علاوه بر راهپیمایی خودرویی و موتوری

مراسم یوم الله 22 بهمن در بستر فضای مجازی برگزار می شود

شهید زین‌الدین هویت نمای دانشجویان انقلابی است

او یک « دانشجوی نمونه ایرانی » است

لبخندی پر از مهربانی همیشه بر لبانش نقش بسته بود. وقتی از خانه بیرون می‌آمد به همه سلام می‌کرد؛ از رفتگر و بقال محله تا رئیس و مدیر اداره همه او را دوست داشتند. همیشه احوال همسایه‌هایش را می‌پرسید و از هیچ کمکی به آنها دریغ نمی‌کرد. زباله‌اش را در خیابان رها نمی‌کرد. هیچ‌گاه از چراغ قرمز عبور نمی‌کرد. هرگز با عصبانیت پشت فرمان خودرو نمی‌نشست. اصولا عصبانی نمی‌شد، گذشت سرلوحه اعمال او بود. ساده و مهربان زیست. عاشق پدر و مادرش بود. تمام تلاشش این بود در درگاه حق خوار و ذلیل نباشد و دوست داشت اعمالش باعث رضایت او باشد. برای عبادت‌هایش، چون مشق کودکانه، انتظار پاداش مستقیم روزانه را نداشت. باور نداشت که روزی مسیر تاریخ را به‌سمت خود برگرداند و نامش در تاریخ این مرز و بوم جاودانه شود.
کد خبر: ۱۳۰۳۴۲۷
دانشجو که می‌شوی یکباره از همه‌چیز جدا می‌شوی. حال و هوای دانشگاه و دانشجوشدن در سنین نوجوانی برای هر ذهن سیال و پویایی جاذبه دارد: واردشدن به فضایی جدید، شیوه جدیدی از درس خواندن، دوستان جدیدی که از هر جای کشور می‌آیند با خرده‌فرهنگ‌ها و رفتارهای خاص هر منطقه و سرزمینی از ایران اسلامی و... .
جوانه‌هایی از بذر تلاش جان می‌گیرند تا تو را برای رسیدن به شاخه‌های دانش و آگاهی بالا ببرند. خلاصه کلام این‌که زندگی دانشجویی زندگی در دانایی به توان جویندگی است؛ جویندگی دانش، علم، معرفت و... از حال‌وهوای دانشجویی فاصله بگیریم و رفتارهایش را مرور کنیم که همین خصلت‌های ساده و صمیمی باعث شده بود بین همسن و سال‌هایش متفاوت شود. رفتار و سلوک پدرش برایش الگوی مناسبی بود. با خانواده‌اش مهربان بود. در کارهای منزل به همسرش کمک می‌کرد. فرزندانش را تکریم می‌کرد و از تربیت آنها غافل نبود. بچه‌های محله هم او را خیلی دوست داشتند. نماز اول‌وقتش ترک نمی‌شد و حتی‌الامکان به مسجد می‌رفت. کمتر حرف می‌زد و بیشتر گوش می‌داد. صرفه‌جو و قناعت‌پیشه بود. همیشه در و دیوار و مقابل منزلش را تمیز نگه‌می‌داشت. او به ایرانی‌بودن خود افتخار می‌کرد. همه او را دوست داشتند. همه می‌خواستند شبیه او باشند. او یک «دانشجوی نمونه ایرانی» بود.

شهر ما خانه ما
از جنس همه مردم بود؛ ساده و باصفا. اصلا شاید همین که مانند دیگران باشی و نباشی باعث شاخص‌شدنت باشد؛ یعنی از جنس مردم باشی و کارهای خوبی که دیگران شاید برایشان مهم نباشد برای تو مهم باشد و انجام‌شان بدهی و او نیز همه خوب‌بودنش این بود که یک جوان خوب و موفق ایرانی بود با خصلت‌هایی خوب و پسندیده.
به عبادت و تهجد شبانه اشتیاق داشت. لذت ترک گناه را چشیده بود. آمال و آرزوهایش با دیگران فرق داشت. دوست نداشت دانشگاه رفتن برایش آسایش و رفاه بیش از حد را فراهم کند. ماشین مدل روز نمی‌خواست. خانه ویلایی و ویلای شمال و جنوب انتهای آرزویش که نه، حتی ابتدای آمالش هم نبود. دنیا را وسیله آخرت می‌دانست؛ این را با رفتار و کردارش به همه ثابت کرده بود.
صحبت از این‌که کجا هستیم نمی‌کنیم؛ چرا که این موضوع را می‌توانیم هر روز در صحبت‌های مردم و مسوولان شهر و کشور بشنویم و در تیترهای ریزودرشت روزنامه‌ها از انواع تخلفات، جنایات و... بخوانیم. آنچه مهم است این که باید به آن برسیم. شعار زیبای «شهرما،خانه‌ما» را همه به خاطر دارند. روند پیدایش این شعار را نمی‌دانم اما آنچه واضح است طراحان آن با تکیه بر علم روان‌شناسی تبلیغات از یک خصوصیت ویژه روانی استفاده کرده‌اند. همه ما به محله‌مان احساس تعلق می‌کنیم، هوای «بچه‌محل‌هایمان» را داریم، در سطح کلان‌تر خود را متعلق به یک شهر می‌دانیم و در نهایت همه ما ایرانی هستیم. او نیز همواره تلاش می‌کرد به دیگران بفهماند به ایرانی‌بودن خود افتخار کنند. فرقی نمی‌کند دانشجوی ایرانی باشد یا سرباز ایرانی؛ بسیجی باشد یا فرمانده. مهم این بود که خود را فرزند انقلاب می‌دانست. همراه پدربودن برایش افتخار بود؛ همان سالی که در کنکور شرکت کرد رتبه چهارم دانشگاه پزشکی شیراز را به‌دست آورد اما به خاطر تبعید پدر به دانشگاه نرفت. ولایت‌پذیر‌بودن تنها به حرف نیست؛ حتی سال‌های بعد که با دانشگاه فرانسوی مکاتبه کرد و قبول شد و پذیرش دانشگاه کشور اروپایی را گرفت و نرفت.

درس حماسه
نواندیشی و نوآوری او را به خود خواند و از اضطراب بیهوده زمان دور شد. از ازدحام لحظه‌های پوشالی کناره گرفت. صاحب‌اراده‌ای شد که تکیه‌گاه تراوش اندیشه‌هایش شدند تفکر و تعقل. مجذوب ذهن جست‌و‌جوگرش بودند. آقا مهدی دانشجوی جوان و پاک دانشگاه نرفته ما ایرانیان سخنانی ماندگار برجای گذاشت که تا تاریخ، تاریخ است روایتگر خاطره‌هایش باشد. در کویر دلتنگی‌های همرزمانش، همیشه طراوت و تازگی عطر باران بر سفال‌های ترک‌خورده تداعی می‌شود.
به دانشگاهی رفت که هر لحظه‌اش درسی جدید بود. صدای استادانی را شنید که تاریخ هیچ حماسه‌ای مانند آنها به خود ندیده است؛ فریادهایی که گاهی از زیر آوارهای کلاس درس برمی‌خاست؛ فریادهایی که گاهی از گهواره نوزادانی بلند می‌شد و نواهایی که در لحظه جان‌دادن، سمفونی عشق و ایثار را هجی می‌کردند. همدلی و همراهی‌اش با مردم زمانه خود هرگز فراموش نمی‌شود. دانشگاه‌نرفته‌ای که استاد بسیاری از فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های داخل و خارج شده بود.
هشت فصل شیدایی سرزمینم را با رها دلی‌هایش ره‌توشه دانشجویان عاشقی کرد که ره در راه عشق به وطن نهاده بودند. اهورا مردی بود از جنس همه جوان‌های ایرانی با اندک تفاوتی در همدلی و ایستادگی و دلدادن به مقتدا و رهبرش.
دلیلش را شاید خیلی‌ها ندانند و شاید هم بدانند و به روی خودشان نیاورند اما چون پیر و مرادش امام دل‌ها (رحمت‌ا...علیه) فرموده بود که فارغ‌التحصیلان تحصیلکرده اروپا هم به ایران بیایند از رفتن منصرف شد.
مسیر زندگیش را بر اساس دستورات ولی‌فقیه زمان تنظیم کرد. به نهاد‌های مختلف رفت و با گروهی صدنفره به دانشگاه اصلی آن روزها رفت؛ دانشگاهی که سیلابس‌های درسی‌اش با دانشگاه‌های کشور فرق می‌کرد و ایثار و شهادت و شجاعت و دلدادگی عنوان‌های اصلی درسش بود. در دانشگاهی ماند که ناظر امتحاناتش خداوند بود و مربیانش ۱۳ساله‌هایی که نارنجک به کمر می‌بستند و نوجوان‌هایی که شناسنامه‌هایشان را دستکاری می‌کردند تا امروز من و تو بتوانیم به داشتن شناسنامه ایرانی افتخار کنیم.
فارغ‌التحصیل دانشگاهی شد که هشت سال زمان برد. مردی از جنس همه مردان خوب و مسلمان وارد دانشگاهی شد که گوی سبقت در جان به جانان تسلیم‌کردن افتخار بزرگی بود؛ دانشگاهی که واحدهای عملی‌اش در بین دانشجویان رقابتی شدید داشت. روی مین خوابیدن و معبری برای عبور دیگران شدن افتخاری بزرگ بود. شناسایی رفتن امتیازی بود برای او که مشتاق شهادت بود و سرانجام فارغ‌التحصیلی‌اش لباس مقدس رزم بود و عطر خون پاکی که بدون هیچ منتی برای رضای خدا بر بدن نقش می‌بست.

شهید زین‌الدین هویت‌نمای دانشجوهای انقلابی
در این یادداشت، به شهید مهدی زین‌الدین، به عنوان یکی از هویت‌نماهای دانشجویان انقلابی پرداخته‌شده‌است. به او که وقتی دبیرستانی بود، به عضویت حزب‌رستاخیز درنیامد و با توجه به این ماجرا و دیگر سوابقش از دبیرستان اخراجش کردند و به ناچار برای ادامه تحصیل، با تغییر رشته از ریاضی به طبیعی موفق به اخذ دیپلم شد. او در کنکور سال ۵۶ شرکت کرد و ضمن موفقیت، توانست رتبه‌چهارم را بین پذیرفته‌‌شدگان دانشگاه‌شیراز به دست آورد. این امر مصادف با تبعید پدرش به جرم حمایت از امام‌خمینی(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصیل و ورود جدی‌تر او در سنگر مبارزه پدرش شد.

مهدی زین‌الدین
تاریخ تولد: ۱۸/۷/۱۳۳۸
محل تولد: قم
سمت: فرمانده لشکر ۱۷ علی‌بن ابیطالب (ع)
تاریخ شهادت: ۲۷‌/۸/ ۱۳۶۳
محل شهادت: جاده بانه ـ سردشت
نحوه شهادت: کمین ضدانقلاب
مزار یادبود: قم - گلزار علی‌بن جعفر
 
منبع: مهدی توکلیان - فعال فرهنگی / روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها