هنوز ماه مبارک شروع نشده بود که دوستی تماس گرفت برای شب ولادت امام حسن(ع) دعوت کنه به مراسمی. گفتم نیستم. گفت کجایی؟ گفتم: «راستش نمیدونم. شاید بیت!» گفت: «تماس گرفتن دعوت کردن؟» گفتم: «نه! ولی هرسال این شب رو به امید حضور تو اون ضیافت بهشتی خالی نگه می‌دارم. آخرین باری که تو جمع شاعرا تو دیدار نیمه ماه رمضان بودم هم سال۹۶ بوده.» گفت:«امیدواریت رو دوست دارم!»
هنوز ماه مبارک شروع نشده بود که دوستی تماس گرفت برای شب ولادت امام حسن(ع) دعوت کنه به مراسمی. گفتم نیستم. گفت کجایی؟ گفتم: «راستش نمیدونم. شاید بیت!» گفت: «تماس گرفتن دعوت کردن؟» گفتم: «نه! ولی هرسال این شب رو به امید حضور تو اون ضیافت بهشتی خالی نگه می‌دارم. آخرین باری که تو جمع شاعرا تو دیدار نیمه ماه رمضان بودم هم سال۹۶ بوده.» گفت:«امیدواریت رو دوست دارم!»
کد خبر: ۱۴۰۳۲۲۲
نویسنده نفسیه السادات موسوی | شاعر و فعال فرهنگی

راست می‌گفت. من همیشه آدم امیدواری بودم. مخصوصا وقتی پای رویا و اشتیاق وسط بوده. اصلا برای کسی که از ابتدا شاعر شده که بتونه آقا رو از نزدیک ببینه، این امیدواری خیلی هم غریب نیست. تا این‌که به فضل خدا چند روزی مانده به نیمه ماه، به این مهمانی شاعرانه فراخوانده شدم. با تمام قلبم و تمام وجودم چند روز باقی مانده رو انتظار کشیدم و روز موعود نه با دو پا که با دو بال نامرئی تا خود مهمانی ماه پرواز کردم. همه چیز همون طور بود که پیشتر دیده و شنیده بودم. به همون سادگی و همون صمیمیت. زیلو‌های آبی چشم‌آشنا، صندلی‌هایی که مشخص بود قراره به شکل گعده چیده بشن که همه حلقه بزنیم دور حضرت ماه و سفره‌هایی که با افطاری ساده کف زمین پهن بودند. تعداد بیشتر و حدودا سه برابری خانم‌ها نسبت به دیدارهای نیمه ماه رمضان کاملا محسوس بود و چهره‌های ناآشنا هم. همکلام شدم با بیشترشون. با آشناها چاق سلامتی و با ناآشناها باز کردن باب آشنایی. به نظرم پرچم شاعرای دور از پایتخت بین خانم‌ها بالاتر بود. دیداراولی‌ها کاملا مست نفس کشیدن تو هوای این ضیافت بودن و تک‌تک چهره‌ها مشعوف از اقامه نمازجماعت به امامت رهبر.

برعکس روزهای آخر، قبل دیدار که انگار زمان نمی‌گذشت، اینجا زمان افتاده بود روی دور تند. چشم به هم زدیم از گعده قبل نماز و نمازجماعت و افطار رد شده بودیم و پروانه‌وار گرد شمع مجلس نشسته بودیم. استاد اسفندقه داشت از شاعر اول دعوت می‌کرد برای شعرخوانی. چیزی که امسال به نظر خوب و مطلوب می‌رسید، پراکندگی قابل توجه و متناسب بین جوان‌ترها و پیشکسوت‌ها در شعرخوانی‌ها بود. از استاد موسوی گرمارودی، میرشکاک، قادر طراوت‌پور و فرید گرفته تا علیرضا نورعلیپور، رباب کلامی، مریم زندی و مهرداد مهرابی. ترکیب و تنوع محتوایی شعرخوانی‌ها هم قابل توجه بود. آیینی‌ها که با پرچمداری امام حسن(ع) و حضرت خدیجه(س) و حضرت زهرا (س) درخشیدند و خانوادگی‌هایی که برای مادربزرگ و پدر سروده شده بودند. عاشقانه‌ها که همیشه حال خوب جلسه رو دوچندان می‌کنن و طنز که قشنگ مثل دوپینگ انرژی برای حاضران همیشه. اجتماعی و اعتراضی هم مثل همیشه با قدرت حاضر بودن و سرهای به تایید تکان داده‌شده بین حاضران و حتی رهبر رو به همراه داشت و زنانه‌های با قوت و با شکوهی که هویت زن ایرانی رو به زیبایی موزون کرده بودند. پرچم اصلی رو اما به نظر من «وطن» بلند کرده بود. درونمایه تمام یا بخشی از چندین شعر، عشق و علاقه به ایران بود و هم غرور جمع برانگیخته شد و هم همه حسابی لذت بردند. بین این اشعار و ابیات وطن‌دوستانه بی‌تردید بیت اول غزل لیلا حسین‌نیا گل مجلس بود. بیتی که یقینا تا مدت‌ها از خاطر کسی پاک نمی‌شه:

وطن بسوزد و من در خروش و جوش نباشم؟
خدا کند که بمیرم... وطن‌فروش نباشم!

شاعران فارسی‌زبان غیرایرانی هم در جمع نماینده داشتن. دکتر شکلا که از هند بودن و غزلی با مطلع «ایران من، عزیزتر از جان من، سلام!» خوندن و آقا در لحظه گفتن علیکم‌السلام و جناب آقای احمد شهریار که از پاکستان تو جمع حاضر بودن و آقا با التفات ویژه و دقیق درباره شعرش صحبت کردن. از دوستان لبنانی هم شاعری در جمع بود و شعری عربی خوند که رهبر خطاب به حاضران گفتن شاید یه کلیاتی متوجه شده باشید، ولی لازمه در شعرشون بیشتر تامل کنید...
رهبر هم امسال خیلی سرحال و سر ذوق بودن. هم توجه دقیقی به نکات ادبی داشتن، از قالب و وزن گرفته تا جا افتادن و نیفتادن واژه‌ای در شعری؛ و هم توجه ظریفی به مضامین ابیات داشتن. تا جایی که مثلا در تایید شعر اعتراضی حسین خزائی گفتن: «مضمون یه سخنرانی یک ساعته ما رو تو چند دقیقه گفتی!» یا وقتی محمد خادم در شعری که برای شهدای پیشرفت بود و به شهید فخری‌زاده تقدیم کرده بود به این مصرع رسید که: «تو با خون خودت آن رازها را برملا کردی»، گفتن: «البته برملا نشده خیلی‌هاش...»
مهدی جهاندار و فریبا یوسفی، دو شاعری بودند که با اعتراض ظریفی وقت‌شون رو بخشیدند. اولی با اشاره به فرصت شعرخوانی کمتر خانم‌ها وقتش رو به خانم‌ها بخشید که به جاشون خانم خودش که شاعره، شعری خوند زنانه و مادرانه و تحسین‌برانگیز. دومی هم فرصتش رو داد به شاعران خانم جوان‌تر که بخونن. لبخند رضایت خانم‌ها نصیب هر دوی این بزرگواران شد. پایان بخش شعرخوانی‌ها بیانات مجمل اما دقیق و روشن رهبر بود که بر رسانه بودن شعر تاکید چندباره‌ای کردن و شعر فارسی رو تولیدکننده سرمایه‌های وحدتی و محبتی خوندن. نگاه کینه‌توزانه غرب به زن ایرانی هم از کلیدواژه‌های سخنان رهبر بود و تاکید بر این‌که در شعر امروز باید مثل میدان جنگ عمل کرد و اجازه نداد صرفا احساسات حاکم بشن. باید درست فکر کرد و صحنه رو شناسایی کرد و سرود. حوالی نیمه‌شب بود که صلوات پایانی رو از حضار گرفتن و هرکسی خاطراتشو زد زیر بغلش و با حال خوب ناشی از حضور تو این ضیافت راهی خونه خودش شد.


newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها