گفت‌وگوی «جام‌جم» با نادر سلیمانی بازیگری که ۳فیلم متفاوت بر پرده سینما دارد

انقلابی درسینما رخ داده است

در گفت‌وگوی «جام‌جم» با مهرداد خوشبخت عنوان شد

مردم، قهرمان پالایشگاه

مهرداد خوشبخت را به‌واسطه کارگردانی فیلم خوش‌ساخت «آبادان یازده۶۰» که برنده جایزه ویژه حاج‌قاسم سلیمانی از جشنواره فیلم فجر شد، می‌شناسیم. این کارگردان پیش از این، فیلم‌های دیگری نظیر «عقاب صحرا»، «جای او دیگر خالی نیست» و «صدای پای من» راساخته‌است. او اخیرا فیلم «پالایشگاه» را درهمین حال‌وهوا به تهیه‌کنندگی سعید سعدی ساخته‌است.
کد خبر: ۱۴۴۰۸۸۵
نویسنده نسرین بختیاری - گروه فرهنگ و هنر
مردم، قهرمان پالایشگاه
 
این فیلم روایت مقاومت مردم آبادان در دفاع‌مقدس و تلاش عده‌ای از کارکنان شرکت نفت برای حفاظت از پالایشگاه است. پالایشگاهی که به اذعان مهرداد خوشبخت، کارگردان فیلم نقشی حیاتی در زندگی مردم آبادان داشته‌است. اکران پالایشگاه موجب شد که با مهرداد خوشبخت، کارگردان گفت‌وگو کنیم که در ادامه از نظر می‌گذرانید:

با توجه به شباهت‌های بسیار نزدیک فیلم‌های «‌آبادان یازده۶۰‌» و «پالایشگاه»، آیا پالایشگاه ادامه‌ای برای ‌آبادان یازده ۶۰‌ محسوب می‌شود و انگیزه شما از ساخت این فیلم چیست؟
در تحقیقاتم از بین مجموعه سوژه‌هایی که در آبادان اتفاق افتاده، سه سوژه را به شکل جدی انتخاب کردم که تبدیل به نوعی سه‌گانه شود که با ‌آبادان یازده۶۰ شروع و با پالایشگاه ادامه پیدا کرد وبعدی اگر بخواهد ادامه پیدا کند، با «جنگ ذوالفقاری» به‌عنوان جنگ مفصلی است که مردم درگیر آن می‌شوند ودرهردوفیلم هم به‌آن اشاره شده واجازه نمی‌دهندآبادان مثل خرمشهر سقوط کند و یک‌سال آبادان درمحاصره ماند و جنگ ذوالفقاری ــ یک جنگ۲۴ساعته‌ــ اجازه سقوط آبادان را نمی‌دهد.
 
چرا اسم فیلم از «گل‌های باوارده» به پالایشگاه تغییر نام داد؟
چون قرار بود بخش‌های مربوط به باوارده آبادان و روابط کیان شیرانی و همسرش را که در فیلم نقش‌شان را بانیپال شومون و الهام نامی بازی می‌کنند، بیشتر باشد اما به خاطر مشکلات کمبود زمان فیلم مجبور شدیم این بخش‌ها را اصلا فیلمبرداری نکنیم و الان مقدار کمی از آن در فیلم‌ دیده می‌شود. این فیلم اصلا به نام پالایشگاه پروانه ساخت گرفت و بعد که مشغول ساخت شدیم، تصورمان این بود با توجه به اشاره کوچکی که همسر کیان به گل‌های باوارده می‌کند، این اسم برای فیلمی که کمی فضای خشن دارد، قشنگ‌تر است اما بعد از نمایش وقتی با دوستان پخش صحبت کردیم، متوجه شدیم به‌دلیل تمرکز فیلم برای نگهداری پالایشگاه در زمان جنگ، پالایشگاه اسم به‌یاد ماندنی‌تری است.

بین فیلم‌های ‌آبادان یازده ۶۰‌ و پالایشگاه، اشتراکاتی از قبیل استفاده از تصاویر آرشیوی، نوع فیلمبرداری، چیدمان صحنه، استفاده از بازیگران مشترک مثل نادر سلیمانی و یاسین مسعودی دیده می‌شود. این اشتراکات از ناخودآگاه فیلمسازی شما می‌آید یا هدف و منظوری پشت آن است؟
البته در پالایشگاه هیچ تصویر آرشیوی استفاده نشده و هدف و منظور خاصی پشت این ماجرا نیست. به عنوان مثال، خودم نقش یاسین مسعودی را دوست داشتم و مسأله بعدی این‌که ما در این محدوده سنی، جوان آبادانی این تیپی که خوب بازی کند، کم داریم. در مورد آقای سلیمانی هم کمتر کسی را می‌توانیم پیدا کنیم که هم آبادانی با لهجه خوب و بامزگی‌های خاص باشد و هم بتواند نقش ناخدا را بازی کند. به‌طور کلی، از نکته‌های مشترکی که در ‌آبادان یازده ۶۰‌ بود، مثل استفاده از ترانه‌های قدیمی، سوراخ کردن کارت‌ها برای بنزین، طرح مسأله سوخت یا پیام‌هایی که از رادیو پخش می‌شود، استفاده کردم و روی استفاده از رادیو اصرار داشتم تا تأثیر رادیو را در بیرون ببینیم؛ چون در ‌آبادان یازده ۶۰‌ از رادیو بیرون نرفتیم اما در پالایشگاه دائم بیرون هستیم. آبادان یازده ۶۰ و پالایشگاه از نظر موضوع و فضا حتما شبیه هم هستند، چون هر دو در یک مقطع زمانی و در یک لوکیشن فیلمبرداری شدند و ناخودآگاه همه چیز این دو فیلم شبیه یکدیگر می‌شود. مثل این است که شما بگویید «سفر به چزابه» خیلی شبیه «مهاجر» ابراهیم حاتمی‌کیاست؛ البته که دوتای آنها در جنگ و خط مقدم اتفاق می‌افتند اما از لحاظ اجرا و داستان‌گویی ربطی به یکدیگر ندارند. آبادان یازده۶۰ حدود ۸۵ درصد داخل یک ساختمان رادیو می‌گذرد اما پالایشگاه به قدری پلان داخلی کم دارد که می‌توانیم آن را نادیده بگیریم. پالایشگاه پر از پلان‌های هوایی و لانگ شات و همه چیزش بزرگ است حتی داستانش در یک فضای بزرگ می‌گذرد.آن منبع بزرگ تحت فشار موجود در فیلم هم هیچ ربطی به آبادان یازده۶۰ ندارد. وقتی از پالایشگاه صحبت می‌کنیم، ناخودآگاه از محیط داخلی بیرون می‌آییم.

بازیگران فیلم سطح قابل قبولی از اجرای نقش را روی پرده سینما دارند که در عین حال ستاره‌سینما هم نیستند. دلیل شما برای این انتخاب بازیگران چیست؟
در فیلم‌هایی که مثل پالایشگاه بر اساس واقعیت ساخته می‌شوند یا هزینه تولید زیاد دارند، کمتر سراغ ستاره‌های‌سینما یا بازیگران گران می‌روند؛ مگر فیلم خاصی باشد. من هم در پالایشگاه وهم درآبادان یازده۶۰دوست داشتم آدم‌ها کنار هم و شبیه هم باشند؛ یعنی وقتی این ویترین را نگاه کنید، یک نفر از کادر بیرون نزند و همه واقعی باشند، چون از طرفی هم تماشاگر او را باور می‌کند و در این فیلم‌ها ممکن است حضور ستاره‌ها به باورپذیربودن فیلم لطمه بزند. مهم‌تر این‌که همه تیم جلوی دوربین و پشت دوربین با غیرت کار کردند وشرایط خیلی سخت راهنرمندان پذیرفتند وهنرشان رابه فیلم اضافه کردند. 

لطفا کمی هم در مورد ترانه‌هایی که در رادیو پخش می‌شود و مخاطبان از آن معنی خاصی مبنی بر موفقیت یا عدم موفقیت در جنگ دریافت می‌کنند، توضیح دهید.
در فیلم‌های تاریخی که مربوط به محدوده زمانی مشخص هستند، تمام شخصیت‌های فیلم هم باید به گونه‌ای صحبت یا رفتار کنند که مربوط به همان محدوده زمانی یا به اصطلاح آن زمانی باشد. به عبارتی، حتی فضای داستانی فیلم مثل ترانه‌هایی که از رادیو پخش می‌شد هم باید با آن زمان سنخیت داشته‌باشد. ممکن است این ترانه‌هایی که در فیلم می‌شنوید، قدیمی شده‌باشد یا در رادیو استفاده نشود اما در آن زمان استفاده می‌شد. گاهی وقتی ترانه‌ یا پیامی را الان از رادیو می‌شنوید، ممکن است ابتدایی به نظر برسد که دستور زبان پیام استاندارد نیست، اما تلاش‌مان این بود که آدم‌ها حتما مثل آن موقع حرف بزنند و رفتار کنند. حالا آن‌زمانی بودن به همه چیز اعم از طراحی صحنه، نور و رنگ و اتفاقات فیلم بر‌می‌گردد. این ترانه‌های پخش شده از رادیو مثل دمیس روسس همین حکایت را دارند و مردم آبادان همه گوش می‌دادند. 

به نظر شما ترانه خارجی پخش شده در فیلم با بافت کلی و بومی آن تفاوت نداشت؟
نظرهامتفاوت است وبعضی دوست داشتندوبعضی خیر وخودم ازلحاظ سلیقه‌ خیلی دوست داشتم، چون نوعی فضای نوستالژیک است که جنوبی‌ها خیلی به آن علاقه دارند. 

شما در دو فیلم آبادان یازده۶۰ و پالایشگاه خیلی به استناد کردن به هر آنچه رو به روی دوربین قرار می‌گیرد، تکیه کردید. چرا سراغ ساخت مستندی در این رابطه نرفتید؟
من مستندی در رابطه با موضوع فیلم پالایشگاه نساختم اما در ساخت مستند بازسازی در این رابطه نقش داشتم و علیرضا اسلامی یکی از دوستانی بود که می‌خواست کاری را شروع کند و من به کمکش رفتم و از دل همان تحقیقات سوژه فیلمم درآمد. البته دوست داشتم آن مستند را سال ۹۶ کار کنم اما مهره کمرم آسیب دید و از پروژه خارج شدم و موضوع برایم به شکل سینمایی ادامه پیدا کرد. 

چه چالش‌هایی را برای دراماتیزه کردن یک قصه واقعی پیش‌رو داشتید؟
همیشه برای نوشتن فیلمنامه‌های تاریخی و به خصوص تاریخ معاصر این مشکل وجود دارد که با اتفاقات خیلی زیادی مواجه هستیم، چون تمام افراد حاضر در صحنه در زمان جنگ باید روزانه حداقل ۱۰بحران راحل می‌کردند. بعضی ازاین بحران‌ها هم جذاب و خوشحال‌کننده و بعضی هم ناراحت‌کننده هستند، اما این‌که کدام اتفاق را انتخاب کنید، جای سخت فیلمنامه‌نویسی است. به عبارتی، با مجموعه‌ای از اتفاقات رو‌به‌رو هستید که اگر بخواهید تمام آنها را در فیلم قرار دهید، با یک فیلم پنج ساعته رو‌به‌رو هستید. در واقع باید داستان را در۱۰۰دقیقه تعریف کنید و این سؤال مطرح می‌شود چه کار کنیم که هم ادای دین کنیم تا چیزی از قلم نیفتد و هم این‌که جذابیت فیلم از بین نرود و پر ازحوادثی نشود که مردم از نگاه کردن به آن خسته شوند. این بخش انتخاب کردن در فیلم‌های تاریخی کارسختی است. من فیلمی درباره دزدیده شدن یک نفتکش درسال۸۷ ساختم که در آن فیلم همین مشکل را داشتیم که این اتفاق را چطور در ۹۰دقیقه تعریف کنیم. ممکن است دست ما در زمینه ساخت سریال باز باشد، اما در فیلم سینمایی انتخاب وقایع تعیین‌کننده سخت است و هم این‌که برای تماشاگر جذاب باشد. بنابراین، به عنوان فیلمساز مجبورید فاصله‌های خالی را با نخ تسبیح دراماتیک پر کنید. به عنوان مثال، در فیلم ما این نخ تسبیح، رابطه خوب زن و مرد و فرزندش است که دائم تلاش می‌کند آنها را از شهر خارج کند، اما نمی‌تواند.

در «آبادان یازده ۶۰» هم دقیقا تلاش مردی را برای دور نگهداشتن خانواده‌اش از جنگ می‌بینیم.
این شباهت از طرفی کاملا ناخواسته بود و از طرف دیگر همه در آن مقطع زمانی تلاش می‌کنند که خانواده‌های‌شان را نجات دهند و خودشان بایستند و از شهر دفاع کنند. به عنوان مثال، زمان زیادی برد تا متوجه شویم که باید انتهای فیلم چه تصمیمی درباره سپردن یا نسپردن کودک به نزدیکانش بگیرد. در واقع این بحث میان ما وجود داشت که زن با بچه‌اش منطقه بحران را ترک می‌کند یا همه با هم بروند؛ تا این‌که به فرمولی که در فیلم بود، رسیدیم و همه آدم‌های نسل حالا می‌گفتند اصلا واقعی نیست که یک مادر بچه‌اش را دست کسی بدهد، اما در تمام اتفاقات جنگ آبادان با چندین نفر حرف زدم و برای خودمان هم این اتفاق افتاده که ۸۰ درصد مادران آبادانی بچه‌های خودشان را از خردسال تا بزرگسال به افراد نزدیک‌شان که از جنگ دور بودند، سپردند و حتی من را به خانواده عمه‌ام سپردند. به عبارتی، بین این‌که جگرگوشه خود را زنده نگه‌دارند یا پیش خودشان در خطر باشد، زنده ماندن‌شان را ترجیح دادند و این اتفاق خیلی زیاد افتاده‌است.

چقدر فرآیند انتخاب پلان‌ها و صحنه‌های تعیین‌کننده و نوشتن آنها زمان برد؟
ما سال ۹۸ آبادان یازده ۶۰ را برای شرکت در جشنواره آماده کردیم که بعد از آن ماجرای کرونا پیش آمد. هشت ماه بستری بودم و در آن مدت به دو سوژه فکر کردم که یکی پالایشگاه بود و اواسط تابستان ۹۹ شروع به نوشتن آن کردم. بعدها که کمی فضا باز شد و می‌توانستیم با ماسک برویم، تحقیقاتم را تکمیل کردم و افرادی که درگیر این موضوع در جاهای مختلف مانند شیراز و اصفهان بودند، پیدا کردم و تحقیقات تصویری در این رابطه انجام دادم که خانم تینا میرکریمی هم کمکم کرد. بعد از آن مصاحبه‌های تصویری را پیاده کردیم و به یک خط و ربط داستانی رسیدم که تبدیل به سیناپس ۲۵ صفحه‌ای شد و بعد از آن با سرمایه‌گذاری فارابی و شرکت نفت تولید شد. 

کار چیدمان صحنه شما خیلی ویژه بود. برای انجام این کار چه مشکلاتی را پشت سر گذاشتید؟
ممکن است این فیلم خیلی به نظر شما مستند باشد، اما هیچ پلانی بدون دستکاری در صحنه ساخته نشد. آیدین ظریف، گروهش و گروه تهیه و تولید خیلی برای فیلم در آن هوای شرجی و شرایط پیچیده و سخت پاییز ۱۴۰۱ سختی کشیدند. تمام دیوارهای دانشکده نفت تمیز شده، چون روی آجرها رنگ سفید زده‌بودند و ما تمام آنها را تراشیدیم و پاک کردیم. دوم این‌که در مناطق جنگی شهری با مشکلات زیادی مواجهیم که به آن آلودگی‌های تصویری می‌گوییم؛ یعنی وقتی در یک خیابان می‌خواهید فیلمبرداری کنید، یک آپارتمان شش طبقه با سنگ سفید و کنار آن یک خانه قدیمی ۵۰ سال پیش می‌بینید یا این‌که یک خرابه بمب‌خورده می‌بینید که کنارش یک کافی‌شاپ مدرن است. در واقع، نمی‌توانید به شکل عملی در خیابان‌های آبادان فیلمبرداری کنید؛ اگر هم بخواهید یا باید دکور بزنید یا با کمک ویژوآل افکت و طراح صحنه، صحنه را  دستکاری کنید که هزینه‌ها را بالا می‌برد. ما تمام پلان‌های فیلم را دستکاری کردیم؛ یعنی هیچ پلانی حتی پالایشگاه به طور عادی فیلمبرداری نشده‌است، چون پالایشگاه، جدید شده و حتی نمی‌توانستیم بعضی دستگاه‌ها را نشان دهیم و دستگاه‌های قدیمی را فیلمبرداری کردیم و جای دستگاه‌های جدید گذاشتیم. بچه‌های شرکت نفت برای رسیدن به هدف‌مان به معنای واقعی در اختیار ما بودند. به عنوان مثال، وقتی در محیط‌شان کار می‌کردیم، انگار جزو تیم ما بودند و ما جزو خانواده شرکت نفت بودیم.

آیا این سبک‌کاری استفاده ازتصاویربا فیلمبرداری خاص که درهردو فیلم آبادان یازده۶۰ وپالایشگاه تکرارشده را ادامه می‌دهید؟
شاید استفاده از واژه «بازسازی صحنه» بهتر باشد. به عنوان مثال، ما فیلم‌های مستند زیادی از آبادان داریم که نشان می‌دهد تا چندماه دود مخزن نفت به قدری فضا را می‌پوشاند که یکدفعه روز روشن، تاریک می‌شد. ما سعی کردیم این صحنه‌ها را چه در صحنه، چه در فیلمبرداری و چه در مراحل پس‌تولید و جلوه‌های بصری خیلی خوب و نزدیک به واقعیت بازسازی کنیم. اگر بنا باشد این مدل فیلم را که حتما لازم نیست درباره آبادان و جنگ باشد بسازم، حتما همین کار را که در پالایشگاه انجام دادم، انجام می‌دهم و وفادار به تاریخ آن زمان باقی می‌مانم، چون خیلی در کارهایم تحقیق می‌کنم. به عنوان مثال، تحقیقات کارم به گونه‌ای بوده که وقتی درباره تمدن جیرفت فیلم ساختم، خود اهالی جیرفت از آن راضی بودند و این خیلی اهمیت دارد. بنابراین، این جمله را قبول ندارم که اگر در جنگ نبودید، نمی‌توانید کار خوب انجام دهید یا فیلم خوب بسازید، چون هرچقدر به تحقیقات‌مان عمق دهیم، بیشتر با آن فضا مأنوس می‌شویم. 

زنان در کارهای شما هم منشأ اثرند و هم جنبه دراماتیک قصه را تثبیت می‌کنند. فکر می‌کنید چرا کمتر به تصویر خانم‌هایی که پا به پای همسران‌شان یا خانواده‌شان در میدان نبرد یا پشت جبهه فعالیت داشتند پرداخته شده‌است؟
شاید در مورد بخش فیلمسازی بتوانم توضیح دهم، اما بخش زیادی از آن به مسئولان و جاهایی که قرار است بودجه‌ای برای ساخت این‌گونه آثار اختصاص دهند برمی‌گردد. وقتی نگاه می‌کنید، می‌بینید از ۱۰فیلم سال‌های گذشته، فیلم «دسته دختران» ساخته شده، اما از طرفی هم تعداد بسیاری از شهدای ما مرد بودند، چون حضور مردان در جبهه‌ها به نسبت زنان بیشتر بود. بنابراین، شاید در تخصیص بودجه هم این‌گونه تصمیم بگیرند که ۹فیلم درباره مردان شناخته شده و یک فیلم هم درباره زنان ساخته شود. به هرحال، کارهایی که خانم آبیار هم در این حوزه مثل «شیار۱۴۳» انجام داده، شاخص است. فکر می‌کنم الان زمانی است که از کلیشه‌های گفتاری جنگی مثل سید، حاجی و خاکریز و خط مقدم فاصله بگیریم و به ناگفته‌های جنگ بپردازیم. در حال حاضر، بعضی فیلم‌ها که با این رویکرد ساخته می‌شود، همه استقبال می‌کنند که مگر این طور هم بوده؟ کما این‌که در آبادان یازده ۶۰ هم این اتفاق افتاد. ما در مورد آدم‌هایی فیلم ساختیم که جدا از ساختن اسکله و خارج کردن مردم از آن راه و ورود غذا، آب و مهمات به داخل شهر، به شکل خودجوش قطعاتی را از پالایشگاه به نقطه‌ای دور از جنگ منتقل کردند؛ یعنی موقعی که ما تحریم بودیم، تمام پالایشگاه‌های کشور را تا پایان جنگ هشت ساله تأمین کردند و اجازه ندادند کار بخوابد. بعد از جنگ بخشی از این قطعات برمی‌گردد و پالایشگاه به کمک همین قطعات بازسازی می‌شود. سؤال این است که این همه جنگ در خط‌مقدم اتفاق افتاده اما پشتیبانی‌کننده‌ها کجا هستند؟... ولی الان وقت آن است ناگفته‌ها را از خانواده‌های درگیر در مناطق قصر‌شیرین و سوسنگرد تعریف کنیم. ما رمان‌های بسیاری در این رابطه داریم و باید تعداد پرداختن به ماجراهای کلیشه‌ای را کمتر کنیم و به ناگفته‌ها بپردازیم. وقتی در فیلم ما سید می‌گوید من هم مثل بقیه می‌ترسم، باورش می‌کنیم. این‌که در پالایشگاه شخصیت‌های فیلم با چه فرآیندی و چگونه تصمیم می‌گیرند پالایشگاه را حفظ کنند، اهمیت دارد. در آبادان یازده ۶۰ هم عده‌ای معتقدند رادیو را باید رها کنند اما همین رادیو به نجات جان اهالی شهر کمک می‌کند.

بعضی از مباحث فیلم کمی تخصصی بود که شاید تنها یک مهندس نفت از آن سر دربیاورد. چطور این چالش را پشت‌سر گذاشتید که فیلم برای عموم مخاطبان هم قابل‌فهم باشد؟
معمولا جمله‌ها و کلماتی که فنی بود، در راه پیشبرد قصه تأثیرگذار نیست اما در طول فیلم هم به‌قدری روی نام وسل تأکید می‌شود که بعد از مدتی تماشاگر تشخیص می‌داد که وسل همان مخزن تحت فشار است. حالا این‌که این چه منبعی یا چند اینچ است، اهمیت ندارد؛ مهم این است که می‌خواهند این مخزن را با هروسیله‌ای که شده جابه‌جایش کنند. در واقع آنچه در فیلم می‌گوییم روی قصه تأثیری نمی‌گذارد اما فیلم را برای آن مقطع زمانی می‌کند. 

چه تغییراتی از اکران جشنواره تا‌به‌حال که فیلم روی پرده است، اعمال شده‌؟
ما فیلم را اول مهر کلید زدیم و خیلی با سرعت کار را که قرار بود در ۹۰ جلسه باشد، در ۷۲ جلسه تمام کردیم. مراحل پس‌تولید، مثل اصلاح رنگ و جلوه‌های ویژه بصری خیلی کار داشت و گروه حسن ایزدی به‌خوبی انجامش داد. این نوع فیلم‌ها به یک تیم توانا و متعهد نیاز دارد که ما همه را مثل مدیر فیلمبرداری خوش‌اخلاق و متخصص(سعید براتی) یا دستیار و برنامه‌ریز (آرش حسن پور‌)را که فوق‌العاده عمل کرد، داشتیم. با نزدیکی به جشنواره، با این‌که بچه‌ها شبانه‌روزی کار کردند، خیلی از کارهای فیلم انجام نشده‌بود اما متأسفانه دو روز آخر یک نسخه ناقص به جشنواره رسید و حتی در نظرم بود که یک میکس صدای دیگر انجام دهیم و تیتراژمان هم درست نبود. بنابراین فقط فیلم را تمام کردیم که به جشنواره برسد و به همین دلیل به‌طور جدی داوری نشد و مردم هم زیاد فیلم را ندیدند، چون تنها یک سئانس داشت. بعد از جشنواره خیلی روی فیلم کار کردیم و جالب است خود بچه‌های درگیر فیلم هم وقتی الان آن رامی‌بینند، می‌گویندانگار با فیلم دیگری مواجه هستند. 

آبادانی‌های عاشق و آشنا به سینما
در بخش چیدمان صحنه‌ها، مردم خیلی کمک‌مان می‌کردند. به‌دلیل این‌که مردم آبادان و کسانی که در شرکت نفت کار می‌کنند، خیلی اهل فیلم و سینما هستند، پیشنهادهایی به ما داشتند که در راستای پیشبرد کارمان بود. به‌عنوان مثال، نیمی از بخش کارگاه مرکزی موجود در فیلم را تغییر دادیم و به زمان گذشته برگرداندیم و دکورهایی ساختیم و بعضی مردم می‌آمدند و پیشنهاد می‌دادند که فلان دیوار را برای نزدیکی به واقعیت تغییر دهند. گاهی هم قدیمی‌ها می‌آمدند و می‌گفتند در گذشته جایی که درست کردید، فرق می‌کرد و این قدر جدید نبود و بعد هم می‌رفتند و نمونه قدیمی آن را برای ما می‌گذاشتند. در واقع حس موجود در فیلم که همه با هم بدون آن‌که کسی دستوری داده‌باشد، کار می‌کنند، در واقعیت هم وجود داشت.

سیدعلی طباطبایی‌نژاد، مدیر پخش: لزوم جدی گرفتن حمایت از فیلم‌ها در زمان توزیع
فرآیند اکران فیلم‌های ما به گونه‌ای است که موجب تغییر ذائقه مخاطبان شده و انتخاب اول مخاطبان کمدی‌هاست. بخشی از این ماجرا به دلیل مسائل مربوط به سینمادار است. فکر می‌کنم به دلیل کرونای دوساله، تعدیل نیرو و تحمل هزینه‌های سنگین باید به سینمادار حق بدهیم و حالا هم در حال جبران ضرر و زیان‌های دو سال اخیر خود هستند، اما مسئولان وزارت ارشاد نیز باید برنامه‌ریزی جدی برای اکران داشته‌باشند؛ یعنی ظرفیت‌هایی خارج از روال سینما قرار دهند. اگر این فیلم‌ها بدون حمایت در کنار کمدی‌ها قرار گیرد و به یکباره وارد چرخه اکران شود، قطعا نتیجه حاصله خوب نیست. به همین دلیل نیاز است اینها به عنوان یک زنجیره کنار هم قرار گیرند. خوشبختانه تلویزیون برای این فیلم همکاری و تیزرهای تلویزیونی پخش کرده‌است. ما برای این فیلم مسیرهای دیگری مانند اکران‌های سیار را در شهرهای فاقد سینما هم جلو می‌بریم و به نظرم مخاطبی که در طول این سال‌ها فعال شده، خیلی به جنس این فیلم نزدیک است و اکران سیار همزمان با اکران سینمایی پیش می‌رود. اما نکته مهم این است که باید ظرفیت‌های توزیعی جدیدی برای سینما داشته‌باشیم؛ یعنی اکران ما در این سال‌ها صرفا سالنی شده که خیلی از فیلم‌ها را می‌توانیم در فضاهای دانشگاهی یا سیار اکران کنیم. این‌ اکران‌های دانشگاهی و سیار و موج رسانه‌ای که می‌سازد، به ظرفیت اکران سینمایی هم از لحاظ فروش و هم از لحاظ رسانه کمک می‌کند. مشکل این است که به اندازه اهمیت تولید فیلم‌ها در سازمان‌ها، در زمان توزیع اثر این حمایت وجود ندارد. اتفاقا ما این اثر را تولید کردیم که به دست مخاطبان برسد و اگر آن را مخاطبان نبینند، به هدف تولید نمی‌رسیم. بنابراین، نیاز است مجزا از تولید فیلم، برای فرآیند توزیع، بسترهای جدیدی را در نظر بگیریم. ما در رقابت نابرابر با فیلم‌هایی هستیم که با قیمتی ارزان فیلم‌شان را در ماهواره تبلیغ می‌کنند، اما انتخاب ما این نبود. ما هیچ بستر تبلیغاتی مجازی نداریم. معتقدم فیلم پرفروش یا کمدی نیازی به پخش ندارد و کافی است هارد فیلم را آماده کنید تا سینمادار باقی کار را انجام دهد. مدیریت پخش مربوط به فیلم‌هایی است که از لحاظ گیشه ــ نه کیفیت آثار ــ نیاز به اعتماد مخاطب دارد تا با رضایت از سینما خارج شود. اگر فیلم جدی ساخته می‌شود، باید فرآیندی برای توزیع آن شکل بگیرد. نمی‌توانیم فیلمی را با خرج‌های کلان بسازیم و در زمان توزیع و اکران بگوییم نیازی به هزینه برای تبلیغات نیست. نباید این تفکر وجود داشته‌باشد که به بعد از اکران فیلم در جشنواره کاری نداشته‌باشند؛ در صورتی که تازه بعد از جشنواره، کار باید آغاز شود. ما پالایشگاه ساختیم که بگوییم مخاطبان این‌شکلی داریم؛ نه این‌که فیلم را بسازیم تا آرشیو کنیم. بنابراین، در فرآیند تولید فیلم باید هزینه‌ای برای تبلیغات فیلم در زمان توزیع در نظر بگیریم و معمولا پرونده فیلم‌های ما بعد از اکران در جشنواره بسته می‌شود.

سیدعلی طباطبایی‌نژاد: قهرمان‌های پالایشگاه جزو مردم هستند
قهرمان‌های دو فیلم‌ آبادان یازده ۶۰ و پالایشگاه شبیه قهرمان‌های آثار دیگر نیستند. تلاش ما این بود سراغ قهرمانانی برویم که جزو افراد معمولی باشند؛ یعنی آدم‌های معمولی در جنگ وجود داشتند که عمل قهرمانانه انجام دادند. به عبارتی، این افراد تصویر عجیب و غریبی نداشتند، اما در موقعیتی خاص و ویژه تصمیمی می‌گیرند که قهرمانانه محسوب می‌شود؛ یعنی اگر هر کسی در هر جایگاهی کار درستی انجام دهد، تاریخ در برابرش قضاوت خواهدکرد. بانیپال شومون قبل از جنگ مسئولیتی داشته و بعد از جنگ هم آن را ادامه می‌دهد که تاریخ در مورد نوع عملش تصمیم می‌گیرد.

یک فیلم، یک تجربه
۱- پالایشگاه، روایت مقاومت مردم آبادان در دفاع‌مقدس و تلاش عده‌ای از کارکنان شرکت نفت برای حفاظت از پالایشگاه نفت و دارایی ملت ایران است.
۲- قهرمان‌های فیلم‌ پالایشگاه، مردم عادی هستند که انتخاب می‌کنند در برابر تجاوز بعثی‌ها به عملی قهرمانانه دست بزنند؛ همان‌گونه که ملت ایران چنین کرد.
۳- اکثر شخصیت‌های فیلم پالایشگاه ما‌به‌ازای خارجی دارند و در پایان درباره تمام کارهایی که برای حفظ پالایشگاه نفت آبادان انجام داده‌اند، توضیح داده شده است.
۴- مردم آبادان و کسانی که در شرکت نفت کار می‌کردند، خیلی اهل فیلم و سینما بودند و در بخش چیدمان صحنه‌های فیلم پالایشگاه به عوامل فیلم کمک کردند.
۵- پالایشگاه در مورد قهرمانانی است که جدا از ساختن اسکله و خارج کردن مردم از محاصره این شهر، به شکل خودجوش قطعاتی از پالایشگاه را به نقطه‌ای دور از جنگ منتقل کردند.
۶- برای ساخت فیلم‌های دفاع‌مقدس در شرایط کنونی باید از کلیشه‌های گفتاری مثل سید، حاجی، خاکریز و خط مقدم فاصله بگیریم و به ناگفته‌های جنگ بپردازیم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها