گفتگو با نویسنده و دو تن از راویان کتاب حوضِ خون به مناسبت رونمایی از تقریظ رهبر انقلاب

روایت ما قصه و افسانه نبود

مقاومت یک زن برای آزادی

از تماشای عکس معروفش سیر نمی‌شدم. جوان زیبای داخل سنگر که روی پیکر هم رزمش افتاده و هر دو به شهادت رسیده بودند هر چشمی را گرفتار خود‌ می‌کرد. سرم را چرخاندم به طرف یادگاری‌های به جا مانده از شهید. گرد و غبار فراموشی بدجوری روی وسایل را گرفته بود. نامه‌ای رنگ و رو رفته توجهم را به خود جلب کرد. نزدیک‌تر رفتم تا نشانی پشت نامه را بخوانم. طولی نکشید که جلوی ساختمانی در محله استاد معین ایستادم و زنگ خانه را فشار دادم.
کد خبر: ۱۳۹۱۴۷۴
نویسنده مرتضی اسدی - نویسنده قصه ننه‌علی
قرار مصاحبه را همان جا گذاشتم و برگشتم خانه. دو سه روز بعد کار مصاحبه شروع شد. بعدازظهرها از محل کار یک راست‌ می‌رفتم پای صحبت‌های خانم همایونی مادر‌ می‌نشستم. همان جلسه اول متوجه تفاوت اساسی خاطرات شدم. بعد از دو جلسه مصاحبه سه ساعته با کلی شک ادامه کار را متوقف کردم. واکنش‌های پدر شهیدان شاه‌آبادی در برابر مشکلات زندگی و شهادت فرزندانش برایم بسیار عجیب بود. یعنی با آن چیزی که من تا آن روز از پدر شهدا دیده بودم زمین تا آسمان فرق‌ می‌کرد. خانم و آقای شاه‌آبادی پدر و مادر شهیدان شاه‌آبادی دو نقطه مقابل هم بودند. هزار دلیل و توجیه برای خودم تراشیدم که نباید این خاطرات چاپ شود! گیرم که مجوز دادند، واکنش مخاطب به این همه رنج و سختی چه خواهد بود؟! مگر‌ می‌توان گفت پدر دو شهید... نه! نمی‌شود. اصلا کسی باور‌ می‌کند مادر شهیدی برای سیر کردن شکم فرزندانش چه کارهایی کرده؟! نه باور نمی‌کنند. نباید این بخش از جنگ را با صدای بلند فریاد زد. از قدیم گفته‌اند سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند.
دو سال از اولین دیدار من با مادر شهیدان شاه‌آبادی گذشت. گاهی که حاج خانم جویای احوالم‌ می‌شد عرق شرم بر پیشانی‌ام‌ می‌نشست. نظر تعدادی از دوستان اهل قلم را درباره این سوژه پرحاشیه پرسیدم. واکنش‌ها متفاوت بود. عده‌ای گفتند: «نه! ننویس. حرمت پدر شهید شکسته می‌شه. آبروی خانواده شهدا...!» قانون طلایی میانه را به من آموخت و گفت: «اگر قرار است از بدی‌های یک شخصیت بنویسی علت و ریشه‌اش را هم برای مخاطب بگو بدون این‌که قضاوت کنی...» نظر کارشناسان و ریش‌سفیدان ادبیات پایداری حجت را بر من تمام کرد. گوشی را برداشتم و با حاج خانم تماس گرفتم. زمستان سال1399 بود. بیش از 10جلسه سه ساعته صبح زود به خانه‌اش‌ می‌رفتم و ظهر با یک ظرف غذا که از شب قبل برایم کنار گذاشته بود بیرون‌ می‌آمدم. من برای نوشتن زندگینامه صاحب عکس معروف داخل سنگر به خانه خیابان استاد معین پا گذاشته بودم. اما شخصیت و سیره زندگی ننه علی به مراتب مهم‌تر بود و یقین دارم شهدای آن خانه مرا به‌خاطر مادرشان به آنجا کشاندند. ننه علی برای من نامی سراسر مقاومت است. مقاومت یک زن برای آزادی.

منبع: ضمیمه قفسه روزنامه جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها