«فرجامی» عبرت‌آموز؟!

سینما پدیده‌ای بی‌رحم است. از قدیم‌الایام براین واقعیت تاکید شده‌است. سهل و ممتنع است، همچنان‌که تلخ و شیرین است. حلاوت سینما با هیچ نوع دیگری قابل قیاس نیست. همین طعم لذت‌بخش آن است که قربانی می‌گیرد. دو روی سکه آن، شهرت و تخصص است. معروفیت و زبانزد شدن همه را قلقلک می‌دهد، برای همین است که بازیگری پرطرفدارترین حرفه سینماست.
سینما پدیده‌ای بی‌رحم است. از قدیم‌الایام براین واقعیت تاکید شده‌است. سهل و ممتنع است، همچنان‌که تلخ و شیرین است. حلاوت سینما با هیچ نوع دیگری قابل قیاس نیست. همین طعم لذت‌بخش آن است که قربانی می‌گیرد. دو روی سکه آن، شهرت و تخصص است. معروفیت و زبانزد شدن همه را قلقلک می‌دهد، برای همین است که بازیگری پرطرفدارترین حرفه سینماست.
کد خبر: ۱۴۱۴۶۰۶
نویسنده محمد تقی فهیم | منتقد سینما

سهل گرفتن سینما خطرناک‌ترین رویه مواجهه با آن است. حداقل وضعیت پیش‌آمده درباره دست‌کم گرفتن سینما، افتادن به ورطه ابتذال است، و در گرایش‌های مثلا کارگردانی نقض حقوق تماشاگر و در نهایت نابودی سینما را در پی دارد؛ پس سینما کار سختی است (و بی‌رحمی آن از همین دشواری می‌آید) چنانچه با فعالیت کارگران معدن مقایسه شده است.
مروری بر مصاحبه‌های «فریماه فرجامی» که پس از فوتش در رسانه‌های مختلف منتشر شده‌است، در عین برملا کردن واقعیت‌های دهشتناک حاشیه سینما، برای هر هنرجو و اهل سینمایی به شدت عبرت‌آموز است. خدابیامرز فرجامی از جمله بازیگران آرمانخواه گرایش روشنفکری سینما بود. او می‌گوید: «فریماه دوست داشت قهوه را در رم بخورد. پاییزها کنار سن قدم بزند. در هوای مه‌ آلود لندن دوستان قدیمی را ببیند، اما در تهران چیزهایی بود که مرا نگه‌داشت.» فرق فرجامی با خیلی دیگر از وادادگان در همین درک از «چیزهای تهران» بود که بالاخره نگهش داشت. قدم زدن کنار رود سن و هوای مه آلود لندن آرزوی غالب روشنفکران حوزه‌های مختلف در طول تاریخ معاصر بوده‌است. دل کندن از اینجا و دل دادن به محیط بیگانه غرب، تمایز روشنفکران از یکدیگر بوده‌است. همچنان‌که فرجامی «اینجا» را برگزید و خود را وقف پروژه‌هایی کرد که در دایره مدعیان قرار می‌گرفت؛ ولی روز به روز بیشتر کنار گذاشته‌شد. او که با تولیدات نازل و سطحی میانه‌ای نداشت، وارد تفاهم با صاحبان این آثار هم نمی‌شد، ولی در سوی خودش هم جز نامهربانی چیزی نمی‌دید، برای همین بازیگری را «چیز عجیب و غریبی» بر‌می‌شمرد، غافل ازاین‌که بازیگری شغل است اما این بازیگران هستند که عجیب و غریبند تا حدی که عامل رشد و ترقی خود را به نسیان می‌سپرند. در واقع فرجامی از همین ناحیه ضربه خورد. البته مرگ حق است و کسی عمر نوح ندارد. ایشان نیز جوانمرگ نشد، ولی از سال‌ها قبل دچار بیماری و خانه‌نشینی بود. وضعیت پیش آمده برای بازیگری که انتخاب‌کننده نقش بوده و دوره‌ای به شهرت رسیده‌بود، فراموش شدنش، فرقی با مرگ جسمی ندارد.
سینما بستری به‌شدت لغزنده است. اینجا محیط رها کردن دربست «خود» نیست. اینجا باید خود‌سازی کرد. لحظه‌ای نباید خود را به فضای موجود سپرد. در اینجا پیغمبری وجود ندارد اما تا بخواهید شیطان در کمین است. اگر فکر کنیم ورزش دائمی و بدن روی فرم کفایت می‌کند، اولین قدم باختن را برداشته‌ایم. اما ورزش روحی و افزایش سطح دانش اجتماعی جزو ضرورت‌های اولیه است، همچنان‌که بالا بردن سطح درک از ماهیت هنر، در همراهی با پایین کشیدن فتیله انتظار از دیگران، می‌تواند حرکت در مسیر پر پیچ و خم سینما را تسهیل کند. خلاصه این‌که اینجا اگر کسی کم بیاورد، حداقلش «خود‌ویرانی» به بار می‌آورد، لذا تا بی‌نهایت باید خود را بسازد وگرنه در برابر بادهای معمولی قامت خم خواهدکرد. سینمای بدهکار سرمایه‌داری مدرن و در راس‌ آن فرهنگ غرب، دائم قربانی می‌گیرد. قربانیان اندیشه‌مندی و هنر مباح، آماری قابل توجه دارند؛ برای همین است که فرجام فرجامی به ندامت از شغل بازیگری ختم می‌شود و با یک عمر آفرینش نقش‌های مهم، فریاد می‌زند که «کاش هیچ‌وقت بازیگر نمی‌شدم» و نهایتا از متظاهران هنر غمگین است و تیرخلاص را به مدعیان روشنفکری و تاجران سینما می‌زند: «ژست فایده ندارد، باید هنرمند بود.»

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها