مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب استان تهران:

هشدار کم آبی وضعیت تهران را نارنجی کرد

به بهانه روز ملی دماوند نگاهی به حال خراب این بلندترین کوه ایران انداخته‌ایم

برای دماوند بی‌تکرار

دماوند... کم به گوش‌مان نمی‌خورد این نام؛ شاید روزی یک‌بار... هرگاه که به گوش‌مان هم می‌رسد، ناخواسته و بلافاصله حس خوشایندی رسوب می‌کند ته ذهن‌مان؛ درست همان نقطه‌ای که درگیر مفاهیم اسطوره‌ای است.
کد خبر: ۱۳۲۴۵۲۷

دماوند برای ما گره خورده با طبیعت، با تاریخ و با فرهنگی تنیده با اسطوره‌های پیدا و ناپیدا؛ اما فقط همان‌قدر که بدانیم کوهی است بلند و باشکوه و زیبا و اسطوره‌ای.

این‌که ریشه این اسطوره‌سازی از دماوند اما به کجا و کدام شعر و قصه و حکایت می‌رسد را شاید کمتر کسی از ما بداند. مثلا این‌که بدانیم غیر از فردوسی که برای اولین‌بار در شاهنامه‌اش نام این کوه زیبای البرز را آورد و سرود: بیاورد ضحاک را چون نَوَند/ به کوه دماوند کردش بِبَند...، شاعران قدیمی دیگری مثل مولوی، ناصرخسرو، سوزنی‌سمرقندی، خاقانی‌شروانی، نظامی‌گنجوی، هاتف‌اصفهانی، امیرخسرو دهلوی، صائب‌تبریزی و بیدل‌دهلوی هم در سال‌های دور ابیاتی از شعرهایشان را به گیسوی دماوند پیوند زده‌اند یا این‌که در همین عصر حاضر هم شاعرانی چون اخوان‌ثالث، فریدون مشیری و قدمعلی سرامی از کنار دماوند بی‌خیال نگذشته‌اند و شاعری مثل ملک‌الشعرای بهار برایش این‌گونه سروده: «ای دیو سپیدِ پای در بند ـ ای گنبدِ گیتی، ای دماوند....‌»

و اما جالب‌تر این‌که بدانیم اگر شعر و ادبیات ایران زلف گره زده به گیسوی سپید و بلند دماوند، این گره با حکایت‌های عجیب و شگفتی درهم تنیده است؛ حکایتی که بارزترین آن، دربند کشیدن ضحاک مار به دوش به دست کاوه؛ سپهسالار لشکر فریدون است؛ ضحاک ستمگری که درون چاه دماوند اسیر شده و طبق روایات اسطوره‌ای هنوز هم زنده است و در آخر زمان از زندان دماوند می‌گریزد و سرکشی و خون‌ریزی می‌کند و به‌دست گرشاسب؛ پهلوان افسانه‌ای ایرانیان از بین می‌رود. این حکایت غریب که هنوز هم برخی مردمان ناحیه دماوند امروزی به آن باور دارند و سروصداها و غرش‌های گاه به گاه درون دماوند را ناله‌های همان ضحاک به بند کشیده می‌دانند، حکایتی است که همه آن شاعران قدیمی که نامشان را بردیم شعرشان را به نوعی با محوریت آن سروده‌اند و در سروده‌شان از دماوند به‌عنوان زندان بدکاران یاد کرده‌اند ، یا همان کوهی که آرش برای تعیین مرز ایران از فراز آن تیری رها کرد.

حالا فرقی نمی‌کند از دماوند با چه نام و عنوانی یاد کنیم؛ زندان بدکاران آن‌طور که فردوسی و ناصرخسرو و... می‌گویند یا کوه آرش یا کوه قاف که مولوی از آن سخن می‌گوید یا دیو سپید پای در بند، گنبد گیتی و مشت خشمگین بر فلک نواخته شده‌ای که ملک شاعران معاصر؛ محمدتقی بهار دماوند را به آنها تشبیه کرده است یا اصلا ساده‌تر از همه اینها اسطوره ملی ایرانیان و بلندترین کوه ایران و بلندترین آتشفشان خاورمیانه، با هر نام و عنوانی که خطابش کنیم، بی‌راه نیست اگر گفته شود به قدر همین شعر و ادبیات و تاریخ و فرهنگ این سرزمین باستانی، ارزشمند است و حفظ حرمت و سلامتش واجب؛ حرمتی که از هزاره‌های دور تا همین چند دهه پیش حفظ شده و تنها در 20 تا 30 سال اخیر مثل بسیاری از آثار ملی طبیعی و تاریخی‌مان به ساحتش بی‌حرمتی شده و به‌ورطه نابودی کشیده شده است.

غیر از همه آنها که درباره نام و عنوانش گفتیم و حکایات اسطوره‌ای و افسانه‌ای که برایش ساخته و سروده‌اند، باید این را هم اضافه کنیم که صحبت از طبیعت بی‌نظیری می‌کنیم که از زمان رضاخان تا همین حالا تصویرش روی واحد پولی و برگه‌های اسکناس یک‌هزار ریالی‌مان نشسته و اقتصادمان به قامت استوار آن تکیه زده است.

با این همه عنوان و اعتبار و افتخار اما امروز که برگی از تقویم‌مان به نامش جلا خورده و باید هیمه‌های جشنی باشکوه در اطراف دامنه‌های پرچینش روشن شود و غریو شادی و دست افشانی از وجود سالم و مبارکش سرزمین تهران و مازندران و قم و ورامین را در گرداگردش پر کند، باید بنشینیم و آه و افسوس سردهیم و یکی یکی دردهایش را بشمریم و برای تن خسته و زخمی و پاره پاره‌اش بگرییم و در این میان نفهمیم که باید تیر خشم‌مان را روانه معدن‌هایی کنیم که باوجود اعتراض‌های گسترده محیط‌زیستی در سال‌های اخیر و بگیر و ببندهای فراوان، هنوز جای جای سینه اش را می‌شکافند و کامیون کامیون سنگ‌ها و کانی‌هایش را بار زده و به پایین دامنه‌ها سرازیر می‌کنند. یا از ساخت و سازهای غیرمجاز و بی‌رویه در دامنه‌های شمالی و جاده‌های متعددی که سینه‌اش را خراشیده و زخمی کرده و راه شکارچیان و زمین خواران را به دل آن باز کرده، بنالیم.

یا در سوگ مراتع سرسبز و دشت‌های پر گلش بنشینیم که تا همین 20سال پیش تا کمر پر از گل‌های رنگارنگ بود و حالا دیگر خبری از آنها نیست یا در چرای بی‌رویه دام‌ها از بین رفته اند یا در سال‌های اخیر و با گسترش گردشگری بی‌ضابطه زیر پای گردشگران جان داده و حتی بذرشان هم نابود شده تا جایشان وجب به وجب زباله‌های پلاستیکی و پسماندهای متعفن بروید.

این گردشگری افسارگسیخته

کوه دماوند سال 1381 در شمار مناطق چهارگانه ارزشمند از نظر حفاظت محیط زیست قرار گرفت و در 13تیر 1387 به عنوان نخستین اثر طبیعی ایران در فهرست آثار ملی این سرزمین به ثبت رسید؛ مثل همین امروز که برایش بزرگداشت گرفته ایم و نامش در تقویم مان نشسته است. همه این ثبت و ربط‌ها هم برای آن رقم خورد که این امانت حفظ شود و به آیندگان برسد؛ چنان‌که از هزاران سال پیش به ما رسیده است.

میراث طبیعی و پرغرور ایرانیان که نماد استواری این سرزمین هم هست و به مثابه کارخانه تولید آب برای ساکنان اطرافش می‌ماند، می‌توانست با این همه عنوان و افتخار و تاریخچه فرهنگی یکی از برترین‌های جهان درنوع خودش باشد و نامش در فهرست میراث جهانی هم بنشیند و برای سال‌ها چرخ‌های صنعت گردشگری خطه شمال و مرکز ایران را بچرخاند؛ حال آن‌که چرخ‌های این صنعت هنوز به چرخش نیامده در حال ایستادن است و دلیلش چیزی نیست جز بی‌برنامگی و گردشگری بی‌ضابطه و اصول و بی‌درو پیکر.

ردشگری‌ای که اجازه می‌دهد جمعیت انبوهی از گردشگر بدون درنظر گرفتن ظرفیت این اثر روی دامنه‌های آن روان شوند و واحدهای گردشگری -اقامتی چون قارچ در اطراف آن بروید و پذیرای همین گردشگران باشد که بوی متعفن زباله‌های مانده و قضای حاجت شان در گوشه و کنار پناهگاه‌ها بیداد می‌کند. حالا هم که تابستان با گرمای کلافه کننده‌اش از راه رسیده باید بیش از پیش شاهد روانه شدن دسته‌های 10تایی و 100تایی گردشگران و کوهنوردان روی سینه این طبیعت خسته باشیم.

هومن نجفی، کارشناس گردشگری است که از همین حالا نگران ماه‌های مرداد و شهریور است که به گفته او دماوند زیر پای انبوه گردشگران از نفس خواهد ایستاد. نجفی معتقد است دماوند که اسطوره ملی ایرانیان است، می‌تواند شاخص گردشگری کشور ما باشد، به شرط آن‌که مثل همه کوه‌های بزرگ و مهم دنیا متولی خاص خودش را داشته باشد و مثل فوجی و آرارات و کوه‌های هیمالیا و حتی پامیر برنامه اصولی گردشگری برایش تعریف و اجرایی شود.

دامنه نوردی و قله نوردی در این کوه‌ها آن‌طور که نجفی می‌گوید اصول و برنامه دارد؛ اصلا باید از مدت‌ها قبل نوبت بگیری و بعد سمت آنها بروی، نمی‌شود یک شب اراده کنی بروی فوجی و صبح روز بعد با دوستانت در دامنه‌هایش بدون راهنمای کاربلد و باسواد محلی بچرخی و حالش را ببری.

دماوند اما بی‌سر و سامان است آنقدر که به گفته این طبیعتگرد، جبهه جنوبی‌اش معروف به اتوبان است و گروه‌های صدنفری در آن تردد می‌کنند و پیامد رفت‌و‌آمدشان انبوه زباله‌هایی است که از آنها برجای‌ می‌ماند.

دماوند بی‌سر و سامان است، چون هیچ مامور و محیط‌بانی نیست که به گردشگران هشدار بدهد زباله نریزید وگل‌ها را لگد نکنید. چون هیچ متولی دلسوزی ندارد که بگوید ورود گردشگر خارج از ظرفیت دماوند ممنوع و برای این ممنوعیت برنامه‌ریزی کند و آن را به اجرا درآورد. جلوی معدن‌کاوی‌ها و جاده‌کشی‌ها و زمین‌خواری‌ها و ساخت و ساز توی سینه‌کش دماوند زیبا را بگیرد و بگوید دماوند دارد می‌میرد، به خودتان بیایید. بگوید حاضریم برای فرزندان‌تان تورهای یکروزه بگذاریم تا از سنین ابتدایی و دبستان بیایند با دماوند مهربان آشنا شوند و یاد بگیرند با آن چگونه رفتار کنند و چطور از آن مراقبت کنند.

چرا دماوند را می‌فروشید؟

حال و روز دماوند دل رضا چهکنویی، استاد طبیعت‌گردی را هم به درد آورده است تا بگوید چرا کسی حواسش به این اثر ملی نیست که منطقه گل زردش را در جبهه غربی دارند تکه‌تکه می‌کنند و می‌فروشند؟ مگر دماوند فروشی است؟ مگر دامنه‌های این غرور ایرانیان جای خانه و ویلاست؟ دامنه‌هایی که تا چند سال پیش یک حال و هوا و شرایط دیگری داشت، پر از گل بود؛ گل‌های رنگارنگ و شقایق‌های بی‌همتا که امروز خبری از آنها نیست.

چهکنویی می‌گوید اگر بلد نیستیم از دماوند حفاظت کنیم، کوه‌های مشابه آن در دنیا وجود دارد که به بهترین وجه ممکن مراقبت می‌شوند، برویم و از آنها یاد بگیریم. یاد بگیریم گردشگری اصول دارد، ظرفیت دارد، بی‌مجوز یا ورای ظرفیت طبیعت نباید باری به آن تحمیل کرد. دماوند دیگر تاب و توان پذیرایی از دسته‌های صدتایی و هزارتایی گردشگر و کوهنورد را همزمان با هم ندارد و حال آن‌که این جفا در حق دماوند تکرار می‌شود؛ درحق دماوند بی‌تکرار.

فاطمه مرادزاده - ایران / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها