نخستین نویسنده ادبیات فارسی محسوب کنیم، کمتر از 50 سال بعد، نویسندگان زن وارد عرصه شدند. با این حال اگرچه از دهه‌های 30 و 40 به بعد با حضور نویسندگانی مانند سیمین دانشور نخستین آثار نویسندگان زن مطرح می‏شود، اما این آثار در مقابل آثار مردان داستان‌نویس آن طور که بایسته و شایسته بود، مورد اقبال عمومی و توجه روشنفکران قرار نمی‌گیرد.

بعد از پیروزی انقلاب و حتی به جرات می‌توان گفت تا دهه 70 شمسی، آنچه در تصور اغلب مردم از نویسندگان زن سراغ داشتیم، داستان‌های عوامانه، عاشقانه‌های زرد یا به تعبیری داستان‌های پاورقی بود. با هر عنوان یا لقبی که فارغ از ارزش‌گذاری به این داستان‌ها شود، نویسندگان زن را بیشتر با این داستان‌ها می‌شناختیم. در این عصر، فهیمه رحیمی و نسرین ثامنی یکه‌تازی می‌کردند.

اما بعد از این دوران بود که کم کم زنان داستان‌نویس، قابلیت‌های خود را رو کردند و یکی پس از دیگری وارد عرصه شدند. دیگر وقتی صحبت از ادبیات داستانی می‌شد، مردم تنها فهیمه رحیمی یا نسرین ثامنی را نمی‌شناختند. در آن فضا نویسندگانی چون سیمین دانشور تثبیت شده بودند. اما کم‌کم بانوان جدیدی هم وارد شده بودند.

یکی از این چهره‌ها منیژه آرمین است. اولین اثر او «سفر به اروند» (1367) است که رمانی جنگی است و داستان آوارگی یک خانواده خرمشهری را بازگو می‏کند. «راز لحظه‏ها» (1372)، «آن روز که عمه خورشید مرد» (1374)، «کیمیاگران نقش» (1377)، «بوی خاک» و «ای کاش گل سرخ نبود» (1381) و همین طور «شب و قلندر» (1381) از دیگر داستان‌های این نویسنده هستند.

یکی دیگر از موفق‌ترین نویسندگان این نسل، شیوا ارسطویی است. اولین اثر او داستان بلند «او را که دیدم زیبا شدم» (1372) است. او در رمان «نسخه اوّل» (1377) نسلی را نمایندگی می‏کند که گذشته خود را نگاه می‏کند و از آن می‏گذرد.

از چهره‌های دیگر بانوان نویسنده می‌توان به شهرنوش پارسی‏پور اشاره کرد که در سال 1324 به دنیا آمد. «طوبا و معنای شب» دومین رمان این نویسنده است که در سال 1367 به چاپ رسید و منجر به شهرت او شد.

اما یکی دیگر از این نویسندگان، فریبا کلهر است. اهمیت این نویسنده به این است که او را به عنوان «بانوی هزار قصه» می‌شناسند و تنها نویسنده‌ای از میان بانوان است که موفق شده جایزه کتاب سال را از آن خود کند. او یک رکورد دیگر هم دارد: این جایزه را در 28 سالگی دریافت کرده است.

اما بلوغ داستان‌نویسی بانوان در ادبیات فارسی را می‌توان در زویا پیرزاد دید. او در سال 1330 در آبادان به دنیا آمد. کتاب «مثل همه عصرها» (1370) اولین مجموعه داستان این نویسنده است. پیرزاد سپس «در طعم گس خرمالو» (1376) و «یک روز مانده به عید پاک» (1377) را انتشار داد. اولین رمان پیرزاد که یکی از مهم‌ترین رمان‌های تاریخ ادبیات ایران هم محسوب می‌شود «چراغ‏ها را من خاموش می‏کنم» (1380) است. «عادت می‏کنیم» دومین رمان پیرزاد (1383) است که این کتاب هم شهرت زیادی دارد.

از دیگر نویسندگان زن که در سال‌های بعد از انقلاب درخشیدند راضیه تجار است که سال 1326 در تهران به دنیا آمد. اولین مجموعه داستان او «نرگس‏ها» (1368) است. تجار، نویسنده پرکاری است که از تجربه‏های فراموش‏شده می‏نویسد و گاه تجربه‏های زندگی خودش را در قالبی احساسی به نمایش می‏گذارد.

سپیده شاملو متولد 1347 هم یکی دیگر از نویسندگانی است که توانست آبرویی برای نویسندگان زن جمع کند. اولین اثر او رمان «انگار گفته بودی لیلی» (1379) بود. «دستکش قرمز» (1381) دومین اثر و اولین مجموعه داستان سپیده شاملو است.

فریبا وفی‏ هم از دیگر نویسندگانی است که در سال‌های اخیر درخشیده است. وفی سال 1341 در تبریز به دنیا آمد. نخستین مجموعه داستان او با نام «در عمق صحنه» سال 1375 به چاپ رسید. مجموعه دوم او «حتی وقتی می‏خندیم» در سال 1378 منتشر شد. «پرنده من» نخستین رمان این نویسنده است که در سال 1381 چاپ شد، سپس «ترلان» که سال 1383 منتشر شد.

از دیگر چهره‌های موفق میان نویسندگان زن، بلقیس سلیمانی‌، زاده ۱۳۴۲ در کرمان است. کتاب‌های «بازی آخر بانو»، «بازی عروس و داماد» و «خاله بازی» از آثار اوست که همگی بیش از پنج بار تجدید چاپ شده‌اند.

به این فهرست می‌توان نویسندگان بسیاری را اضافه کرد. اما آنچه نمود ویژه دارد رشد چشمگیر نویسندگان زن است که امروز آثارشان فارغ از جنسیت با آثار نویسندگان مرد برابری می‌کند. از نظر اصول داستان‌نویسی، امروز زنان نویسنده آثاری می‌آفرینند که دارای کیفیت‌های لازم است و از نظر کمی هم آثار آنها کم نیست. در مصداق این حرف، همین بس که امروز به هر کدام از کلاس‌های داستان‌نویسی که بروید، با تعداد زیادی از نوقلمان زن مواجه می‌شوید که برای دست به قلم شدن، پرشور به نظر می‌رسند.

سجاد روشنی/ گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها