مرور اعترافات قاتلانی که مدعی بودند به دستور صدایی در مغزشان مرتکب قتل شده‌اند

نجوای قتل

قاتلان برای ارتکاب قتل بهانه‌های مختلفی دارند. خشم آنی بر سر موضوعات پیش پا افتاده یا مهم، کینه و کدورت چندین و چند ساله، جدایی از همسر، اختلافات مالی، ارثیه و موضوعات ناموسی تنها چند نمونه از دلایلی است که باعث می‌شود برخی افراد دست‌شان را به خون انسان‌های دیگر آلوده کنند.
کد خبر: ۱۳۲۳۹۷۶

به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین،  در این بین اما نوع دیگری از قتل وجود دارد که در آن قاتل مدعی است صدایی در مغزش به او دستور می‌دهد تا همسر، فرزند یا فرد دیگری را به قتل برساند که البته تایید روانی بودن یا نبودن قاتل به عهده پزشکی‌قانونی است.

در داغ‌ این هفته پرونده تعدادی از قاتلانی که مدعی هستند تحت تاثیر صدا مرتکب قتل شده‌اند را مرور کرده‌ایم.

قتل برادر با  صدای ناشناس

«صدای دوستان برادرم در گوشم می‌پیچید که به من دستور می‌دادند برادرم را بکشم. من هم چاقو را برداشتم و با آن به بدن برادرم ضربه زدم.» اینها جملات و دفاعیات مردی میانسال است که برادر ناتوان جسمی‌اش را در جنوب تهران با ضربات چاقو به قتل رساند.

رسیدگی به پرونده قتل مرد معلول سال گذشته در دستور کار پلیس قرار گرفت. پس از گزارش قتل به پلیس، گروهی از ماموران با حضور در محل قتل با جسد مرد جوانی روبه‌رو شدند که با چاقو به قتل رسیده‌بود. برادر مقتول که در صحنه قتل حضور داشت، همان‌جا به قتل اعتراف کرد و گفت: چون دوستان برادرش او را به فساد کشانده‌ و می‌خواستند او مشروب بخورد، من هم با برادرم درگیر شدم و او را با سه ضربه چاقو کشتم.

با تکمیل تحقیقات، پرونده قتل مرد معلول به دادگاه کیفری یک تهران ارسال شد که در جلسه پدر و مادر مقتول اعلام گذشت کردند و گفتند از پسرشان هیچ شکایتی ندارند. اما ماجرا چه بود؟ قاتل میانسال در اعترافات خود گفت:«تاخیر در تولد باعث بروز عارضه مغزی در برادرم شد و به دلیل همین عارضه نتوانست درس بخواند و از ادامه تحصیل منصرف شد. با بالاتر رفتن سن، مشکلات برادرم اضافه شد و برای ما هم مشکلاتی ایجاد می‌کرد. خانه پدری‌ام در جنوب شهر است و مدتی پیش فهمیدم پشت خانه پدرم مرکز فسادی است که برادرم به آنجا رفت و آمد داشته و باعث فساد اخلاقی او شده‌بود.»

مرد میانسال ادعا می‌کرد چندین بار به برادرش تذکر داده اما مرد معلول توجهی به حرف‌های او نداشته است. روز قتل، مرد معلول به خانه آمد تا به روال همیشه مشروب بخورد. برادر بزرگ‌تر که همان روز در خانه بود می‌گوید سعی کرده جلوی او را بگیرد ؛ ولی او گلوی برادر بزرگترش را گرفته و فشار داده:« پسرم که شاهد مشاجره و دعوای ما بود، وارد معرکه شد و گلوی عمویش را گرفت. من هم برای نجات پسرم چاقویی برداشتم و با آن سه ضربه به برادرم زدم. آن لحظه انگار صداهایی در سرم به من دستور می‌داد ضربه بزن و او را بکش؛ من هم برادرم را کشتم.»

می‌گفت مادرت را بزن!

مدت‌ها بود معتاد به گل شده‌بود و اعتیاد و بیکاری اش خانواده را عاصی کرده‌بود. پسر جوان قصدی برای ترک نداشت و اعتیادش به گل سرانجام از او قاتل ساخت. او پس از قتل مادرش، وقتی روبه‌روی بازپرس جنایی قرار گرفت درباره انگیزه‌اش گفت؛ آن روز گل کشیده‌بودم. مادرم مدام غر می‌زد که چرا سرکار نمی‌روی؟ چرا زندگی‌ات این‌طور شده؟ چرا به جایی نرسیدی؟ چرا و چرا و چرا.... همین‌طور می‌گفت و می‌گفت. راست می‌گفت. حق داشت. من زندگی‌ام را خراب کرده‌بودم اما در آن لحظه حال خوبی نداشتم. تازه مواد کشیده‌بودم و دلم می‌خواست همه‌جا آرام باشد اما مادرم بی‌خیال نمی‌شد. نصیحت پشت نصیحت. همان لحظه صدایی در گوشم شنیدم. می‌گفت مادرت را بزن تا صدایش قطع شود. یک چاقوی تزئینی همراهم بودم که دو سال پیش آن را خریده‌بودم و اغلب همراهم بود. آن را برداشتم و چند ضربه به مادرم زدم. نمی‌فهمیدم چه می‌کنم. تحت‌تأثیر گل و توهمات بعد از آن بودم. وقتی مادرم خون‌آلود روی زمین افتاد، آن صدا هم قطع شد. بعد از آن تازه فهمیدم چه کرده‌ام.»

صدایی از درون سرم فرمان می‌داد

«من خواهرم را به قتل رساندم.» گفتن همین جمله کوتاه در تماس تلفنی با پلیس‌کافی بود تا گروهی از ماموران جنایی به محل قتل اعزام شوند. محل جنایت شهرستان نی‌ریز و مقتول زن جوانی بود که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده‌بود. عامل جنایت کسی نبود جز برادر مقتول که در تماس با پلیس خبر جنایتش را اعلام کرده‌بود.

ماموران از همان ابتدا سراغ برادر مقتول رفتند و بازجویی را از او آغاز کردند. او گفت:« من و خواهرم مدت‌ها بود با هم درگیری داشتیم، اما چند روزی می‌شد که دیگر کاری به کار هم نداشتیم و سرمان به زندگی خودمان گرم بود. چند روز پیش وقتی به خانه رفتم، متوجه شدم او در خانه نیست و نزدیکی صبح بود که به خانه برگشت. به‌ دلیل جر و بحثی که چند شب پیش با خواهرم داشتم، هنوز از او عصبانی بودم و متاسفانه همان شب به من گیر داد. همین مساله باعث شد دوباره با هم مشاجره کنیم که وسط مشاجره ناگهان خواهرم به سمت من حمله‌ور شد. من هم که عصبانی بودم، او را به زمین کوبیدم. خواهرم فریاد کشید و سعی کرد خودش را نجات دهد. همان لحظه انگار کسی از درون سرم به من دستور داد خواهرم را بکشم. برای همین با چاقو به سمتش حمله کردم و چند ضربه به گردن و قفسه سینه‌اش زدم.»

قتل پسر‌بچه 10ساله با توهم یک صدا

شهریور 94 بود که اهالی خیابان وحدت اسلامی تهران، هنگام گذر از کوچه مقدم با جسد غرق در خون پسر بچه 10ساله‌ای نزدیک یک آپارتمان روبه‌رو شدند. آنها زنگ درخانه را زدند تا خانواده پسربچه را پیدا کنند که مشخص شد خانواده مقتول در همان ساختمان زندگی می‌کند. جسد پسرک که سپهر نام داشت به پزشکی‌قانونی منتقل و تحقیقات از خانواده سپهر آغاز شد. آنها در تحقیقات به ماموران پلیس گفتند سپهر برای خرید نان و خوراکی به مغازه سرکوچه رفته‌بود اما به موقع به خانه برنگشت و پس از مدتی متوجه قتل او شدیم. سرانجام پس از گذشت 30 ساعت از جنایت، ماموران موفق به دستگیری قاتل در چهارراه گلوبندک تهران شدند. پس از دستگیری، قاتل مدعی شد صدایی در سرش به او دستور می‌داد تا سپهر را به قتل برساند و برای همین پسرک را کشت.

بر اساس تحقیقات انجام شده و همچنین ادعای قاتل، به‌نظر می‌رسید او تعادل روحی و روانی ندارد و به همین دلیل به پزشکی‌قانونی فرستاده شد. دوبار کمیسیون پنج‌نفره پزشکی تشکیل شد که یک بار به سلامت عقلی و بار دوم حکم به دیوانگی قاتل دادند. به این ترتیب، بازپرس جنایی بر اساس نظریه پزشکی‌قانونی، قاتل را برای درمان به آسایشگاه روانی اعزام کرد.

لیلا حسین‌ زاده - تپش  روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها