سریال‌های ماهواره‌؛ کلیشه‌ای و خوش خط و خال

همچنان که خیلی‌ها برای جسم به دنبال خوراک سریع و در دسترس هستند، می‌توان برای ذهن نیز به دنبال فست فودهایی بود که با حداقل ایده و اندیشه ساخته می‌شوند، اما کسی که برای خودش حق انتخاب قائل است، برای سرگرم‌شدن و تماشای سریال‌های تلویزیونی نیز سراغ آثاری می‌رود که حداقل حرفی برای گفتن داشته باشند.
کد خبر: ۸۹۶۲۰۱
سریال‌های ماهواره‌؛ کلیشه‌ای و خوش خط و خال

ملودرام‌های خانوادگی به عنوان یکی از جدی‌ترین آثار نمایشی در تلویزیون می‌توانند بر موضوعاتی ساده و پیش پا افتاده متمرکز شوند و مخاطب را صرفا به واسطه نمایش مرزها و محدوده‌های ممنوع با خود همراه کنند یا فرصتی باشند برای پرداختن به پیچیدگی‌های روحی و شخصیتی انسان‌ها در قالب قصه‌های موثر و حتی آموزنده. این درست تفاوتی است که می‌توان در قیاس ملودرام‌های ماهواره‌ای و تلویزیون کشورمان شاهد بود.

عشق، خیانت و دیگر هیچ

مضمون اصلی تمام سریال‌های ماهواره‌ای که مخاطب ایرانی و فارسی‌زبان را هدف قرار داده‌اند، عشق و خیانت است و دیگر هیچ. در تمام این سریال‌ها بدون استثنا همیشه یک عاشق و یک خائن وجود دارد و به تبع آن، ماجرای شکست و انتقام نیز مطرح می‌شود و وقتی قرار است این فرمول جذابیت بیشتری پیدا کند، پای عشق‌های ممنوعه، خیانت‌ها و انتقام‌های نامتعارف به قصه باز می‌شود و مخاطب را در مسیر همذات‌پنداری با شخصیت‌ها و نقش‌ها به عقده‌گشایی هدایت می‌کند.

خشایار الوند، نویسنده فیلمنامه سریال‌های متعددی چون پایتخت، سریال‌های ماهواره‌ای را به لحاظ مضمونی این طور توصیف می‌کند: اغلب این آثار داستان ساده و دم‌دستی دارند، پیچیدگی ویژه‌ای در آنها وجود ندارد و صرفا قصه‌ها آب و تاب پیدا می‌کند تا آنجا که از یک ماجرای ساده بیش از چند صد قسمت تولید می‌کنند و طبیعی است که بخش زیادی از سریال، اضافه و بی‌کاربرد است.

الوند با تاکید بر ساده و همه‌فهم بودن مناسبات در این سریال‌ها، توضیح می‌دهد: آدم‌های خوب و بد هم در این آثار کاملا مطلق هستند و ما کمتر شاهد پیچیدگی‌های روحی شخصیت‌ها هستیم. بنابراین مهم‌ترین شیوه سازندگان این ملودرام‌ها برای جذب مخاطب بیشتر، سرک کشیدن به حیطه‌هایی است که مخاطب ایرانی آنها را در سریال‌های داخلی نمی‌بیند. روابط نامشروع، جذابیت‌های بصری، گریم و صحنه‌های پرآب و رنگ، تجملات و نماهایی که صرفا زیبا هستند و ممکن است حتی در تناسب با قصه نباشند و چیزهایی از این دست، ابزاری است برای جذب مخاطبان و نشاندن آنها پای قصه‌هایی که حرف زیادی برای گفتن ندارند. به گفته این نویسنده، سازندگان این ملودرام‌ها یک فرمول ساده پیدا کرده‌اند؛ یک قصه درباره عشق و خیانت که هر چه نامتعارف‌تر باشد، بهتر است، بعلاوه فضاسازی خوش‌آب و رنگ و شخصیت‌هایی که به طور مطلق خوب یا بد هستند مانند نامادری‌ یا همسر بد و این فرمول را به شکل‌های مختلف تبدیل به چندین سریال چند صد قسمتی می‌کنند.

شرط اول؛ قصه‌گویی

انسان در تمام طول عمرش و در طول تاریخ به شنیدن و پیگیری قصه علاقه داشته است؛ فرقی نمی‌کند مخاطب یک کودک باشد یا انسان بزرگسال یا حتی در قرن سوم هجری زندگی کند یا قرن بیستم میلادی. او در هر صورت قصه را دوست دارد، اما مهم این است که برای هر مخاطبی در هر دوره تاریخی و در هر سنی چه قصه‌ای با چه ویژگی‌هایی روایت می‌شود. بی‌شک قصه‌های ساده و تک‌بعدی برای مخاطب بزرگسال که ذهن رشد یافته دارند، از جذابیت‌های کافی برخوردار نیست.

سعید جلالی، نویسنده فیلمنامه سریال‌هایی چون آوای باران و دردسرهای عظیم، با تاکید بر این که سریال‌های ماهواره‌ای فقط با عبور از خط قرمزها توانسته‌اند موفق شوند، قصه‌های ایرانی را قوی‌تر و منطقی‌تر از سریال‌های ماهواره‌ای توصیف می‌کند. از نگاه این نویسنده، هر سریال ایرانی بی‌تردید حرفی پربار و نه سطحی برای گفتن دارد، کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌ها متنوع، منطقی و قابل تحلیل است، قصه پراکندگی ندارد و از انسجام کافی برخوردار است، دیالوگ‌نویسی در سریال‌های ایرانی تنوع دارد و متناسب با روحیات و ویژگی‌های شخصیتی هر نقش نوشته می‌شود و خط داستانی سریال‌‌های ایرانی از غنای بیشتری برخوردار است.

شرط دوم؛ صیقل‌کاری

هر قصه خام اولیه‌ برای روایت جذاب‌تر و بهتر نیاز به پرداخت و صیقل کاری دارد.سعید جلالی معتقد است، سریال‌های ایرانی از این پرداخت و صیقل‌کاری برخوردارند و در این باره توضیح می‌دهد: در سریال‌های ایرانی معمولا با یک خط داستانی قوی برخورداریم و جزئیات و ریزه‌کاری‌ها روی این خط داستانی سوار می‌شوند. البته شاید در همه فیلمنامه‌ها این اتفاق به بهترین شکل رخ ندهد، اما حتما نویسنده و حتی کارگردان برای قصه طراحی و ایده دارند.

وی اضافه می‌کند: سریال‌های ایرانی بسیار ظریف از کنار برخی مسائل عبور می‌کنند و به نکات عمیق‌تر می‌پردازند، اما همین مسائل در سریال‌های ماهواره‌ای به صورت عریان و مستقیم به نمایش درمی‌آید. همچنین در طراحی‌ شخصیت‌ها هم شاهد ریزه‌کاری‌هایی هستیم که عمدتا در سریال‌های ماهواره‌ای وجود ندارد و فرصتی برای تفکر و تحلیل و کنجکاوی باقی نمی‌گذارند.

این نویسنده به نکات مطرح شده، بازیگری و کارگردانی را نیز اضافه می‌کند و می‌گوید: بدترین بازیگران ما هم از بهترین بازیگران سریال‌های ماهواره‌ای بهتر بازی می‌کنند. کارگردان‌های ما هم عمدتا برای اجرای هر فیلمنامه‌ای طراحی دارند و سبک و سیاقی هر چند ساده را در پیش می‌گیرند، اما در سریال‌های ماهواره‌ای،‌ این طراحی در ضعیف‌ترین شکل هم دیده نمی‌شود.

مخاطب متوقع‌تر

برتری ذاتی و تکنیکی سریال‌های ایرانی در مقایسه با آثار ماهواره‌ای برای بسیاری پذیرفتنی است در حالی که همزمان مخاطب به سریال‌های داخلی انتقاد می‌کند و از کنار معایب و ضعف‌هایش بسادگی نمی‌گذرد.

سعید جلالی معتقد است، مخاطب ایرانی از رسانه ملی سریال‌های خوب و قوی می‌خواهد و هرگاه یک اثر خوب و باکیفیت از تلویزیون به نمایش درآمده، تماشاگران سریال‌های ماهواره‌ای نیز به تماشای این سریال‌های خوب و با کیفیت نشسته‌اند.

از نگاه این نویسنده که ملودرام‌های خانوادگی را یکی از ژانرهای لازم و ضروری در کنار دیگر ژانرهای تلویزیونی می‌داند، مخاطب ایرانی از رسانه ملی توقع بیشتری دارد چراکه همیشه آثار باکیفیت بهتر از آن تماشا کرده است. وی در این باره تصریح می‌کند: مخاطب از سریال‌های ماهواره‌ای توقع قصه منطقی و درست ندارد، اما اگر در سریال‌های ما جایی از مناسبات، رویدادها و واکنش‌های شخصیت‌ها از منطق کافی برخوردار نباشد حتما به آن خرده خواهد گرفت چون از رسانه ملی سریال‌هایی تماشا کرده که قصه‌هایی درست با ارکان منطقی و دقیق داشته‌اند. این فیلمنامه‌نویس، دلیل علاقه و توجه برخی مخاطبان را به سریال‌های ماهواره‌ای در رنگ و لعاب این سریال‌ها می‌داند و معتقد است، همیشه با قصه‌های زیبا و متنوع از گونه‌های مختلف می‌توان بر تنها جذابیت سریال‌های ماهواره‌ای فائق آمد.

فصل پایان

اگرچه قصه عشق به هر زبان که بشنویم نامکرر است، اما قصه عشق‌های نامتعارف و خیانت‌های غیرواقعی و آدم‌های سطحی و تک‌بعدی تا جایی شنیدنی است و نمی‌تواند برای همیشه حتی مخاطب ساده‌انگار را با خود همراه کند. احتمالا به همین دلیل است که تولیدکنندگان سریال‌های ماهواره‌ای درصدد برآمده‌اند با جذب چهره‌های نو از داخل کشور، شوق از دست رفته را به تماشاگران خود بازگردانند.خشایار الوند، جذابیت‌های بهره گرفته شده در سریال‌های ماهواره‌ای را آنی و گذرا می‌داند و معتقد است: تب اولیه سریال‌های ماهواره‌ای فروکش کرده و باز هم فروکش خواهد کرد مگر این که بتوانند قصه‌های عمیق‌تر و متنوع‌تر روایت کنند چراکه فرمول فعلی قطعا تاثیرش را کم‌کم به صورت کامل از دست خواهد داد.

این داستان‌های رنگین

هر قدر که در سریال‌های ماهواره‌ای، شخصیت‌ها و نماها آب و رنگ دارند در سریال‌های ایرانی شاهد قصه‌های متنوع و رنگارنگ هستیم؛ قصه‌هایی که هر کدام با دیگری تفاوت‌های جدی در مضمون و فضاسازی دارد و حتی اگر به عشق می‌پردازد یا آن را در بستر تاریخ روایت می‌کند یا یک رویداد ملی یا در تعارضات بین نسل‌ها که در نهایت حرف‌های تازه‌ای برای گفتن داشته باشد.

از سریال‌هایی با داستان‌های متنوع مانند آرایشگاه زیبا، پدر سالار، خانه سبز، شب دهم، کاکتوس، میوه ممنوعه، روزی روزگاری، زیر تیغ، مدار صفر درجه، در چشم باد، مدینه، پهلوانان نمی‌میرند، آوای باران، ثریا، کیف انگلیسی و ده‌ها اثر دیگر می‌گذریم و به داستان‌ چند نمونه از سریال‌هایی که از ابتدای امسال یا سال گذشته از شبکه‌های رسانه ملی پخش شده می‌پردازیم.

«دوردست‌ها» که این روزها از شبکه یک به نمایش در می‌آید، داستان دختر جوانی است که در دنیای معادلات پیچیده کار و تجارت، با تکیه بر درستی و قانونمداری در رفع یک بحران بزرگ حرفه‌ای و خانوادگی فائق می‌آید.

قصه سریال «زعفرانی» درباره خانم و آقای زعفرانی است که سال‌ها پیش سه خواهر و برادر را به فرزند‌خواندگی پذیرفته‌اند و حالا دزدی که به دنبال سند تنها دارایی آنهاست، به این راز پی برده و قصد اخاذی از آنها را دارد؛ اما خانم و آقای زعفرانی تصمیم می‌گیرند به جای باج دادن، حقیقت را به فرزندخوانده‌هایشان بگویند.

در سریال «قرعه» چند خانواده تهرانی که با هم یک صندوق خانوادگی ایجاد کرده‌اند، بر سر قرعه‌کشی نزدیک به ایام نوروز دچار مسأله می‌شوند. این سریال روایتی است از خانواده‌های متوسط رو به پایین جامعه که همراهی‌ها و تعارضات آنها کنار هم به نمایش در می‌آید. در آغاز امسال یک سریال متفاوت دیگر نیز به نمایش درآمد که فارغ از هر نقدی در متن و کارگردانی، موقعیت‌های بی‌سابقه‌ای را به نمایش می‌گذاشت. در سریال «بیمار استاندارد» زندگی جوانی به نمایش درآمد که حرفه‌اش بازیگری برای روانپزشکان و فارغ‌التحصیلان این رشته بود.

همچنین «پشت بام تهران» ـ که سال گذشته به نمایش درآمد ـ داستان یک ضدقهرمان را به تصویر کشیده بود و به این بهانه نقش مسئولیت‌پذیری را به عنوان اصلی‌ترین مقوله در تعیین سرنوشت افراد تحلیل کرده است.

سریال‌های «درحاشیه 1و 2» نیز طی سال گذشته دو فضا و روایت متفاوت را که البته در امتداد هم بوده‌اند به نمایش گذاشتند.

در فصل اول قصه‌هایی درباره چند پزشک قلابی و در پی آن فضای بیمارستان‌ها و مناسبات بین بیماران و پزشکان به نمایش درآمد و در فصل دوم که پزشکان قلابی راهی زندان شدند، اتفاقاتی افتاد که در ارتباط با این محیط تازه اگر از جذابیت کافی برخوردار نبوده، دست‌کم متنوع و متفاوت بوده است.

ام‌البنین دیوسالار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها