آشفتگی‌ست ببخشید

امروز دیر روزنامه آمدم. سه‌ چهار روز آخر سال را اضطراب بی‌خودی دارم؛ اضطراب هم اسمش را نمی‌شود، گذاشت. یک عادت است شاید. حساب کتاب‌هایم را چک می‌کنم.
کد خبر: ۱۳۰۷۸۸۰

قبض‌های خانه را. قسط‌ها را. یکی دو تا خیریه‌ای که جهت ریا عضوم و باید ماهانه چیزکی بپردازم همه را بررسی می‌کنم بدهی‌ای چیزی نمانده باشد.

سال جدید انگار یک پوست‌اندازی است. این بهتر شدن اوضاع... این ۱۰۰ سال به این سال‌ها، این سالی پر از برکت و آرامش را، من هنوز خیلی سفت بهش امیدوارم و هیچ‌وقت از سر لقلقه زبان و محاورات معمولی و متداول وقت حال و احوال به کار نمی‌برم.

هرچند چند سالی است با کمی ترس و تردید می‌گویم ان‌شاءا... سال جدید همراه با موفقیت‌های مالی و اقتصادی و ذهنی برایتان باشد و کمی محتاط‌تر دعا می‌کنم.

راستش این وسواس را، این بدهکار کسی نبودن را پدرم یادم داده... اوایل زندگی وام ازدواج که اولین وام زندگی‌ام بود را گرفتم، گفت، پسرجان پول تا می‌تونی قرض بده ولی قرض نکن... هرچقدر توی پول قرض دادن عزت کسب می‌کنی و دعایت می‌کنند توی پول قرض گرفتن برعکس است.

عزیزترین رفیقت هم که باشد، یک روز از موعد پرداختت دیر شود از ذهنش هم بگذرد که فلان... تو باخته‌ای و کمی از شأنت کاسته شده است.

روزهای آخر سال این دنیا فرقش با روزهای آخر عمر این است که ما نمی‌دانیم روزهای آخر عمرمان را... نمی‌دانیم کی عمر تحویل است. یکهو بی‌خبر دیگر قلب نمی‌زند. کار نمی‌کند و ریه‌ها پر و خالی نمی‌شود.

یک روبان مشکی می‌آید گوشه عکست. یا یک عکس سیاه سفید می‌شود استوری رفقایت. ممکن است یک پست هم برایت بگذارند و بعدش خود بمانی و بدهی‌هایت.

قبض‌هایت. بدهی‌های این‌ور و آن‌ور و حساب و کتاب‌هایی که داری و برای جبران‌شان گفتی حالا وقت هست.

من صلاحیت نصیحت کردن ندارم. شما هم اینها را نصیحت حساب نکنید. یک بغض آخر اسفندی بود توی این صفحه ترکید. آشفتگیه شما ببخشید... .

حامد عسکری - شاعر و نویسنده / روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها