در سوگ اُم‌عماد‌

بعضی‌ها یک جوری‌اند. یک جور خاص یک جوری که حرصت را درمی‌آورند. یک جوری که وقتی رفتارهایشان را می‌بینی با خودت می‌گویی: خب دیگر این آخرین چشمه‌ای بود که رو کرد. دیگر نمی‌شود کار خفن‌تری کند. نمی‌شود از این خاکریز جلوتر رفت.
کد خبر: ۱۱۶۹۴۶۲
در سوگ اُم‌عماد‌

یک نفرهایی توی این کره خاکی هستند که انگار خدا سوایشان کرده، تراششان داده و یک گوشه این کره خاکی ولشان کرده که بگوید: ببینید بدبخت‌ها، از این یاد بگیرید. نه رسول است نه وصی و نه امام. معمولی است اما همه کارهایش غیرمعمولی است. می‌گویید نه؟ همین پیرزن را نگاه کنید. اسمش آمنه بود آمنه سلامه. مامور ثبت‌احوال آن روز وقتی در شناسنامه‌اش اسم آمنه سلامه را می‌نوشت نمی‌دانست دارد یک اسم تاریخی را ثبت می‌کند. آمنه سلامه بزرگ شد مثل همه دخترها. ازدواج کرد مثل همه دخترها. بچه‌دار شد مثل همه دخترها و پسردار شد مثل ... اینجای یادداشت را نمی‌دانم چه بنویسم خانم‌ام البنین؟ مثل حضرت زینب؟ مثل؟ مثل خودش ... کنیز آستان این مخدرات بود و نحن حسینین از زبانش نمی‌افتاد ... آمنه چه کرد که سه پسرش را در راه اعتقادش داد؟ من یک چیزی می‌گویم شما یک چیزی می‌شنوید یک بار دیگر این جمله را بخوانید: آمنه مادر سه شهید است. این جمله را روی کوه بگذاری متلاشی می‌شود ولی آمنه صبوری کرد. صبوری کرد و صبرش را برای خدا فاکتور کرد. یادتان هست اول یادداشت گفتم بعضی‌ها یک جوری‌اند؟ حرصت را درمی‌آورند؟ آمنه سلامه یکی از همان‌هاست. شهادت سه پسرش جای خود. منظورم این است که او در عزای شهادت فرزندانش یک قطره اشک هم نریخت و لبخندهایش بالای جنازه عزیزانش جگر سنگ را کباب کرد. آمنه سلامه یا ام‌عماد مادر شهید عماد مغنیه و جهاد مغنیه و فواد مغنیه و نوه‌اش جهاد به فرزندان شهیدش پیوست. او قطعا خوشحال است. فرزندانش هم. چیزی که می‌ماند این است که خدا یکی از بنده‌های با شکوهش را برد پیش خودش و زمین لخت شد و این کره خاکی روز به روز جای غیرقابل تحمل‌تری برای زندگی می‌شود. یادداشت من تمام شد یک نفر را بگویید روضه‌ ام البنین بخواند.

حامد عسگری

شاعر و نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها