جام‌جم دلایل عدم استقبال از اقتباس ادبی را بررسی می‌کند

ادبیات؛ گنج گمشده سینمای ایران

قطعا بار‌ها و بار‌ها برای شما پیش آمده که کتابی بخوانید و در ذهن‌تان تمام شخصیت‌ها، خیابان‌ها، حرف‌ها و... را تصویر کنید یا حتی با خودتان گفته باشید کاش کسی از روی این کتاب، فیلم یا سریال می‌ساخت.
کد خبر: ۱۳۷۴۹۱۱
نویسنده ساناز قنبری - گروه فرهنگ و هنر

به گزارش جام جم آنلاین، به اثر تصویری که از روی یک داستان ساخته می‌شود اصطلاحا می‌گویند یک اثر اقتباسی که سهم قطعا بار‌ها و بار‌ها برای شما پیش آمده که کتابی بخوانید و در ذهن‌تان تمام شخصیت‌ها، خیابان‌ها، حرف‌ها و... را تصویر کنید یا حتی با خودتان گفته باشید کاش کسی از روی این کتاب، فیلم یا سریال می‌ساخت. به اثر تصویری که از روی یک داستان ساخته می‌شود اصطلاحا می‌گویند یک اثر اقتباسی که سهم عمده‌ای در سینمای جهان و حتی گیشه هالیوود دارد. مجموعه‌هایی، چون «شرلوک»، «بازی تاج و تخت»، «جیمز باند» و... آثاری هستند که نشان می‌دهند سینمای غرب چگونه و با چه شگرد‌هایی از جهان تصویر استفاده می‌کند تا ادبیاتش را هم به دنیا صادر کند. این در حالی است که ما با داشتن گنجینه‌ای بزرگ و پایان‌ناپذیر از ادبیات کلاسیک‌مان که بر تارک ادبیات جهان می‌درخشد، و نیز با وجود ده‌ها داستان و رمان خوب و قابل اقتباس معاصر، به این گنج پرارزش کم‌اعتناییم. اما فیلمنامه‌های اقتباسی چه نوع داستان‌هایی هستند که در جشنواره‌های بین‌المللی آن‌ها را به صورت مجزا بررسی می‌کنند؟ اقتباس سینمایی از آثار ادبی چگونه باید باشد؟ چرا دست سینمای ایرانی از اقتباس‌های ادبی خالی است؟ و.... این‌ها انبوهی از پرسش‌هاست که بار‌ها از سوی علاقه‌مندان به سینما مطرح شده و کماکان جوابی به آن‌ها داده نشده است. در پرونده امروز جام‌جم، به طور مفصل و دقیق تاثیر ادبیات بر سینما و آسیب‌شناسی فیلمنامه‌نویسی در ایران را مورد واکاوی قرار داده‌ایم. شادمهر راستین، در جشنواره بیست و ششم فجر همراه با رضا میرکریمی برای فیلم «به همین سادگی» برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه به همراه رضا میرکریمی شد. او نه‌تن‌ها فیلمنامه‌نویس موفقی است، بلکه بار‌ها این حرفه را در مراکز مختلف هنری آموزش داده. از این رو مناسب دیدیم با راستین درباره آثار اقتباسی و تاثیری که اقتباس در فیلمنامه‌نویسی برای فیلم و سریال دارد، گفتگو کنیم.

فیلم‌های ایرانی از پول تأثیر می‌گیرند، نه ادبیات

با توجه به این‌که مبنای سینما، فیلمنامه و متن است و فیلمنامه نیز از ادبیات تاثیر مستقیم و البته غیرمستقیم می‌گیرد، درباره ارتباط میان سینما و ادبیات و تاثیرگذاری متقابل این دو از یکدیگر توضیح بدهید؟

سؤال شما در تئوری درست است، اما در عمل، اتفاقی که در چند سال اخیر در ایران افتاده به سینما و محصولات تلویزیونی جنبه‌ای رسانه‌ای بخشیده. یعنی آثار تولید شده بیشتر از این‌که متاثر از ادبیات و فیلمنامه باشند، از بودجه و روش اجرایی نشات می‌گیرند. به عبارت دیگر، اولین چیزی که سازنده اثر به آن فکر می‌کند این است که با بودجه‌ای که در اختیار دارد چه اثری می‌تواند تولید کند. به همین خاطر، آنچه در جامعه ما مصطلح است تولید اثر است، نه خلاقیت اثر. در دوره‌ای که سینما و تلویزیون تصمیم به ساخت آثار خلاقانه داشت ادبیات نقشی یاری‌دهنده ایفا می‌کرد، اما الان تمام تلاش صرفا روی تولید انبوه است. یعنی اگر کاری دارای شاخصه‌های هنری باشد اینطور به نظر می‌رسد که بودجه حرام شده! بنابراین مسلم است آثار انبوهی که در زمان اندک تولید شود، فاقد هرگونه جنبه هنری و ادبیات است.

آنچه به نظر می‌رسد رمان‌نویسان ما جسارت بیشتری در نوشتن و نقد مسائل اجتماعی دارند. از نظر شما، اقتباس از آثار انتقادی چقدر می‌تواند در شکل تصویری خودش را حفظ و مخاطب را با خود همراه کند و اصلا اقتباس از آثار کلاسیک به درد جامعه امروز می‌خورد؟

در روزگار مثلا سعدی، حاکم وقت توقع شکلی از پند و اندرز و نصیحت از بزرگان و هنرمندان زمانه‌اش داشت. امروز، اما شرایط به گونه‌ای شده که وزرا و صاحب‌منصبان تصور می‌کنند این خودشان هستند که باید به هنرمندان پند دهند و مجری تولید یک اثر، وظیفه تولید انبوه را با بودجه مشخص دارد. حتی این مجری به جایی می‌رسد که به مسئولان پیشنهاد می‌دهد خودش بنویسد، خودش تدوین کند، تهیه کند، طراحی صحنه را انجام دهد و... بنابراین یک سینمای گروهی که باید هر کدام از اعضا با علم و آگاهی‌شان گوشه‌ای از کار را بگیرند، تبدیل می‌شود به سری کار که یک نفر مثل یک دانای کل اثری را تولید می‌کند. صاحب منصبان امروز خودشان را مبنا قرار می‌دهند و مثلا از کارگردان می‌خواهند بیاید و از داستانی که آن‌ها می‌گویند، اقتباس کنند.

البته به نظر می‌رسد خود نویسندگان ما هم تمایل چندانی برای اقتباس از آثارشان دارند، این موضوع از چه چیزی نشات می‌گیرد؟

این موضوع به دو بخش برمی گردد. از جهتی نویسندگان ما خودشان هم خیلی تمایل به اقتباس سینمایی از آثارشان ندارند. چون سابقه درخشانی از اقتباس آثار ادبی در سینما ندیده‌اند و این‌طور تصور می‌کنند که شأن ادبیات از شأن سینما ارجح‌تر است. دیگر آن‌که بیشتر آثار اقتباسی که در سینمای جهان می‌بینید از اساس برای مدیوم سینما نوشته شده. به نوعی تبدیل آثار کهن ایرانی به نوشته‌ای برای سینما تخصصی است که ما نداریم. مانند این می‌ماند که ما چاه نفت و ماشین را داشته باشیم، اما از پالایشگاه برخوردار نباشیم و مدام بگوییم چرا از نفت خام استفاده نمی‌کنیم. ویژگی‌های ساختاری ادبیات و سینما از یکدیگر متمایز است. مثلا ایجاد ریتم در بسیاری از جا‌های این دو حوزه با هم متفاوت است. بار‌ها دیده‌ایم در سینما عموما دیالوگ، تمپو را پایین می‌برد در حالی که همین دیالوگ در رمان، تمپو را بالا می‌برد. بیشتر روایت در سینما بر دوش تصویر است و به همین دلیل نماد‌ها و نشانه‌ها در سینما از اهمیت بالایی برخوردار است؛ بنابراین آثار کهن ایرانی باید با ظرافت و تخصص تبدیل به آثار تصویری سینمایی شوند و این یک تخصص در حوزه فیلمنامه‌نویسی است که البته امروز با حذف فیلمنامه نویسی در بعضی سازمان‌های ذی‌ربط دیگر نمی‌توانیم شاهد چنین اقتباس‌هایی باشیم. امروز ما بیشتر پاورقی‌ها را می‌بینیم که تبدیل به یک اثر تصویری می‌شود.

در این میان به نظر می‌رسد به یک همفکری میان نویسنده و کارگردان نیاز است. آیا اساسا هر نویسنده خوبی می‌تواند فیلمنامه‌نویس خوبی هم باشد یا بهتر است نویسندگان به دانش کارگردان و فیلمنامه‌نویس اعتماد کنند و در نهایت نتیجه کار را ببینند؟

نکته‌ای که شما می‌گویید درست است، اما هر کارگردان و نویسنده هم نمی‌تواند به داستان و قصه اصیل فکر کند. بین نویسنده، فیلمنامه‌نویس، کارگردان، تهیه‌کننده و مدیر باید همفکری برای خلاقیت در اثر به‌وجود بیاید. امروز اما، شاهدیم بودجه حاکم بر تفکر خلاق است. احترام به تخصص‌ها (فیلمنامه‌نویسی، چهره‌پردازی، فیلمبرداری، صدابرداری و...) و تعداد زیاد متخصص‌ها در خلق یک اثر به همه‌جانبه بودن آن کمک زیادی می‌کند.

البته این روز‌ها موج جدیدی در استفاده از رمان‌های ایرانی برای اقتباس در شبکه نمایش خانگی ایجاد شده است. آثاری مثل «زخم کاری»، «یاغی» یا حتی سریالی که امروز نرگس آبیار بر اساس رمان معروف «سووشون» می‌سازد، همگی نشان از تاثیر اقتباس موفق در صنعت سریال‌سازی است. از نظر شما این موضوع چقدر به رونق عرصه فرهنگ و هنر و بازار کتاب کمک می‌کند؟

البته بستگی به چگونگی اقتباس هم دارد. اقتباس‌های ادبی انواع مختلفی دارد و فیلمنامه‌نویسان و کارگردانان سینما هر کدام با توجه به رویکرد خود، یکی از این شیوه‌ها را برای استفاده از اثر ادبی انتخاب می‌کنند. در سینمای ایران نیز اقتباس ادبی به وسیله فیلمسازان مختلف انجام شده، اما درصد بهره‌گیری و موفقیت آن بسیار کم است.

سریال زخم کاری، ساخته محمدحسین مهدویان، اقتباس خوبی بود که هم به تیراژ کتاب کمک و هم راه را برای اقتباس در سریال‌سازی باز کرد و درست نقطه مقابل آن سریال «یاغی» که اقتباس بسیار ضعیفی نسبت به کتاب «سالتو» اثر مهدی افرزومنش است؛ بنابراین صرفا اقتباس نمی‌تواند به ساخت سریالی درخشان کمک کند و این‌که فکر کنیم اقتباس، نجات‌دهنده یک اثر است. مسائل زیادی در این مورد وجود دارد که منجر به موفقیت یک اثر می‌شود و باید موردی در این باره صحبت کرد، اما این‌که می‌بینیم به ادبیات معاصر در سریال‌سازی بها داده شود اتفاق خوشایندی است. چرا که با اقتباس ادبی، سینما و ادبیات می‌توانند یکدیگر را از بن‌بست خارج کنند.

ادبیات در خدمت پرده نقره‌ای
کیکاووس زیاری - گروه فرهنگ و هنر

در دنیای سینما (و حتی تلویزیون) تماشاگران با دو نوع فیلمنامه اصیل و اقتباسی روبه‌رو هستند و در مراسم سینمایی هم همیشه دو جایزه مستقل به این دو نوع فیلمنامه داده می‌شود. به این ترتیب، تماشاگران سینما هر جمعه که فیلم‌های جدید روی پرده سینما‌ها می‌روند، با داستان‌هایی سروکار دارند که معمولا اقتباسی از یک متن و کتاب پرفروش و معروف است. برای صنعت سینما فرقی نمی‌کند این داستان جدید است یا قدیمی یا این‌که در کدام ژانر قرار می‌گیرد. همین‌قدر که داستان‌ها به دل عموم مردم نشسته باشد و برایشان جذابیت لازم را داشته باشد، کفایت می‌کند تا با اقتباس‌هایی سینمایی و تصویری از آن‌ها روبه‌رو باشیم. زمانی که کتاب تازه‌منتشرشده در صدر آثار پرخواننده هفته قرار می‌گیرد، این موفقیت چیزی شبیه یک چراغ‌سبز اعلام‌نشده برای هجوم تهیه‌کنندگان و فیلمسازان به سمت آنهاست. بعضی وقت‌ها این اتفاق خیلی سریع رخ می‌دهد و کتابی مثل «هری‌پاتر» بلافاصله بعد از پرخواننده شدن سر از پرده سینما درمی‌آورد و برخی اوقات، مدت زمانی نامشخص طول می‌کشد تا دنیای سینما سراغ این یا آن کتاب موفق برود. در این بین داستان‌های کلاسیک، چون آثار جین آستین، آرتور کانن دویل و ژول ورن جای ویژه خودشان را دارند که همیشه و در همه حال مورد توجه و علاقه صنعت سینما و تماشاگران هستند.

محصولی جانبی از یک نمونه موفق

در سه‌ماهه گذشته هم دنیای سینما فیلم‌هایی را روانه پرده سینما‌ها کرده که داستان‌هایشان اقتباسی از یک کتاب معروف بوده است. در بین آن‌ها «دنیای ژوراسیک: قلمرو» که توانسته فروش بسیار بالایی هم در جدول گیشه جهانی داشته باشد، سرآمد است. البته فیلمنامه این فیلم اقتباسی دقیق از یکی از کتاب‌های مایکل کرایتن نیست و بااین‌حال، طرح اصلی داستان و شخصیت‌های انسانی و هیولایی فیلم همان‌هایی هستند که کرایتن در مجموعه کتاب «پارک ژوراسیک» معروف خود خلق و معرفی کرد. کرایتن با وجود موفقیت بالای فیلم‌هایی که استیون اسپیلبرگ ساخت، حاضر نشد داستان ترسناک و دلهره‌آور علمی - تخیلی خود را ادامه دهد و قسمت‌های بعدی این مجموعه فیلم براساس طرح‌های داستانی مستقل نوشته شد. این دقیقا برعکس اتفاقی است که برای «جانوران شگفت‌انگیز ۳» رخ داد. البته موفقیت مالی این فیلم به اندازه دنیای ژوراسیک نبود، اما ماجرایش نقطه مقابل ماجرای این مجموعه‌فیلم است. جی کی رولینگ، خالق مجموعه کتاب هری پاتر که از موفقیت بالای مالی کتاب‌های خود و مجموعه فیلمی که براساس آن ساخته شد بسیار راضی بود، تصمیم گرفت این گنج آشکار را رها نکند و دست به نگارش مجموعه‌کتاب جانوران شگفت‌انگیز زد که محصولی جانبی (اسپین‌آف) داستان هری پاتر بود. او همان زمان که داستان‌های جدیدش را می‌نوشت به تهیه‌کنندگان هری‌پاتر‌ها خبر داد که آماده است آن‌ها را تبدیل به یک مجموعه فیلم جدید کند. جالب این‌که خود خانم رولینگ در کنار تهیه‌کنندگی مجموعه جانوران شگفت انگیز، یکی از نویسندگان فیلمنامه‌های آن‌ها هم هست و دستمزدی دووجهی (یکی برای فروش امتیاز برگردان سینمایی داستان‌هایش و یکی هم برای نگارش فیلمنامه اقتباسی آنها) از سازندگان فیلم می‌گیرد.

نمونه‌ای از اقتباس ناموفق

دومین قسمت «دانتون‌ابی» هم با آن حال‌و‌هوای تاریخی‌اش، داستانی اقتباسی دارد. این فیلم که به دنبال موفقیت فراوان مجموعه‌ای تلویزیونی به همین نام صاحب نسخه سینمایی شد، داستان کلاسیک و قرن نوزدهمی‌اش را از داستان معروفی به همین نام، نوشته جولین فلووز گرفته است. زندگی یک خانواده اشرافی با تعداد زیادی شخصیت که داستان‌های بسیاری با خود دارند، برای هر دو صنعت سینما و تلویزیون جذابیت‌های زیادی داشته است.

این در حالی است که درام واقع‌گرا و مذهبی «پدر استو» نه‌تن‌ها به تعریف داستانی معاصر و خانوادگی می‌پردازد بلکه حال‌وهوایی زندگی‌نامه‌ای دارد. مارک والبرگ در این فیلم نقش استوارت لانگ را بازی می‌کند. استوارت بعد از حضور در مسابقات مشتزنی، به دنبال رستگاری می‌گردد و برای این منظور در مدرسه‌ای مذهبی ثبت نام کرده و می‌خواهد کشیش شود. حتی بیماری کشنده و مرگبار استوارت هم نمی‌تواند او را از راهی که انتخاب کرده بازدارد و بالاخره لقب پدر استو را می‌گیرد. کتاب خاطرات و شرح‌حال‌گونه استوارت لانگ با موفقیت بالایی همراه شد، اما نسخه سینمایی نتوانست نظر تماشاگران را جلب کند.

نهضت اقتباس ادبی نیاز امروز سینمای ایران
رضا رسولی - عضو انجمن قلم ایران

حتما بار‌ها شنیده‌ایم که مشکل اصلی سینمای ایران ضعف فیلمنامه است و اغلب همزمان با این جمله می‌شنویم که این در حالی است که ادبیات غنی ما دارای فهرست بلندبالایی از آثار جذاب و پرمحتواست که می‌تواند برای اقتباس ادبی استفاده شود.

واقعیت این است که اقتباس همیشه این ظرفیت را دارد که همراه تکامل بخش سینما باشد، اما متاسفانه کارگردان‌های سینمای ما عموما اصرار دارند که مولف نیز باشند و با بی‌توجهی به قصه‌های کهن، رمان‌ها و داستان‌های ایرانی، خودشان دست به قلم می‌شوند و فیلمنامه‌هایی هرچند ضعیف را می‌نویسند و براساس آن اثر سینمایی‌شان را می‌سازند. درحالی‌که بعضی از آثار ادبی بزرگ جهان مانند بینوایان، سال‌هاست که فراتر از مرز‌های اقتباس به مرحله فرآورده‌سازی هنری، رسانه‌ای رسیده‌اند و علاوه‌بر ساخت فیلم و سریال و اجرای نمایش از محتوای آن، مجسمه و نقاشی و سایر محصولات هنری نیز براساس آن تولید می‌شود. به نظر می‌رسد که برای ارتقای محتوایی سینمای ایران باید نهضت اقتباس شکل بگیرد و در این مسیر علاوه‌بر بانی شدن سازمان‌ها و مراکز دولتی گستره سینما برای برگزاری جلسات مشترک بین نویسندگان و سینماگران، نهاد‌های صنفی مانند خانه سینما و خانه نمایش هم به میدان بیایند و بین اهالی قلم و اهالی نور، صدا و دوربین ارتباط حرفه‌ای برقرار کنند. در این میان نقش دفاتر و آژانس‌ها و انجمن‌های ادبی در معرفی آثار ادبی دارای قابلیت سینمایی قابل‌توجه و البته ویژه است.

منبع: روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها