روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی.
کد خبر: ۱۲۳۶۳۵۵
پادکست | سفرنامه صوتی «شاید اربعین» (روز بیست وسوم - قسمت سوم)

زد پشتم. دیدم جوونیه نوشابه به دست!
ناگهان نوشابه رو ریخت روی صورتم! از باب کاهش سوزش چشمام.
اینجا عده‌ای نوشابه به دست بین جمعیت مدام به گازگرفته‌ها می‌رسن. نمی‌دونم نوشابه چه تاثیری داره! برای من که نداشت!
همه گوشی به دست بودن. بعضیا تند تند سلفی میگرفتن. به ندرت می‌شد خانمی رو توی معترضین پیدا کرد. اعتراضات مردونست. شاید بخاطر خشونت و کشته‌های روزای گذشته.
ناگهان گوله ی گازاشک‌آوری خورد به نوجوونی تو چند متریم. نوجوون دیگه ای چفیه به دست، سریع پرتابش کرد گوشه‌ای. مصدوم رو هم سوار موتورای سه چرخ کردن. این موتورا عجیب موثرن توی تظاهرات. کوچیکن و اغلب دست نوجوونا. مدام در حال بوق زدن هستن و کارشون انتقال مجروحین به آمبولانس. آمبولانسا و ماشینای آتیش‌نشانی هم گُله‌به گُله وایسادن.
رفتم جلوتر؛ نقطه صفر درگیری توی میونه‌ی پل جمهوریه. ۲۰-۳۰نفر پشت چندتا ایرانیت پناه گرفتن. از لای ایرانیت‌ها دید زدم؛ چند متر جلوتر، پلیس با بلوکای سیمانی به ارتفاع دو متر، راه رو بسته. از بالای بلوکا مدام گازاشک‌آور شلیک می‌کنن توی جمعیت.
صحنه واقعی جنگه. صدای بوق موتورای سه‌چرخه و آژیر آمبولانس‌ها پخش شده توی فضا. هرچند دقیقه یک گازاشک‌آور شلیک می‌شه وسط جمعیت. نفس کشیدن رو سخت می‌کنه اما جمعیت متفرق نمی‌شن.
ترکیب جمعیت اما چند وجهیه؛ بعضیا فقط سرود می‌خوندن، بعضیا با شاخه‌های گل و بنرهایی توی دستشون اومدن. پیرمردی شاخه گل تو دست داشت و یک بنر که نوشته بود:
«نازل اخذ حقی» یعنی بیا حق من را بگیر.
جوونی دیگه بنری در دست داشت:
«سلمیه: لم اخرج اشرا و لا بطرا و انما خرجت لطلب اصلاح فی بلدی...»
یعنی این پیام صلحه و من از روی غرور و تکبر و طغیانگری قیام نکردم، من برای اصلاح در سرزمینم قیام کردم.
.
بعضی اما سعی دارن از سد پلیس رد بشن و از وسط پل رد بشن. نمی‌دونم اون طرف پل چه خبره! اما بعضی میل فراوان به درگیری با پلیس دارن. برعکس عده‌ای دیگه که فقط شعار می‌دن و سرود می‌خونن.
گوش تیز می‌کنم اما چیزی از شعارها نمی‌فهمم.
همچنان پشت ایرانیت‌ها وایسادم. شارژ گوشی‌ به سختی نفس می‌کشه. خودم رو کشیدم کنار ایرانیتا. خم شدم که دید بزنم و چندتا عکس بگیرم. فوکوس کردم که ناگهان گوشم شروع کرد به سوت کشیدن! حس کردم دارم خفه می‌شوم. یهو پام داغ شد. دست زدم دیدم ران پام خیس شده...

منبع: جام جم آنلاین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها