سایه بلند حاج قاسم

خبر مهم این روزها برای من و حتما خیلی‌های دیگر، انتشار وصیت‌نامه حاج قاسم است.
کد خبر: ۱۲۶۰۱۷۶

برای من که بارها توفیق دیدنش را از نزدیک داشتم وسایه‌اش به جای پدر شهیدم، بالای سرم بود و بارها گرمای آغوشش را حس کرده بودم، دشوار است پشت نام بزرگش «شهید» بنویسم و از وصیت‌نامه اش حرف بزنم. گیج و حیرت از بهت 40 روزه این داغ، وصیت‌نامه اش را مرور می‌کنم. برای همه ما و هر قشر، حرف‌های مهمی زده است؛ برای مجاهدان، سیاستمداران، نظامی ها، علما، عموم مردم و البته ما خانواده شهدا.

یکی از مهم‌ترین توصیه‌ها در این وصیت‌نامه، پرهیز از تفرقه است؛ چیزی که در رفتار و زندگی پر برکتش هم همیشه پررنگ بود. آنها که توفیق همنشینی با حاج قاسم را داشته اند، تایید می‌کنند حفظ وحدت بین تمام افراد جامعه البته با تکیه بر ارزش‌ها، مشترکات و حفظ اخلاق و رفتار انسانی و اسلامی به دور از اختلاف سلیقه‌ها و بی‌تقوایی را در رفتارش به دیگران می‌آموخت و حالا در وصیت‌نامه‌اش آورده است.

حاج قاسم - که من و همه فرزندان شهدا با افتخار عمو جان صدایش می‌زدیم و می‌زنیم - محبت خاصی به خانواده شهدا داشت و می‌گفت شهیدزادگان را باید بویید. حتما در وصیت‌نامه‌اش خوانده‌اید که نوشته بود:«روزانه با صدها فرزند و پدر و مادر شهدا مانوس بودم» و هر وقت ما را می‌دید و با آن مسوولیت و مشغله در هر حالی بود، لبخند از صورتش پاک نمی‌شد. وقتی فشار در منطقه طاقت عموجان ما را طاق می‌کرد، تماسی هر چند کوتاه می‌گرفتند و می‌فرمودند حقیر و رفقا برایش دعا کنیم.

یک‌بار تماسی گرفتند و خواستند با رفقای شهید زاده‌ام به دیدارش برویم. تاکید داشتند جناح و رفتار سیاسی در انتخاب بچه‌ها تاثیر نداشته باشد. برای او، همه ما عزیز بودیم؛ مانند پدری که هر فرزندش نگاه و سلیقه‌ای دارد و برای او فقط مهم، پدر بودن و اتحاد بین فرزندانش بود.

روز موعود رسید و گرد او صمیمانه نشستیم. یکی از شهیدزادگان شروع به بحث سیاسی کرد و عمو فقط با لبخند نگاهش می‌کرد؛ لبخند پدرانه‌ای که ما عاشقش بودیم. صحبت‌های آن عزیز که به پایان رسید، عمو بدون هیچ صحبت سیاسی گفت:« بابا جان چرا بد نشستی؟ کمرت درد می‌کند؟» عزیزمان جواب داد:« در ۸۸ برای دیدن اوضاع رفته بودم که خودم هم مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و دیسکم پاره شد.»غم به دل عمو نشست و از دوست‌مان خواست به روی شکم بخوابد. باور می‌کنید شروع کرد به ماساژ دادن کمر رفیق ما. من آن لحظات فقط نگاه می‌کردم؛‌ می‌گریستم که ژنرال سرشناس جهان چطور از سر مهربانی، جوانی را ماساژ می‌داد که شاید از دیگران تندی و تلخی هم شنیده بود. نه که خیال کنید با فرزندان شهدای نامدار و شناخته شده چنین بود. کافی بود فرزند شهید باشی تا سهمی از محبت حاج قاسم داشته باشی بدون آن‌که خط و ربط سیاسی ات نقشی در تعیین این سهم داشته باشد. سایه بلند و بزرگ حاج قاسم روی سر همه ما بود. حاج قاسم سلیمانی - که بهشت خدا ارزانی‌اش باد- با آن همه مسوولیت و گرفتاری، بیش از آنچه تصور کنید با فرزندان و خانواده‌های شهدا در ارتباط بود و مشکلات آنها را پیگیری می‌کرد.شک ندارم خدا به وقت و زمان او هم برکت داده بود که می‌توانست این همه کار را با هم پیش ببرد. بارها می‌شد تماس می‌گرفت و درمورد مشکلات بچه‌ها با من صحبت می‌کرد. این روش عموی مهربانی بود که حالا سایه‌اش بالای سر ما نیست. پاداش این همه بزرگی و محبت در کنار آن همه تلاش و مجاهدت به تعبیر رهبر عزیزمان باید حتما شهادت می‌بود.
ناگفته از عموی شهید ما کم نیست و اگر لیاقتی باشد به مرور بیان خواهد شد، اما همزمان با انتشار وصیت‌نامه‌اش،این خاطره را بهانه‌ای کردم که بگویم به گمان من وحدت همه آن چیزی است که ما برای امروز جامعه به آن نیاز داریم و حاج قاسم هم بسیار بر این موضوع تاکید داشت. اگر به این وصیت‌نامه سیاسی-الهی عمل کنیم روح تازه ای در انقلاب دمیده می‌شود و جهانیان متحیر خواهند شد و ان شاءا... مقدمات فرج امام زمانمان خواهد بود.

محمدمهدی همت / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها