گفت‌وگوی جام‌جم با رضا فیاضی، بازیگر سریال خاطره‌انگیز «خودرو تهران - 11»

مرگ را باور کنیم تا زندگی ر‌احت شود

یکی از خاطره‌انگیزترین آثار مرضیه برومند، مجموعه «خودرو تهران - 11» است که سال 76 -75 از شبکه تهران پخش ‌شد. این سریال که این روزها دوباره روی آنتن شبکه پنج سیما رفته،‌ مجموعه‌ای اپیزودیک است که ماجرای گردش یک پراید میان خانواده‌های مختلف و از طبقات متفاوت جامعه را تعریف و به این بهانه بیننده را در هر قسمت با قصه تازه‌ای همراه می‌کند.
کد خبر: ۱۱۶۱۶۵۵
مرگ را باور کنیم تا زندگی ر‌احت شود

شما یکی از بازیگران سریال خودرو تهران - 11 هستید که این روزها دوباره از شبکه پنج در حال پخش است. چه شد به این مجموعه پیوستید؟

من از سالها پیش با مرضیه برومند همکاری میکردم. اصلا آغاز کار بازیگریام در تهران با ایشان بود. من ورودی سال 54 دانشکده هنرهای زیبا هستم و مرضیه خانم سال بالایی ما بود. یک گروه تشکیل داد و من از آن ابتدا با آنها کار میکردم. مثلا «یک، دو، سه همه با هم» یک تئاتر ترکیبی عروسکی بود که من و مسعود کرامتی در آن نقش روباه را داشتیم. سال 55 من و خانم برومند یک سریال با نام گلباران بازی کردیم. ایشان نقش ننه سرما و من نقش توفان را داشتم. فکر میکنم رضا بابک نویسنده و کارگردان بود.

حال و هوای کار کردن با خانم برومند چگونه است؟ شنیدهایم ایشان سر کار خیلی جدی و حتی گاه
بد اخلاق هستند!

خانم برومند خیلی خاص و در کار بسیار جدی است. با اینکه بعضیها میگویند ما در کار از خانم برومند میترسیم اما پشت صحنه سریالهایش که باشی میفهمی مهربانیهای خاص خودش را دارد. یک نمونهاش را که به خاطر دارم این است که من مدتی سر سریال قصههای تابهتا دچار افسردگی بودم و میگفتند اگر نمک میوه مصرف کنی برایت خوب است. این را در جمع تعریف کردم و ایشان سریع کسی را فرستادند برایم تهیه کند. از این اخلاقها دارد و گاه کارهایی میکند که شما ممکن است از یک مرد انتظار داشته باشید؛ مثلا اگر لازم باشد میایستد و برای گرفتن حق دعوا میکند! یادم هست برای زیزیگولو شب در حال تمرین بودیم که آقایی از ساکنان آن محل شروع به عربدهکشی و اعتراض کرد و گفت چرا نمیگذارید بخوابیم!؟ خانم برومند چنان با او برخورد کرد که دیگر هیچوقت پیدایش نشد! هرگز این صحنهها را یادم نمیرود.

سریالی مثل خودرو تهران - 11 چه ویژگیهایی دارد که تماشایش بعد از 20 سال، همچنان برای مخاطب جذاب است؟

باتوجه به اینکه آن زمان تعداد شبکهها کمتر بود ولی کیفیت برنامهها بهتر بود. الان تعداد زیادی شبکه داریم که نمیشود گفت همه برنامههای آنها جذابیت دارد.بودجه مناسبی هم برای کارها تعریف نمی شود. این به شرایط اقتصادی هم برمیگردد که همه ما با آن دست به گریبانیم و برایمان قابل فهم است.امیدوارم در این شرایط کنار هم بایستیم تا از بحران عبور کنیم.

خاطرهای از سریال خودرو تهران - 11 دارید؟

خاطرهها زیاد است. یادم میآید رضا ژیان تازه از آمریکا به ایران آمده بود و تا جایی که به خاطر میآورم در این مجموعه نقش راننده را بازی میکرد و من نقش استوار را داشتم. آقای ژیان باید یک مسیر کوتاه را با ماشین عقب عقب میآمد اما بلد نبود و برای همین مجبور بود برای برداشتهای بعدی مدام دور بزند تا سر جای اولش بایستد، در صورتی که کافی بود خیلی کم دنده عقب بیاید.

مثل مرحوم ژیان، بسیاری از جمله فهیمه راستکار، حمیده خیرآبادی، مرتضی احمدی و سروش خلیلی در این مجموعه حضور داشتند که امروز در قید حیات نیستند.

بله. ما اخیرا آقایان عزتا... انتظامی و ضیاءالدین دری را هم از دست دادیم. من با هر دو عزیز کار کرده بودم. هیچ وقت کار کردن در کنار استاد انتظامی را فراموش نمیکنم. در روز واقعه و چند کار دیگر با ایشان همکاری داشتم و برای آقای دری هم در کلاه پهلوی بازی کردم. از دست دادن این عزیزان سخت است اما کاری نمیشود کرد؛ نوبت ما هم میرسد. این همیشه شعار من است اگر مرگ را باور کردی زندگی سادهتر میشود. امیدوارم خودم هم آن را رعایت کنم و از زندگی لذت بیشتری ببرم. کتاب «سهشنبهها با موری»را خواندم و خیلی از آن خوشم آمد.این کتاب دقیقا به چنین موضوعی میپردازد.

شما به کتاب و قصهنویسی هم علاقه دارید و مدتی در رادیو هفت قصههای کودکیتان را میخواندید.

یک جورهایی میشود گفت قصههای کودکی خودم بود. خیلی از آنها در چند کتاب از جمله قصههای ملی، صندوقچه اسرار آمیز و چند داستان دیگر چاپ شد. خوشبختانه انتشارات خوبی مثل امیرکبیر، نگاه و مروارید آثارم را چاپ کردهاند. رادیو هفت هم تمام شد. خیلی از آن کار راضی هستم و از انجام آن هیچ انتظار مالی هم نداشتم و اصلا یادم نمیآید حرف دستمزد زده باشم چون آقای ضابطیان و گروهش را دوست دارم و به خاطر دستمزد این کار را نکردم.

الان مشغول چه کاری هستید؟

این روزها رمان دومم به اسم پرسه در پاریس مجوز گرفته و در حال چاپ است. قصهاش در مورد سه دختر است که از کودکی با یکدیگر آشنا میشوند و هر کدام به نوعی زخم خورده مردان هستند و تصمیم میگیرند ازدواج نکنند. امروز هر سه جراح بزرگی هستند و اما... امیدوارم مردم باقیاش را در کتابم خوانند.

پس بازیگری چه؟

چند سالی است در این زمینه کار نکردهام و در حال حاضر در جزیره کیش کتابفروشی زدهام و در عین حال تدریس هم میکنم. کلاس بازیگری دارم و در آن با بچهها کار میکنم که تا امروز خروجی خوبی داشته است. ناگفته نماند وجودم آن طرف است و دوست دارم دوباره کار تصویر انجام دهم اما کاری از دستم برنمیآید. نمیتوانم برای کار التماس کنم و به همین دلیل تا شرایط مناسبی فراهم نشود، کار نمیکنم.

بله مدتهاست کمتر شما را در قاب تصویر میبینیم

کار نیست و تازه وقتی کار هم انجام میدهی و پخش میشود برای دریافت دستمزدت باید التماس کنی. آن وقت شما فکر کن مبلغ قرارداد سال گذشته ات را اگر امسال به تو بدهند دیگر چه ارزشی دارد! خیلی از دوستان به همین دلیل کار نمیکنند. مقدار پولی که در این سالها از من خوردهاند، بیحساب است. متاسفانه قانونی هم برای حمایت از ما وجود ندارد. گاهی هم برخی دوستان کارهایی به من پیشنهاد میدهند که آدم از مبلغ مطرح شده شرمش میشود. سیاهی لشکر انقدر نمیگیرد که به من پیشنهاد میکنند! میدانید کار فرهنگی کردن ثواب دارد، در کار فرهنگی فقط از آدم انتظار دارند و بعد هم میگویند دستت درد نکند و تمام! برادر یکی از تهیه کنندگان مطرح که مرحوم شده است، برای کاری با من قرارداد شش میلیونی بست و در آخر سه میلیون پرداخت و با وقاحت گفت بقیه اش را نمی دهم .این گونه می شود که می گویم دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. از این موارد برایم زیاد پیش آمده است .

نوشین مجلسی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها