روزنامه خندان

انواع جدایی چی از چی

روزنامه خندان

واقعا چرا رفتی چرا من بی‌قرارم؟!

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند.حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۷۱۳۲۰۸
واقعا چرا رفتی چرا من بی‌قرارم؟!

سیاست روز : واقعا چرا رفتی چرا من بی‌قرارم؟!

ننجون در راستای فعالیت‌های فرهنگی و ادبی خود قطعه شعری را تفسیر کرده است و پیشاپیش از روح پرفتوح مولانا، سعدی، حافظ و مرحومه سیمین بهبهانی طلب بخشش کرده و به استحضار خوانندگان فهیم سیاست روز می‌رسانیم.

چرا رفتی چرا من بی‌قرارم؟
به سر سودای آغوش تو دارم
تفسیر موضوعی: یک نفر که نباید برود در حال رفتن است و یک نفر دیگر در حال پرپر زدن است و به سر سودای ... او را دارد.
توضیح لازم: واژه "آغوش" یک واژه تحریک‌آمیز و غیر‌اخلاقی است فلذا تفسیری هم ندارد و از این پس از این واژه منحوس به صورت "سه نقطه" یاد می‌شود.
تفسیر سیاسی: چرا فلانی رفت با دشمن مذاکره کند حال آنکه من اینجا خون، خونم را می‌خورد و اعصابم به هم ریخته است.
تفسیر عشقولانه: بغلم کن / بغلم کن / نذار اینجا بمونم تا بپوسم

نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
تفسیر موضوعی: مگر کوری و نمی‌بینی که ماهتاب چقدر قشنگ است و جان من به شکل مذبوحانه‌ای از شدت غم و اندوه در حال ناشکیبایی است؟
تذکر شاعر: من مفسر این بیت را به چالش یک سطل خاک دعوت می‌کنم.
تفسیر سیاسی: شاعر در این بیت، مخاطب خود را به ندیدن دعوت می‌کند اما این کار را به شیوه غیرمستقیم انجام می‌دهد. در مصراع نخست می‌گوید به آسمان نگاه کن و مهتاب را ببین که چقدر زیباست و از طرف دیگر سه هزار میلیارد را بر می‌دارد و می‌رود کانادا در کانادا عشق و حال می‌کند.
توضیح نامربوط: مادر بگرید!

بیا امشب شرابی دیگرم ده
ز مینای حقیقت ساغرم ده
تفسیر موضوعی: بیا امشب بساط شراب را روبه‌راه کن اما به این موضوع هم توجه داشته باش که شراب را از ساقی همیشگی خریداری نکنی. یک ساقی جدید به اسم آقا یا خانم حقیقت پیدا شده که کارش درست است.
تذکر شاعر: بمیری!
تفسیر سیاسی: شاعر در این بیت به شکل غیرمستقیم می‌گوید ما از این وزیران فتنه‌گر لازم نداریم و اگر راستش را می‌گویید از آن وزیرهای غیرفتنه‌گر به کابینه بیاورید تا از بوی شراب تدبیر و امید شما مست شویم.
بیت نامربوط: سفارت روسیه / لانه جاسوسیه

شرق : عروس رفته چاقو بخوره
«زنم را کشتم چون بدون اجازه من بیرون رفته ‌بود و وقتی به او گفتم این کار را نکن، جواب سربالا داد و با هم درگیر شدیم. من که خیلی عصبانی بودم با ضربه چاقو او را به قتل رساندم.» گوش کردی؟ این را دیروز صفحه حوادث روزنامه «شرق» منتشر کرده.

بعد ما شاکی هستیم چرا کارکردن خانم‌ها در کافی‌شاپ‌ها را می‌خواهند ممنوع کنند یا اجازه ورود خانم‌ها به ورزشگاه‌ها داده نمی‌شود. بابا طرف توی خانه خودش امنیت جانی ندارد، بعد بیاید توی خیابان یا برود توی ورزشگاه چی می‌شود؟ خون و خونریزی راه می‌افتد. به نظر ما نه‌تنها باید ورود زنان به کافی‌شاپ‌ها و ورزشگاه‌ها ممنوع باشد، بلکه باید اصلا نگذاریم پایشان را از خانه بیرون بگذارند. بعد هم اگر در خانه می‌مانند و شوهر دارند، حتما باید برادربزرگه یا پدرشان در منزل بماند تا امنیت زن در خانه تامین شود. اگر امنیت زن در خانه تامین شد و شوهرش عصبانی شد نکشتش، آن‌وقت می‌شود به فکر امنیت زنان در جامعه افتاد.
البته با این وضع، که زنان در خانه در خطر چاقو هستند، اگر بروند وسط گود، حتما می‌توانند از خودشان دفاع کنند. چون کسی که در خانه چاقو نخورده و زنده مانده، بلد است جلو قمه هم جاخالی بدهد.
دیالوگ
: عروس‌خانوم آیا بنده وکیلم شما را به مهریه 10 شاخه گل و دو قمه و سه چاقو دسته‌صدفی و یک ساطور و یک پنجه‌بوکس به عقد آقاداماد دربیاورم؟
- عروس رفته چاقو بخوره و بیاد.
دیالوگ 2
: عزیزم تو حاضری برای عشقمون چی‌کار کنی؟
- واسه عشقمون حاضرم چاقورو تا دسته فرو کنم تو قلبت.
: دروغی نگی‌ها عشقم.
دیالوگ3
: اگه ما فردا دعوامون بشه، من‌رو با چی می‌زنی؟
- چاقو یا ساطور یا قمه. هرکدام که خودت دوست داری. چون من معتقدم باید به زن حق انتخاب داد.
آمبولانس بدبخت
یک روزهایی زنگ می‌زنند به آمبولانس می‌روی می‌بینی زن بدبختی را شوهرش با چاقو زده، در آن لحظه آرزو می‌کنی جای ستون طنز در روزنامه، می‌رفتی قبرستان و بالا سر زن بخت‌برگشته، به جای زن در خانه و جامعه مرثیه می‌خواندی.

قدس: مش غضنفر و رانندگی با سرعت زیاد

پَریروزا چِفتِ بلوار منتظرِ بِرارُم بودُم که با ماشینِش بیه بِرِم مریضخِنه دیدنِ باباکُلونُم که قلبِش رِ عمل کِرده. هَموجور که واستاده بودُم دیدُم از دور یَک ماشینِ، انگار که کِیک به تُنبونِ رارَندَش افتاده بِشه، ایوَر اووَر مِره یُ با یَک سرعتِ زیاتی دِره میه سمتُم.

تا ای صحنه رِ دیدُم جینگی دَر رفتُمُ پِرّیدُم تو پیِده رو، ولی ای ماشینِ هَموجور آمَدُ ایقذَر سرعتِش زیات بودُ فرمون رِ بِرِیِ لایی کیشیدن ایوَر اووَر مِکِرد که ناسَن نَتِنِست ماشین رِ کُنتُلُر کُنه یُ با هَمو سرعتِش گیریفت چِفتِ بلوارُ دوتا چَرخِش از جدول رِفتن بالایُ ماشین یَکوَر رَفتُ بعدَم چپ کِردُ یَک هفت هَشتا غَلط خوردُ شیشه هاش توخ توخ رِفتنُ خودِ ماشینَم قِلِفتی غُردَبّه رَفتُ رارَندَشَم که یَک پسرِ جِوونی بود عینِ مغزِ جُوز که تو پوستِش قُچمه رِفته، تو ماشینِ مُنده بودُ هَموجورَم از سَر کِلَّش خون پیشینگه مِرفت. خُلِصه تا آتیشنِشونیُ اُرجانس آمَدَن ایره از تو ماشین کِشال دادَن بیرون، دِگه تِموم کِرده بودُ هَمونجه یَک مَلافه سیفید کیشیدَن روش.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم ای رارَنده هایی که تند مِرَن کِی مِخَن بِفَهمَن اوناییکه تو ای دنیا منتظِرِشایَن بیشتر از اوناییَن که او دنیا منتظرِ آمَدَنِشایَنُ نَبایِست با سرعتِ زیادِشا ایقذَر بِرِیِ عِزرائیل کارت دعوت بِرفِستَن!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها