چشم‌انداز سیمرغ

خوب‌ها و بدها، هرکدام با 3 ضربدر!

یک فیلم بامزه
کد خبر: ۱۰۰۰۰۵۹
خوب‌ها و بدها، هرکدام با 3 ضربدر!

برخلاف برخی معتقدم نه‌تنها حضور فیلم کمدی و مفرحی مثل خوب، بد، جلف در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر هیچ اشکالی ندارد، بلکه وجود این آثار را هم ضروری می‌دانم. واقعا چه ایرادی دارد یک فیلم خوب و استاندارد و بامزه سینمای بدنه و تجاری هم در میان فیلم‌های تلخ، غمگین و عبوس حضور داشته باشد. تازه همان طور که خیلی از اهالی رسانه و حتی خود هنرمندان می‌گویند، همان فیلم‌های جدی هم از سطح خوب و با کیفیت برخوردار نبودند و نتوانستند مخاطب را تا پایان بکشانند و تماشاگر صبور و محترم، بناچار آنها را تا آخر تحمل می‌کرد.

پیمان قاسمخانی فیلمنامه‌نویس و گاهی بازیگر، در نخستین فیلم سینمایی خود به عنوان کارگردان موفق می‌شود فیلمی خوش بر و رو و طنازانه و سرگرم‌کننده بسازد که نمونه‌اش همواره در سینمای ما نادر بوده است. «خوب، بد، جلف» قصه‌ای سرراست دارد و با ریتم خوب و موقعیت‌ها و شوخی‌های درست و بجا، تماشاگر را تا پایان با خود همراه می‌کند و خنده‌های خوبی از او می‌گیرد. یکی از مهم‌ترین امتیازات خوب، بد، جلف این است که حتی مخاطب کم‌حوصله متوجه گذر زمان نمی‌شود و برای سپری شدن وقت، مدام به ساعتش نگاه نمی‌کند.

قاسمخانی تصمیم گرفت در اولین فیلم سینمایی‌اش ریسک نکند و از فضایی که در آن تسلط دارد، بهره بگیرد. برای همین سراغ شخصیت‌های اصلی سریال پژمان رفت؛ کاری که سرپرست نویسندگان آن بود. پژمان جمشیدی و سام درخشانی در خوب، بد، جلف در نقش خودشان بازی می‌کنند؛ منتها این خود بودن بیشتر به بهره‌گیری از نام‌های واقعی و برخی خصوصیات شخصی و حرفه‌ای‌شان محدود می‌شود و بخش‌های زیادی از نقش آن دو هم ربطی به زندگی واقعی آنها ندارد. همین مسأله درباره شخصیت‌های دیگری مثل مجید مظفری و رضا رویگری هم اتفاق می‌افتد و آنها بااین‌که در این فیلم با نام واقعی خودشان و در هیبت همان ستاره‌های قدیمی سینما ظاهر می‌شوند، اما در موارد مهمی هم قصه ربطی به واقعیت آنها ندارد. اتفاقا همین مساله و این سوالِ مدام که کدام حرف‌ها و رفتارها متعلق به خود واقعی این افراد است و کدام تخیلی و صرفا مربوط به داستان است، مخاطبان را با چالشی بامزه روبه‌رو می‌کند.

قاسمخانی بدرستی از این بازی بامزه با شخصیت‌ها و نام‌های واقعی، برای خلق فضایی مفرح و خنداندن بیشتر تماشاگر بهره می‌گیرد. از نکات مهم خوب، بد، جلف این است که کاراکترهایش مدام همدیگر را دست می‌اندازند و با هم شوخی می‌کنند. در چنین شرایطی مخاطب هم احساس راحتی با فیلم می‌کند و به شوخی‌ها می‌خندد. درست برخلاف بسیاری از فیلم‌های عصاقورت داده که به دلیل این‌که بیش از حد خودشان را جدی می‌گیرند، با کوچک‌ترین لغزش و اشتباه، خنده‌های ناخواسته و از روی تمسخر مخاطبان را به همراه دارند.

فیلم حد و اندازه خودش را می‌داند و ادعایی مبنی بر یک کمدی شاهکار ندارد. قرار هم نیست ما در چنین قصه و فضایی، انتظار فرهیختگی و مایه‌های روشنفکری مثلا از جنس کمدی‌های وودی آلن یا ژاک تاتی داشته باشیم. خوب، بد، جلف یک کمدی خوب و استاندارد در سینمای بدنه و تجاری ایران است که به شعور و وقت تماشاگر احترام می‌گذارد و این توانایی را دارد که مخاطب را سرگرم کند و بخنداند. موردی که بسیاری از شبه کمدی‌های سخیف سینمای ما در این سال‌ها و حتی آثار جدی و مدعی هم از انجام آن عاجزند و به دلیل بی‌قصه بودن، جذاب نبودن و روایت و ساختار الکن و مبهم، ذره‌ای توان همراه کردن تماشاگر را ندارند.

او را که برد خانه؟!

«من مست و تو دیوانه/ ما را که برد خانه/ صد بار تو را گفتم/ کم خور دو سه پیمانه». خب، تقصیر خودم و افراد نادم و پشیمان دیگری چون من است که برای تماشای فیلم جدید مهدی کرم‌پور، «سوفی و دیوانه» دل به این شعر به عنوان خلاصه قصه اثر بسته بودیم. باید می‌دانستیم اگر فیلم قصه جذاب و سرراستی داشت سازندگان آن به ذکر شعر پناه نمی‌بردند و دست‌کم یک خلاصه یک خطی از داستان به صورت سربسته در اختیار رسانه‌ها قرار می‌دادند.

قلاب سوفی و دیوانه در هیچ جای فیلم حتی تا پایان به تماشاگر گیر نمی‌کند و مشخص شدن وضعیت واقعی دو شخصیت اصلی آن هم هیچ غافلگیری و امتیازی را به دنبال ندارد. آشنایی شخصیت امیر (امیر جعفری) و سوفی (به‌آفرید غفاریان) در مترو، نه جذاب است و میزانسن خوبی دارد و وقتی این مواجهه نتواند نظر تماشاگر را جلب کند دیگر پیگیری همراهی آنها هم غیرضروری به نظر می‌رسد. مردی می‌خواهد با انداختن خودش زیر قطار خودکشی کند و ناگهان سروکله دختری سفیدپوش پیدا می‌شود و او را از این کار بازمی دارد. شاید این می‌توانست شروع یک فیلم اجتماعی درگیرکننده و تاثیرگذار باشد و درعین حال ما به صورت ضمنی و در لایه‌های زیرین، خودمان به نقش و حضور فرشته‌وار این دختر پی ببریم، اما سوفی و دیوانه ما را در مسیری بی‌فراز و فرود و غیرجذاب قرار می‌دهد و بدتر این‌که ادعای فیلمی سیروسلوکی، عارفانه و امیدوارکننده را دارد.

تهرانگردی و دیالوگ‌های پرت و بی‌ربط این دو شخصیت، نه کمکی به پیشبرد قصه می‌کند و نه باعث می‌شود با ابعاد بیشتری از آنها آشنا شویم و اصلا این دو نفر را بدرستی بشناسیم. فیلم طوری پیش می‌رود که حتی تا پایان ضرورتی برای همراهی صمیمانه امیر و سوفی نمی‌بینیم، همان طور که اساسا لزوم ساخت این فیلم و چنین آثاری در سینمای ایران احساس نمی‌شود و نمی‌توان دلایلی برای آن ذکر کرد. سوفی و دیوانه کپی بد و دست چندمی از فیلم‌های عرفانی و عاشقانه دهه 60 سینمای ماست که تازه خود آنها هم از روی دست امثال تارکوفسکی و پاراجانف ساخته شده بودند. بله، ممکن است نویسنده و کارگردان قصد و نیت خوبی در ساخت فیلمی سالم و امیدبخش داشته باشند، اما مطمئنا این قالب و این شیوه روایتی نه در میان نخبگان سینما جایگاهی دارد و نه تماشاگران عام از آن استقبال خواهند کرد. حالا که فیلم را دیده‌ام، گمان می‌کنم استفاده از آن شعر معروف به جای خلاصه قصه چندان هم بی‌ارتباط با حال و روز اثر نیست؛ کار سوفی و دیوانه از دو سه پیمانه گذشته و مسیر درست و راه خانه‌اش را گم کرده است.

علی رستگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها